درد بی‌گفتمانی










دکتر نعمت‌الله فاضلی
دانشیار پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات ‌فرهنگی
هر زمان که موضوع انتخاب شهردار تهران مطرح می‌شود فرصتی است تا رسانه‌ها در حوزه عمومی به موضوع «مدیریت شهری» توجه کنند. پیشتر هنگامی که بحث انتخاب شهردار دیگری بود، یادداشتی نوشتم و از «قابلیت‌های کلیدی شهرداران» صحبت کردم. آنجا گفتم که یکی از قابلیت‌های کلیدی این است که شهرداران بتوانند مسأله‌های شهری و مدیریت شهری را بخوبی صورت‌بندی کنند و بشناسند. در این یادداشت می‌خواهم یادآوری کنم که مدیریت شهری در کلیت آن، مسأله‌مند شده است. یعنی گفتمان مدیریت شهری در ایران معاصر به گونه‌ای است که به بازاندیشی انتقادی در کلیت تاریخی آن و نحوه تکوین و توسعه‌اش تا به امروز نیاز دارد.کامیابی یا ناکامی‌های «توسعه شهری» در ایران تا حدودی بستگی دارد به اینکه تا چه میزان بتوانیم این بازاندیشی انتقادی در زمینه «گفتمان مدیریت شهری» را انجام دهیم. مطالعات مدیریت شهری در ایران امروز عمدتاً در محدوده گفتمان فنی و سیاسی قرار گرفته است و این امر موجب کم‌توانی ما برای ارائه «صورت‌بندی انتقادی» از مدیریت شهری شده است. مدیریت شهری علاوه بر بحث‌های فنی و علمی، نیازمند بحث‌های جدی در «حوزه عمومی» است. بالندگی نظری و عملی گفتمان مدیریت شهری تا حدودی به این نیز بستگی دارد که تا چه میزان «حوزه عمومی» درگیر مباحث مدیریت شهری شود. در این یادداشت تلاش می‌کنم بابی برای این بازاندیشی باز کنم.

«مدیریت شهری» در ایران معاصر، عملاً با آغاز پیدایش شهر معاصر یا مدرن در دوران ناصرالدین‌شاه و با ایجاد تغییرات در فضای کالبدی و اجتماعی تهران آغاز شد و در 150 سال گذشته فراز و نشیب‌های گسترده‌ای را تجربه کرده است. مدیریت شهری با وجود نقش کلیدی آن در تحولات ایران معاصر، هنوز نتوانسته جایگاه مناسبی در گفتمان‌های دانشگاهی، روشنفکری و عمومی ایران پیدا کند و توجه شایسته و بایسته‌ای به این مقوله نمی‌شود.
در دهه‌های اخیر «مدیریت شهری» در قالب رشته دانشگاهی در برخی دانشگاه‌ها تدریس می‌شود و در طرح مباحث فنی و علمی در این زمینه پیشرفت‌هایی به‌دست آورده‌ایم. اما نکته مهم این است که «مدیریت شهری» امری به مراتب پیچیده‌تر و گسترده‌تر از آن است که بتوان آن را به مباحث فنی و علمی تقلیل داد. مدیریت شهری در جهان امروز و بویژه در ایران معاصر با کلیت سرنوشت و سرگذشت تاریخی و تکوینی جامعه ایران سروکار دارد.
چگونه «شهرنشین» شدیم؟
به نظر می‌رسد گزاره‌ای کلی وجود دارد که باید آن را فهم‌پذیر کنیم؛ اینکه «شهر مهم‌ترین عامل پویایی‌های جامعه معاصر ما بوده است و مدیریت شهری هم از مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار پویایی‌های شهر». واقعیت این است که شهر مهم‌ترین موتور مولد و محرک پویایی‌ها و تغییرات کلی جامعه معاصر ماست. در این زمینه اجماع وجود دارد که شهر، فناوری‌ها و نظام اداری جدید اصلی‌ترین نیروها و عوامل شکل‌دهنده بنیادین تمام پویایی‌های ایران معاصر هستند. من در بین این سه عامل «شهر» را مهمتر می‌شناسم زیرا نظام اداری و فناوری‌ها در پیوند با شهر و در بستر زندگی شهری و شهری شدن این امکان را پیدا کرده‌اند تا بر سرنوشت جامعه معاصر ما مهر تعیین‌کننده‌ای بزنند.
 بخش عظیمی از تمام تغییراتی که در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران معاصر شکل گرفته به طور مستقیم و غیرمستقیم، در نتیجه «نوع تجربه شهری شدن ما» است. اینکه خانواده، ساختار عواطف، زبان‌ها، گویش‌ها، موسیقی‌ها، شعرها، فلسفه‌ها، هنرها، علوم، دولت‌ها و دیگر ساختارهای جامعه ما چگونه باشند، پیوند ارگانیک و همه جانبه‌ای با این امر دارد که شهر در جامعه معاصر ما چگونه است. در نتیجه شهر در کانون تحولات ایران معاصر قرار دارد. اما هرگز پدیده شهر، تعیین‌کننده تحولات ساختاری جامعه ما نبود، بلکه همواره «زندگی قبیلگی» تا همین اواخر نیروی اصلی مولد و محرک تحولات ما بوده است. لحظه اکنون تاریخی ما با زایش و رویش شهر معاصر در تهران آغاز شد.
از این رو، شهر و داستان آن برای جامعه ما داستان بزرگ تاریخ معاصر ماست. در این داستان بزرگ، «مدیریت شهری» جایگاه مهم و تأثیرگذاری داشته و دارد. «مدیریت شهری» عبارتی که در چند دهه اخیر در جامعه ما ظاهر شده است، اگرچه مفهوم یا عبارت دانشگاهی است که برای توضیح رشته و دانشی که به بحث چگونگی ساماندهی شهر و دانش‌های آن می‌پردازد، اما در عین حال مفهومی فراتر از «دانش» است.ما در دوره معاصرمان لاجرم نوعی «مدرنیته سازمان‌یافته» را تجربه کرده‌ایم، مدرنیته‌ای که ما ایرانیان به آن «تجدد» می‌گوییم. «تجدد ایرانی» بویژه در حوزه شهر، تجددی سازمان یافته است. به این معنا که نظام‌های سیاسی در ایران معاصر همواره تلاش داشته‌اند تا بر اساس فلسفه و ایدئولوژی سیاسی خود و نوع خاصی از اتوپیا یا آرمانشهر، شهری سیاسی را تکوین و توسعه دهند.
چگونه «طهران» را ساختیم؟
در ابتدا، این ناصرالدین شاه بود که تهران را بر اساس برداشت‌هایش از پاریس و مدیریت شهری ساخت که «ژرژ هوسمان» در نیمه قرن نوزدهم مشاهده کرده بود. بعد از آن، ما شاهد شکل‌گیری و توسعه «مدیریت شهری در عمل» هستیم؛ چیزی که دانش مُدونی نداشت اما به صورت سیاست اجرا می‌شد.
میرزا تقی‌خان امیرکبیر و بقیه تلاش کردند تا «طهران قدیم» را نوسازی کنند. این مسیر تا دوران رضا شاه و برآمدن کریم آقا بوذرجمهری به‌عنوان نخستین شهردار تهران در دولت مدرن ایران ادامه یافت. او در سایه اقتدار رضا شاه، طی ده سال خیابان‌های جدید ساخت و بسیاری از بناهای قاجاری را ویران کرد و کوشید تا شهری با «الگوی نوسازی غربی» که معرف اقتدار و عظمت پادشاهی مدرن و نوگرا باشد، ایجاد کند. در این دوره مدیریت شهری، بدون اینکه نام و عنوان خاصی داشته باشد با «الگوی مدیریت از بالا» و با الهام از «اتوپیای شهر مدرن» که اقتباسی بود از نوعی شهرگرایی بین‌المللی و جهانی در تهران و دیگر شهرهای ایران آغاز شد و بسرعت جایگاه خود را پیدا کرد.
چگونه «سیاست» به حکمرانی شهری ما نفوذ کرد؟
ویژگی دیگر مدیریت شهری جدید این بود که از بوروکراسی و سازمان اداری گسترده‌تر، نیرومندتر و مؤثرتری برخوردار شد. بتدریج با گسترش شهر و تمرکزگرایی سیاسی، «نظام اداری شهری» در تمام شهرها بخصوص تهران و شهرهای بزرگ، مبدل به نوعی شغل برای مردم شد و صدهزار نفر از شهروندان، شاغل در نظام مدیریت شهری شدند و زندگی و معاش آنان به فعالیت در شهرداری‌ها گره خورد. همین امر، موجب شد که نه تنها «اداره شهرها» بلکه «اداره کارکنان شهرداری‌ها» و اداره سازمان‌های عریض و طویل شهرداری‌ها خود از موضوعات مهم جامعه ما شود.
ویژگی دیگر، دخالت نظام سیاسی در کلیت زندگی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم از طریق مدیریت شهری بود. نظام‌های سیاسی در ایران دریافتند برای شکل دادن و مداخله در زندگی مردم، بهترین راه همان «مدیریت شهری» است. نظام‌های سیاسی در ایران معاصر تلاش کردند تا ایدئولوژی سیاسی خود را از طریق سیاست شهری توسعه دهند. از این‌رو مدیریت شهری در ایران معاصر مبدل به «عرصه سیاسی» شد که چالش‌ها و تنش‌های سیاسی را با خود تولید و بازتولید می‌کرد و کار «حکمرانی شهری» را پیچیده و دشوار می‌ساخت.
  چگونه «شهر»‌داری کردیم؟
با وقوع انقلاب در سال پنجاه و هفت، مدیریت شهری به مرحله جدیدی راه یافت. از یک سو، در سال 1360 برای نخستین بار، بیش از نیمی از جمعیت ایران ساکنان شهرها شدند و جامعه ایران به صورت جامعه شهری آشکار شد. اکنون مسأله شهر دیگر محدود به مسأله‌های شهرهان تهران، اصفهان، مشهد و شیراز نبود، بلکه مسأله شهر، کل سرزمین ایران شد. از این لحظه است که «مدیریت شهر» در قالب «مسأله ملی» قلمرو جغرافیایی خود را گسترش داد و چالش‌های ما در زندگی شهری، پیچیده‌تر، گسترده‌تر و در عین حال عمیق‌تر شد.
در این چند دهه گذشته مدیریت شهری از تمام جهات با مجموعه عظیمی از مسأله‌ها، چالش‌ها و بحران‌ها روبه رو بوده است و تغییرات و پویایی‌های وسیعی را پشت سر گذاشته است. در اینجا فهرست‌وار، مسأله‌هایی که مدیریت شهری ما با آن مواجه است و بویژه کلانشهرها آن را تجربه می‌کنند، اشاره می‌کنم هر چند که این فهرست، جامع نبوده و توضیحات به حد کافی اقناع‌کننده نیست.
1 مدیریت شهری در ایران امروز در نتیجه توسعه روند شهری شدن ایران که در حال حاضر بیش از 76 درصد جمعیت شهری را دربر می‌گیرد دیگر «مسأله شهری» نیست بلکه «مسأله کلی جامعه ما» است. ما برای اینکه بتوانیم ایران را در مسیر پویا و سازنده‌ای قرار دهیم باید به موضوع «مدیریت شهری» توجه جدی‌تری کنیم.
در تمام دهه‌های گذشته، انتخاب رئیس‌جمهوری، تشکیل مجلس یا ساختارهای کلی ملی اهمیت بنیادی برای جامعه داشت اما به نظر می‌رسد، امروز حکمرانی عملی و واقعی در دستان «نحوه توسعه شهری» و «چگونگی مدیریت شهرها» است. از این دیدگاه، باید در نوعی چشم‌انداز ملی، اهمیت مدیریت شهری را مجدداً مورد بازبینی انتقادی قرار داده و جایگاه واقعی آن را در چشم‌اندازی ملی ارزیابی کنیم.معتقدم، تا این لحظه چنین ارزیابی صورت نگرفته است و نشانه‌های آن را می‌توان در نحوه مواجهه با شوراهای شهر، انتخاب شهرداران، ساز و کارهای عملی روندهای تغییر و توسعه شهری مشاهده کرد.
2 همان‌طور که در روایت کوتاه و فشرده تاریخ تکوین مدیریت شهری اشاره کردم، مدیریت شهری در ایران معاصر شکل گرفته است؛ اما تاکنون این تجربه تاریخی نتوانسته به مثابه نوعی دانش نظری، مفهومی و انتقادی خود را صورتبندی کند تا ما بتوانیم در پرتو آن، روند مدیریت شهر را درک کنیم. در نتیجه این فقر دانش نظری، ما اکنون توانایی لازم برای مواجهه عملی با موقعیت خود در زمینه تحول شهر و مدیریت شهری نداریم.
چگونه «گفتمان» در مدیریت شهری ما غایب شد؟
بخش عظیم دانش مدیریت شهری که در اختیار داریم حاصل ترجمه‌ها و انتقال دانش‌های جهانی است که از طریق دانشکده‌ها، کتاب‌ها و مجلات ارائه شده‌اند؛ اما اینکه تجربه تاریخی ما در زمینه شهر و مدیریت آن دقیقاً از چه توانایی‌ها و ضعف‌هایی برخوردارند همچنان نانوشته و فهم‌ناشده باقی مانده است. از این رو، شوراهای شهر و مدیران شهری، بیش از آنکه بر اساس نوعی «گفتمان نظریه شهری» تصمیم‌های خود را اتخاذ کنند، براساس درک یا شعور متعارف از مسأله‌های شهر، تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری می‌کنند.
«مدیریت مبتنی بر شعور متعارف» طبیعتاً توانایی هدایت و هماهنگی شهر را ندارد و در درازمدت باعث بحران‌های عظیمی از نظر مدیریت شهری خواهد شد. چالش‌هایی که ما امروز در اقلیم شهری و محیط‌ زیستی داریم، یا چالش‌هایی که اقتصاد شهر با آن رو به رو است، تا حدود زیادی ریشه در «نظام دانش شهری» ما دارد. این نظام، نه تنها از نظر درک نظری و مفهومی شهر از توانایی‌های کافی برخوردار نیست بلکه از نوعی پراکندگی و توسعه‌نیافتگی رنج می‌برد که ابعاد گسترده‌ای دارد.
در دهه‌های گذشته در زمینه مدیریت شهری برخی تجربه‌های سازنده هم داشته‌ایم؛ برای مثال، روند توسعه مدیریت مشارکتی شهر بهتر شده است. پیدایش شوراهای شهر و انتخاب شوراها توسط مردم اقدام بسیار مهم و پیشرویی در زمینه حکمرانی شهری یا محلی است. اما در عین حال این تجربه با چالش‌های وسیعی روبه رو شده است.
«مدیریت شهری» در ایران به‌دلیل درگیری عمیق آن با «حکمرانی ملی» و تأثیرپذیری شدید آن از «ایدئولوژی‌های حاکم» عملاً توانایی ندارد که بتواند در چارچوب «منطق شهر» عمل کند یا بتواند به صورت نوعی قلمرو مستقل، روندهای تاریخی خود را شکل دهد. این امر، باعث سستی‌ها و چالش‌های جدی سیاسی در حوزه مدیریت شهری شده است.
از این رو، مسأله «سیاسی شدن افراطی حکمرانی محلی و شهری» در تمام تاریخ شهری ما، به‌عنوان یکی از منابع اصلی بحران‌خیز مدیریت شهری باقی مانده و جامعه ایران برای حل این چالش، گامی برنداشته‌ است.
هر بار که سخن از انتخاب شهردار یا انتخابات شورای شهر به میان می‌آید یا هرگاه چالش و بحرانی در شهر رخ می‌دهد، مسأله سیاسی بودن حکمرانی محلی رُخ می‌نماید. بر این باورم که نخبگان شهری باید به بازاندیشی جدی در خصوص نحوه تعامل حکمرانی محلی و حکمرانی ملی بپردازند و در این زمینه گفت‌وگوی ملی را برای استقلال بخشیدن به قواعد بازی در حوزه مدیریت شهری به وجود آورند؛ در غیر این صورت، هزینه‌های گرانبار سیاسی شدن مدیریت شهری، حرکت تاریخ توسعه جامعه ایران را با بحران‌های بزرگی در آینده مواجه می‌کند.
پرسش امروز جامعه ما «چیستی مدیریت شهری» است؛ اینکه چقدر جامعه پذیرای مفهوم مدیریت شهری به‌عنوان امری کلی و تعیین‌کننده است؟ ما برای اینکه بتوانیم با این پرسش مواجهه انتقادی و جدی داشته باشیم، نیازمند این هستیم که از یک سو اراده سیاسی و ملی برای طرح این پرسش را شکل دهیم و از سوی دیگر، دانشگاه‌ها و دانشگاهیان و بویژه اندیشمندانی که توان بحث‌های نظری و خلاقه را دارند، پرسش مدیریت شهری را برای جامعه بازگو کنند.
در غیر این صورت، بدون تردید در آینده بسیار نزدیک با بحران‌های بسیاری در حوزه مدیریت شهری مواجه
 خواهیم شد.