روزنامه ایران
1397/07/11
دیگر جهان عِمران ندارد
فاضل ترکمنشاعر و نویسنده
«ایران»: خودش در کتاب «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، عمران صلاحی» درباره تاریخ تولدش میگوید: «من در سال ۱۳۲۵ در تهران متولد شدهام. در محله امیریه مختاری. البته آن طور که شناسنامهام میگوید، باید این اتفاق غیرمنتظره و کمی هم عجیب در اول اسفند افتاده باشد. اما خاله بزرگم میگفت ۱۰ تیرماه متولد شدهام.» عمران صلاحی نوشتن را از مجله توفیق و بهدنبال آشنایی با پرویز شاپور در سال ۱۳۴۵ آغاز کرد. بعد از آن سراغ پژوهش در حوزه طنز رفت و سال ۱۳۴۹ کتاب طنزآوران امروز ایران را با همکاری بیژن اسدیپور منتشر کرد که مجموعهای از طنزهای معاصر بود. او شعر جدی هم مینوشت و نخستین شعرش در قالب نیمایی در مجله خوشه به سردبیری احمد شاملو در سال ۱۳۴۷ منتشر شد. عمران با «گل آقا» با نامهای مستعار ابوقراضه، بلاتکلیف، کمال تعجب، زرشک، تمشک، ابوطیاره، پیت حلبی، آب حوضی، زنبور، بچه جوادیه، مراد محبی، جواد مخفی، راقم این سطور و… و نشریه «بخارا» هم همکاری داشت. به هر صورت عمران صلاحی اما برای مجلاتی مثل آدینه، دنیای سخن و کارنامه بهطور مرتب مطالبی با عنوان ثابت «حالا حکایت ماست» مینوشت و این مطالب آنقدر معروف شد که به «آقای حکایتی» هم مشهور شد. عمران صلاحی با آن چهره همیشه خندان و طنازیهایش ساعت ۴ عصر ۱۱ مهر ماه سال ۱۳۸۵ با احساس درد در قفسه سینه راهی بیمارستان کسری شد و از آنجا به بیمارستان توس منتقل و در بخش سیسییو بستری شد. صلاحی چند ساعت بعد چشم از دنیا و دست از نوشتن کشید. فاضل ترکمن از نزدیکترین شاگردان عمران صلاحی از استاد خود مینویسد.
روز یازدهم مهر ماه، ساعت دوازده بامداد، قلب مهربانترین شاعر دنیا ایستاد. یعنی عمران تا آخرین لحظه هم دست از شوخی برنداشت! حالا معلوم نیست با این ساعت، روز خداحافظی او از دنیا را باید یازدهم مهر ثبت کرد یا دوازدهم! تولدش هم همین اوضاع را دارد و روایتهای مختلفی از روز تولدش هست که هیچکدام به هیچکدام ربط ندارد! درباره اسمش هم همینطور است! میگفت بعضیها مرا عُمران صدا میکنند و بعضیها عِمران، ترکها هم میگویند: عیمران! اگر کسی هم بخواهد خیلی شیطنت کند: عُمراً صدایم میزند! میگفت وقتی میخواهند اسم مرا به لاتین بنویسند، تردید میکنند که باید ابتدای اسم مرا با E بنویسند یا O! زندگی، دنیا، احوال، افکار و آثار عمران صلاحی نیز همینگونه است. سرشار از تنوع و تواضع. شاعر، نویسنده، طنزپرداز، کاریکاتوریست، مترجم و پژوهشگر درجهیکی که قطعاً جزو معدود هنرمندان روی زمین است که کسی از او خاطره بدی ندارد و همه مثل یک شعر عاشقانه از او حرف میزنند. کسی که میگفت: «درخت را به نام برگ/ بهار را به نام گل/ ستاره را به نام نور/ کوه را به نام سنگ/ دل شکفته مرا به نام عشق/ عشق را به نام درد/ مرا به نام کوچکم صدا بزن». همین! عمران انتظار دیگری از دنیا و آدمهایش نداشت. نوشتن از عمران در قالب یک ستون ۵۰۰ کلمهای سخت است. آن هم برای من که شاگرد کوچکش بودم و رساله کارشناسیارشدم با حجم زیادی درباره تحلیل ساختار و درونمایه شعر او بود که بزودی در قالب کتاب منتشر میشود. عمران وجوه مختلفی در ادبیات و هنر دارد که در تمامی آنها با مهارت و توانایی از عهده کار خودش برآمده است. درباره شعر و طنزش بیشتر شنیدهاید. درباره رمان «موسیقی عطر گل سرخ» چقدر اطلاعات دارید؟! رمان طنزآمیزی که بسیار در انتظار مجوز ماند و بعد از «دایی جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد، هیچ رمان طنز ایرانی دیگری با این کیفیت سراغ ندارم. اگر هنوز این کتاب را نخواندهاید، همین امروز سراغ تهیه و مطالعهاش بروید. عمران هم خوشحال میشود.
سایر اخبار این روزنامه
ظریف: مذاکره با امریکا را غیرمحتمل نمیدانم
دیگر جهان عِمران ندارد
برهم صالح رئیس جمهوری عراق شد
مردم شایسته سرزنش یا آموزش
«ایران جوان» ضمیمه امروز
بهارستان مهیای سیافتی
سرخ ها روی ابر ها
بانکها خریدار دلارهای خانگی
عذرخواهی جهانگیری از مردم
من زندهام مستمریام را قطع نکنید!
ایران از <لوور> 270 میلیون تومان درآمد کسب کرد
به همین مَجُوز!
تلکام؛ دستاوردهای تازه فرصتهای پیش رو
نوبخت: بودجه سال 98 در موعد مقرر تقدیم مجلس میشود
برهم صالح رئیس جمهوری عراق شد
سلام ایران