به بهانه تولد محمدعلی بهمنی / تا تو هستی و غزل هست، دلم تنها نیست

 گروه ادبیات وهنر-بیست و دومین «تولد ماه» به مناسبت زادروز استاد محمدعلی بهمنی،  امروز با حضور جمعی از هنرمندان و علاقه‌مندان در موزه هنرهای دینی امام علی (ع) برگزار می‌شود. محمدعلی بهمنی زاده ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در دزفول، شاعر و غزل‌سرای پیشکسوت ایرانی است.او در چاپخانه با زنده یاد «فریدون مشیری» که آن روزها مسئول صفحه ادبی هفت‌تار چنگ مجله روشنفکر بود، آشنا شد و نخستین شعرش در سال ۱۳۳۰، یعنی زمانی که تنها ۹ سال داشت، در مجله روشنفکر به چاپ رسید.شعرهای وی از همان زمان تاکنون به طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف و جنگ‌ها، انتشار یافته است و بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وامدار سبک و سیاق نیماست. او در قالب‌های مختلف از کلاسیک، نیمایی و سپید به سرودن پرداخت اما وجه غالب شعرهای او، غزل است. «بهمنی» را می‌توان از زمره ترانه‌سرایان موفق این روزگار دانست. او در سال ۱۳۷۸ موفق به دریافت تندیس خورشید مهر به‌عنوان برترین غزل‌سرای ایران شد. سخن از غزل سرای معاصر است؛ شاعری آرام و متین که آثارش اعم از غزل و ترانه، اشعاری قابل توجه و مورد استقبال خاص و عام است. او در حالی در 9 سالگی، نخستین شعر خود را در مطبوعات منتشر کرد که امروز، هفتاد و پنج سالگی خود را جشن می‌گیرد و این در حالی است که وی را باید یکی از مشهورترین غزل سرایان معاصر دانست؛ شخصیتی که در طول زندگی خود تلاش کرده است تا به فرهنگ عمومی مردم و البته آداب و رسوم و سنت‌های آن‌ها احترام بگذارد و اشعارش را از زبان خود آنان بسراید. این شاعر برجسته در قالب های گوناگون شعری به سرایش پرداخته است که البته وجه غالب اشعار او، غزل است: این جا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است! اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال؛ ولی این کفاف نیست در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است ... وی در عین حال، ترانه های زیادی نیز سروده است: بهار بهار  صدا همون صدا بود   صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود ...  او در سال ۱۳۷۸ به عنوان غزل سرای نمونه کشور و در سال ۱۳۸۵ نیز به عنوان یکی از چهره های ماندگار شعر معرفی شده است. وی نخستین مجموعه شعر خود را پیش از ۳۰ سالگی و با عنوان «باغ لال» منتشر ساخت و پس از آن هم آثار دیگری را مانند «در بی وزنی»، «در فصل عطسه های پیاپی»، «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود»، «این خانه واژه‌های نسوزی دارد»، «شاعر شنیدنی است»، «خیال که خیس نمی شود» و «نیستان» به دست نشر سپرد. «من زنده ام هنوز و غزل فکر می‌کنم»، نام یکی دیگر از آثار اوست که نشان می دهد وی تا چه اندازه به غزل، تعلق خاطر دارد و به این قالب شعری پایبند است: تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست   محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست  و البته نباید از یاد برد که بسیاری از غزل ها و ترانه های وی مورد توجه آهنگسازان و خوانندگان این مرز و بوم هم قرار گرفته است: در این زمانه بی های و هویِ لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست جالب است که او در گفت وگویی با فارس گفته بود: «یک وقتی آقای مشیری به من گفت: تو می‌توانی شعر بگویی بهمنی. نمی‌دانم چطور برایتان تعریف کنم، انگار یک اتفاقی در آن لحظه در وجود من افتاد، رفتم در دنیای شعر سرودن و... یکی دو هفته خیلی تمرین می‌کردم، دیدم نمی‌توانم شعری بگویم. گاهی دو بیتی‌هایی می‌گفتم اما فکر می‌کردم برایم آشناست و جزو ابیاتی است که خوانده‌ام و در ذهنم مانده است، خجالت می‌کشیدم آنها را برای آقای مشیری ببرم. فکر می‌کردم شاعران باید یک انگشت کنار چشم و انگشتان دیگر کنار صورت بگذارند تا شعر بگویند، عکس‌های شاعران را همواره این گونه می‌دیدم. گفتم حتماً من هم باید این کارها را بکنم تا بتوانم شعر بسرایم، این ژست‌ها را می‌گرفتم ولی باز نمی‌توانستم شعر بگویم (با خنده). مشیری پرسید: بهمنی شعر گفتی؟ گفتم: خیلی سعی کردم نشد؛ گفت: شعر را باید برای فردی بگویی که خیلی او را دوست داری، اگر به آن فرد فکر کنی می‌توانی شعر بسرایی. آن موقع هم اوج دوست داشتن من به مادرم بود، این گونه بود که گفتم شعری برای مادرم بگویم. در زمان کودکی فکر می‌کردم باید شعری بگویم که در شأن مادرم باشد، دنبال واژه‌‌های سنگین، درشت، دهن پرکن بودم. در میان مجلات، شعری ساختم؛ «ای واژه بکر جاودانه/ ای شعر موشح زمانه»، موشح یعنی امضاشده، آن زمان وقتی می‌خواستند بگویند مطلبی را امضا کنید می‌گفتند نامه را موشح کنید، از این لحن خوشم آمد، اما شاید اگر امروز بود می‌سرودم: «ای شعر همیشه زمانه»؛ این شعر را سرودم و پیش آقای مشیری بردم، او خیلی خوشش آمد، اما ایراد گرفت این کلمات چیست؟ تعریف کردم که آقا کلی گشتم تا این لغات را پیدا کردم و... گفت: معنی‌اش را می‌دانی؟ گفتم بله همه را از مادرم پرسیده‌ام. همان موقع آن را چاپ کرد به اسم خودم، چند خط هم نوشت که این شعری از پسر بچه‌ای است که تازه وارد 9 سالگی شده و... همین موضوع اتفاقی بود برای من. بهمنی البته دلبسته غزل است و وقتی از روزگار تمام شده غزل می گویند گله می کندکه:  «نمی‌دانم کسی که با کلمه زندگی می‌کند، چگونه دلش می‌آید بگوید که دوران غزل تمام شده است. اصلا چطور می‌توانیم چنین حقی به خودمان بدهیم که چنین حرفی بزنیم؟ به باور من امروز جوانانی که نیما را به درستی درک کرده‌اند، غزل‌هایی ارائه می‌دهند که ضرورت دفاع کردن را از بین برده‌اند. هر کسی باید کار خود را انجام بدهد. چه کار داریم که دیگری چه کار می‌کند و در چه قالبی شعر می‌سراید! آتشی بزرگ هم غزل می‌گفت، ولی نه برای این که ما دلخوش شویم، بلکه دلتنگی‌هایش را در غزل می‌ریخت.»  و اما یکی از مشهورترین غزل‌های استاد محمدعلی بهمنی: دریا شده است خواهر و من هم برادرش شاعرتر از همیشه نشستم برابرش خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش خواهر! زمان، زمان برادرکُشی است باز شاید به گوش ها نرسد بیت آخرش  می خواهم اعتراف کنم؛ هر غزل که ما با هم سروده ایم؛ جهان کرده از برش با خود مرا ببر که نپوسد در این سکون  شعری که دوست داشتی از خود رهاترش دریا سکوت کرده و من حرف می زنم حس می کنم که راه نبردم به باورش دریا! منم همو که به تعداد موج هات با هر غروب خورده بر این صخره ها سرش هم او که دل زده است به اعماق و کوسه ها خون می خورند از رگ در خون شناورش خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست خرچنگ ها مخواه بریسند پیکرش دریا سکوت کرده و من بغض کرده ام بغض برادرانه ای از قهر خواهرش