مباني و اصول انسجام

پيش از اين نوشتيم که مشکل اصلي ما عدم انسجام داخلي و آشتي نبودن با خود است اکنون هم که معاون اول ریيس‌جمهور، انسجام داخلي را از نان شب واجبتر دانسته است و اصل هم جز این نيست، می‌گوييم که انسجام داخلي، مباني و اصولي دارد و مقدمه و متني. تا آن مقدمات و اين متن، آماده نباشد و زيرساخت‌هاي آن مساعد نشود، نتيجه‌اي به نام انسجام، در پي نخواهد بود و صرف سخن، همان سخن خواهد بود. از طرفي، جهت حفظ استقلال و تماميت ارضي خود و نيز حفظ سرمايه‌هاي انساني و فرهنگي و اقتصادي خود هيچ چاره‌اي جز انسجام يا همان حفظ وحدت نداريم و وحدت هم آن نيست که گروهي آمر و ديگران مامور باشند و هيچ گاه هم خود را مسئول هيچ خسراني از گذشته و حال ندانند. 
پس چه بخواهيم و چه نخواهيم، چه باور داشته باشيم و چه باور نداشته باشيم، در سياست داخلي طوري عمل کرده‌ايم که بسياري از بايستگان و شايستگان به حاشيه رانده شده‌اند. به همين سبب بسياري از تصميم‌گيري‌هاي ما در فصول و رده‌هاي مختلف عالمانه نيست. قوانين متناقض و غيرقابل اجرا و بسياري از نارسايي‌ها ناشي از همين خودمحوري‌ها و بيرون راندن‌هاست البته نمی‌گوييم که با شايستگان خود ديگر هيچ نيازي به دنياي بيرون نيست، چرا هست، چون دانايي و سياست کشورداري حکم می‌کند که هيچ گاه با دنيا و نهادهاي بين‌ا‌لمللي قطع رابطه نکنيم. در اين رابطه و با حفظ حقوق مسلم خود می‌توانيم به جا امتياز بدهيم و به جا هم امتياز بگيريم. کشورهاي بزرگ هم در روابط متقابل، همين سياست را اعمال می‌کنند. چنين کاري با حفظ اصول می‌تواند عين استقلال و حفظ عزت باشد. ما بايد بدانيم که عزتمندي، حبس در چهارديواري خانه نيست. 
در انسجام داخلي، رعايت مباني وحدت شرط است و لازمه وحدت، عدالت اجتماعي و توزيع قدرت و ثروت است. در کشوري که چنين اختلاف طبقاتي‌اي دارد و بيش از نيمي از مردمش زير خط فقر زندگي می‌کنند و صندوق‌هاي بازنشستگي به يغما رفته است و در همسان‌سازي حقوق درمانده‌ايم و لايحه بودجه ما با اصول جاري و زندگي مردم نمی‌خواند، يک فرد چگونه می‌تواند با بودن خود، حامي چنين انسجام فرضي باشد؟ حتي اگر عنوان معاونت اول هم ضميمه نامش شود.
از روز روشنتر است آن وقتي که عده‌اي همه منافذ و مصادر اشتغال را بي‌رضاي مردم صاحب شده‌اند، چگونه می‌توان خيل بيکاران تحصيلکرده را راضي به پيمودن وادي انسجام کرد. کشوري که در جايگاه رتبه چهارم فرار مغزها نشسته است، چگونه می‌تواند با اين هنجارها وحدت داشته باشد؟ بهتر است جناب جهانگيري به عقب نگاه کند و به انتصاباتي که در زمان معاونت ايشان و در دولت تدبير و اميد صورت گرفته نگاهي بکند و خودداوري نمايد که اسباب انسجام را فراهم کرده‌اند يا نه؟ ديگر قوا هم بايد بازنگري در اعمال و رفتارهاي خود داشته باشند و صادقانه نقدها را بپذيرند. تريبون‌هاي رسمي هم خود می‌توانند در ايجاد انسجام يا عدم آن موثر باشند و پاسخ تاثير خود را ارزيابي نمايند که تا چه حد به وحدت کمک کرده‌اند؟ چرا باور نداريم که عامل اصلي همه فسادها، تفرقه افکني‌ها، خودمحوري‌ها و کنز قدرت و ثروت، خودمان بوده‌ايم، ماجراي 88 و دي 96 را استکبار و استعمار نساخت، ما خودمان ساختيم. اما اسثعمار به خوي ديرين و هميشگي خود فرصت طلبي کرد و بر همان نقطه ضعف ما انگشت گذاشت. اکنون هم صداهايي که ناشي از عدم انسجام را از ما می‌شنود، اميدوار می‌شود که فشارهاي او موثر بوده است و روزبه‌روز هم با اين وضع موجود اميدوارتر مي‌شود و عجيب اينکه گروهي از ما در خانه خودمان و همان‌هايي که مدعي انقلابيگري هستيم، ترامپ و تيم او را هر روز اميدوارتر از پيش می‌کنند. اين آسيب‌ها را البته می‌شناسيم اما در پي درمانش نيستيم و اي کاش می‌بوديم! 


و اما با همه اينها در مباني فرهنگ و مدنيت ما بنيان‌هاي شگفت‌آوري هست که در گذر قرون و اعصار ما را ماندگار کرده است. بنيان‌هايي مثل عشق به ايران، سوزدين و ايمان، حفظ کيان مردمي، صيانت وزانت ايرانيگري و درک شرايط حساس و... 
و حال، آن شرايط حساس، همين زمان است: رعايت نص قانون اساسي، باورداشت حقوق همه قوميت‌ها و به رسميت شناختن همه سلايق و نحله‌هاي فکري و اينکه مردم، صاحب انقلاب‌اند نه هيچ کس ديگر. راه ما به انسجام
 جز اين نيست.