روزنامه جهان صنعت
1397/06/20
بررسی میدانی وضعیت کرایه خانه و خرید و فروش مسکن در پایتخت
شیدا ملکی- همین که یک سقف بالای سر آدم باشد دیگر دل آدم خوش میشود و خیالش راحت است. این بشر دوپا مگر چه میخواهد از زندگی جز کار برای معاش و مسکن برای زندگی و کمی آزادی برای عمیقتر زندگی کردن. دیوارهای خانه خیلی هم قد نکشیده باشند تا اوج آسمان مهم نیست. مردم این روزها دلشان یک سقف میخواهد برای شبهایی که پس از راه رفتنهای مدام و کار روزانه کلید را در قفل در بچرخانند و دلشان خوش شود. بهار و زمستان ندارد. آدمها دلشان یک جای امن میخواهد برای استراحت و فرار از شلوغیهای شهر و زندگی روزمره. این ماجرا احوال آدمها در این روزها هم نیست. ماجرای سالیان خیلی خیلی دور است؛ روزهایی که غارها سرپناه بودند یا چادرهایی از پوستین حیوانات زندگی را آرام میکردند.امروز اما مسکن همان گره پیچیده و دشوار زندگی شده است. مسکن غولی است که برای شکستن شاخ آن باید از هفتخوان زندگی در بحرانهای اقتصادی گذر کرد. گذر از این هفتخوان یک اصطلاح پر کاربرد ادبی که دشواری را به نمایش درآورد نیست. این موضوع واقعیتی است که زندگی روزمره مردم این سرزمین را تحت تاثیر قرار داده است. پیش از این به قول قدیمی ها اجارهنشینی مترادف با خوشنشینی بود.درحالی که امروز دیگر چنین تعبیری معنا ندارد. داشتن ملک نوعی بهرهمندی و ثروت محسوب میشد اما نداشتن آن شبیه این روزها نگرانی را در افراد چند برابر نمیکرد. حالا اما تلاش برای خرید خانه چندین برابر شده و افزایش نجومی اجارهبها خانوادهها را بیش از گذشته نگران کرده است.
از گذشته دور تا امروز بیشترین حجم جابهجایی را در فصل تابستان شاهد بودیم و شهریورماه هرچند تب تند تابستان فروکش میکند اما تب معاملات املاک از خرید و فروش تا رهن و اجاره بیش از ماههای ابتدایی تابستان در بنگاههای معاملات املاک داغ است؛ داغی بیحد و حصری که دیگر امان از شهرنشینان بریده است و هر روز بیش از روز قبل آتش به آرامش از دست رفتهشان میزند. دیگر به فکر یک سقف بودن کار سادهای نیست. پیش از این اگر دلواپسیهایی برای فراهم کردن مسکن وجود داشت حالا دیگر امید هر روز کمتر میشود و همان اندازه که سفره خانواده کوچکتر میشود دیگر جایی برای پهن کردن این سفره کوچک هم وجود ندارد.
بنگاه، دفتر معاملات املاک
کاغذهایی یک اندازه پشت شیشه مغازه خودنمایی میکنند و تجمع چهار یا پنج نفر پشت شیشه و هرم هوای دمکرده آدمها را خفه میکند. آن هم اگر قرار باشد با بغض و نگرانی برای پیدا کردن سقفی برای آرامش از این بنگاه به آن بنگاه بروند و سر آخر هم لبخند به لبهایشان ننشیند. اینجا در بنگاههای شهر هر چه هست نگرانی است و دلواپسی. نگرانی از اینکه پولمان نمیرسد و دلواپس این بودن که نکند چند محله پایینتر هم هیچ خبری نباشد و سرآخر باید هر آنچه در خانه هست و نیست را بار کرد و چندین محله دورتر از خانه قبلی به دنبال سرپناهی بود که شاید دل اعضای خانواده بار دیگر به آن گره بخورد و همین که سرپناه است، احوال اعضای خانواده را خوش کند.زن دست پسربچه پنج، شش سالهاش را محکم گرفته است. پسربچه با شیطنت تمام همان طور که سعی میکند از دست مادرش فرار کند از آبنباتهای رنگی روی میز برمیدارد، در دهانش میگذارد و نیمهخورده آنها را یواشکی زمین میاندازد. هیچکس در این دفتر املاک 12 متری حواسش به شیطنتهای پسربچه نیست. زن در حالی که با دقت به حرفهای مسوول بخش اجاره توجه میکند، گوشه لبش را میگزد پوست گوشه لبش را آرامآرام میکند تا در نهایت چند قطره خون از آن جاری میشود، خون را میمکد. از سرخ شدن چشمانش میشود سوزش ناشی از زخم تازه را احساس کرد.
پوشه ای به رنگ ناامیدی
مرد مسوول خانههای اجارهای، پوشه زردرنگش را میبندد و با بیخیالی به زن میگوید: با این پول نمیتونید خونه اجاره کنید. هر چیزی هم که به شما پیشنهاد میدم ایرادی از اون میگیرید. با خودتون چی فکر کردید؟ آسانسور، پارکینگ، نوساز ...دیگه همه ویژگیهایی که ممکنه باید داشته باشه، اما اینجوری نمیشه که. الان اجاره هم مثل خرید خونه قیمت متراژی مشخص میشه، حالا آپشنها هر چی بیشتر باشه شما باید پول بیشتری پرداخت کنین. دیگه تموم شد اون وقتی که با 20- 10 میلیون تومن میشد پول پیش داد خونه رو گرفت یا حداقل اینجا تو این محله نمیشه از این خونهها پیدا کرد.
گرمای تابستان و استرس پیدا کردن خانه آدم را کلافه میکند. به این کلافگی اما اگر ناامیدیای که بنگاهداران تزریق میکنند اضافه شود همه چیز سختتر خواهد شد. مرد میانسال وارد بنگاه شد بیمعطلی گفت 50 میلیون پول پیش دارم و اجاره هم نمیتونم پرداخت کنم. چی دارید خونه؟ جملهاش که تمام شد مدیر بنگاه سرش را از روی پوشه رهن و اجاره بلند کرد و گفت: هیچی... یعنی راحت بگم چیزی که شما میخوای توی شهر ممکن نیس. میتونی بری یه جایی بیرون شهر یه خونه پیدا کنی. با 50 میلیون تومن حداقل باید سه میلیون تومن هم اجاره بدی داداش.
کوههایی که فرو میریزند
مرد میانسال روی صندلی کهنه بنگاه نشست. به گلدانهای شمعدانی و حسنی یوسفهای پشت شیشه خیره مانده بود و گاهی به صفحه گوشی موبایلش نگاه میکرد. چشمهای مرد بار سنگینی داشت، نگرانی را با خود حمل میکرد. دلواپسی مرد از بین دانههای تسبیح سبزرنگش روی سرامیکهای یخزده بنگاه معاملات ملکی میریخت. گوشی موبایلش را روی میز شیشهای جلو صندلیها گذاشت، رو به مدیر بنگاه کرد و با صدایی آرام و آرامشی غیرعادی از او پرسید: پس تکلیف چی میشه؟ صاحب خونه گفته باید خونه رو تخلیه کنیم یا دو میلیون اجاره بدیم. من دارم ماهانه یه میلیون و 300 هزار تومان حقوق بازنشستگی میگیرم. پسرم دانشجو و دخترم جهیزیه میخواد. چه جوری بچرخونم این زندگی رو...
لرزش صدای مرد نشان میداد که بغض گلویش را فشار میدهد و تلاش میکند هنوز هم مثل کوه محکم باشد. دسته صندلی را محکم فشار میدهد تا خشم و دردش را به آن منتقل کند. با صدایی لرزان گفت: دوتا بچههام کار میکنن، زنم کار میکنه، من حقوق بازنشستگی میگیرم اما هیچی...» یک مرد جلوی چشمانم در حال شکستن است. انگار همه مردهایی که میشناسم در یک دم جلوی چشمانم زانو زدند. انگار همه این سرزمین روی سر آدم خراب میشود وقتی بغض گلوی مردی که سالها چون کوه پشت خانوادهاش ایستاده را تماشا میکنی. مردی که چیزی نمیخواهد مگر یک سقف امن برای زندگی خانوادهاش.
اگر پولش را نداری اینجا زندگی نکن
مدیر بنگاه به مرد میانسال خیره شد و هیچ واکنشی نشان نداد. رفتارش شبیه آدمهایی بود که چیزی نمیبینند و هیچ چیز هم نمیشنوند. یک قند از قندان کبرهبسته روی میز در دهانش پرت کرد و در واکنش به نگرانیهای مرد رو به او کرد و گفت: چرا از تهران نمیری؟ شهرکهای اطراف تهران با قیمت مناسبتری میتونی خونه پیدا کنی. بهتر از اینه که بمونی اینجا و ناله و ناراحتی کنی. بساط زندگیت رو جمع کن و از تهران برو داداش.
جرعهای از چای جوشیده را سر کشید، قند را جوید و گفت: ببین الان اگه پول دستت داری اصلا بیا برات خونه جور میکنم ترکیه یا گرجستان خونه بخر. اینجا دیگه ارزش سرمایهگذاری هم نداره. تو میتونی هم خونه بخری هم اقامت بگیری. سرنوشت بچههاتم کلی تغییر میکنه. دیگه چی بگم؟ اگرم تصمیم گرفتی اونور آب ملک بخری من خودم همه کاراتو میکنم، اونجا میتونی آپارتمان لوکس درجه یک هم اجاره کنی. بیا این کارت من رو داشته باش اگه دیدی تو این مملکت به نتیجه نمیرسی بیا پیش خودم برات خونه درجه یک جور میکنم. اصلا نگران نباش.
خانهای که از این مرز گذشته
نکته نگرانکننده اما سیل مهاجرتی است که نهتنها پول کشور را خارج میکند بلکه همراه با بار روانی و استرس بسیار بالایی پیش میرود. کافی است نگاهی به سایتهای خرید و فروش املاک کنید تا از تعدد آگهی فروش آپارتمان در ترکیه، گرجستان و آذربایجان شگفتزده شوید. نقدینگی قشر متوسط جامعه با بیشترین سرعت ممکن به سوی کشورهای همسایه سرازیر شده است. بوی غربت هم آدمها را مجبور نمیکند که از تصمیم خود پشیمان شوند. علی که بیش از پنج سال در ازمیر ترکیه تورلیدر است میگوید: ایرانیهای در اینجا خیلی زیاد شدهاند. نهتنها احساس غربت نمیکنی بلکه انگار در ایران زندگی میکنی و فقط قوانین جور دیگری است.
راه ارتباطی با منتشرکننده آگهی فروش آپارتمان در ترکیه شماره یک خط اعتباری بود. مرد تلفن را جواب داد و با لحنی صمیمانه سعی به توضیح درباره آپارتمانهای لوکسی کرد که ایران نیستند اما به حکم خرید این آپارتمانها راه مهاجرت قانونی هم برای خریدار فراهم میشود. تقریبا 500 میلیون تومان شما را صاحب آپارتمانی با وسایل اولیه زندگی خواهید شد. مرد از پشت خط تلفن اصرار دارد که در حال حاضر خرید خانه در خارج از ایران منطقیتر است. شما با این مبلغ امکان خرید خانهای در پایتخت را ندارید و هر روز هم بر قیمت خانه اضافه میشود. البته که هزینه یک روز اقامت در شهری که تصمیم به خرید آپارتمان دارید هم ما عهدهدار میشویم. این دنیای پر از رنگ و هیجان تصویر جذابی است برای افرادی که پیش از این برای خرید خانه در شهر خود برنامهریزی کرده بودند و امروز با افزایش لجامگسیخته نرخ اجارهبها و شرایط دشوار برای خردی ملک مواجه شدهاند. اما حقیقت یا رویا بودن این تصویر زیبا را چه کسی تضمین میکند؟ نگرانی بیشتر بر سر آن است که احتمال از دست دادن این سرمایه وجود دارد و هیچ تضمینی بر کیفیت زندگی در شرایطی که پیش از این تجربه نشده وجود ندارد. در شرایط فعلی اما به نظر میرسد نگرانی نسبت به آیندهای که روشن نیست انتخاب گزینههای ناامن اما ممکن را برای مردم سهل کرده است.
پایتختنشینان به حاشیه میروند
نگرانی اگر برای قشر متوسط جامعه از دست دادن بخشی از سرمایه نقدی باشد، قشری که پیش از این در طبقه متوسط قرار داشت و حالا از سرند بحرانها عبور کرده و هر روز فقیرتر میشود باید با پایتخت وداع کند و حاشیه را برای ادامه زندگی قبول کند. بحران اما از جایی پیچیدهتر میشود که حاشیه دیگر جایی ارزان برای زندگی نیست. بنگاهداران در شهرهای جدید نیز بر افزایش قیمتها دامنزده اند و دیگر نمیتوان به سادگی گذشته خانه خرید یا اجاره کرد. افزایش قیمتها در پایتخت خود دلیلی بر گرانتر شدن نرخ خانه در شهرهای جدید شده است. همین روند اما مردم را هر روز از مرکزیت دور میکند و به حاشیههای دورتر میراند. از همین رو ساکنان شهرهای جدید اگر توان پرداخت اجارهبها در این مناطق را نیز نداشته باشند باید به دنبال راهی دیگر برای پیدا کردن سقفی برای آرامش باشند. دفاتر معاملات املاک در شهر جدید اندیشه روزهای تعطیل بیش از روزهای دیگر هفته شلوغ و پرازدحام میشوند و حالا به قول خودشان برهکشان آنهاست. زن و مرد جوانی وارد بنگاه شدند. پشت پیشخوان مسوول فروش نشستند و شرایط خود را برای خرید خانه توضیح دادند. مسوول فروش نگاهی به آنها کرد و با خنده طعنهآمیزی به آنها گفت: فکر کردین چون از مرکز شهر دور شدین اینجا با چندرغاز میشه خونه خرید؟ نه آقاجون الان ارزونترین خونه اینجا متری 3 تومنه. مگه شوخیه، همه دارن هجوم میارن اینجا هم گرون میشه. نمیشه آقا برید ببینید جای دیگه گیرتون میاد یا نه...
زن و مرد جوان از دفتر معاملات املاک خارج شدند. در شیشهای را که میبستند انگار امید از شهر رخت برمیبست. مسکن نیاز اساسی است که حالا دیگر لوکس به نظر میرسد. زندگی دیگر لوکس به نظر میرسد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
دبیر شورای عالی امنیت ملی:
بدهی بانکها عامل اصلی رشد نقدینگی
قصور دولتیها ناآرامی قیمتی را به مردم تحمیل میکند
آماده راستیآزمایی
فروشندگان آنلاین اتهام «هما» در مورد گرانی بلیت را رد کردند
توجیه قاضی برای رد شکایت استاد آواز ایران از صدا و سیما
تئاتر شهر را بمباران کنید!
چند خبر از زیمبابوه!
فروش غیرمجاز دلاری برخی کالاهای اساسی به مشتری های خارجی
افزایش قیمتها تا آستانه تحمل جامعه
رانت به «نیما» هم رسید
جدید ترین آمار سازمان جهانی گردشگری منتشر شد
بررسی میدانی وضعیت کرایه خانه و خرید و فروش مسکن در پایتخت
سقف تازه بورس
تحصیل بچههای کرمانشاه برایشان سود ندارد
پوپولیسم از نوع سوئدی
تحلیل والاستریت ژورنال از درگیریهای بصره
جان بولتون:
دبیر شورای عالی امنیت ملی: