مردم شايسته انتظار و استرس نيستند

درست روبه‌روی من، کنار جدول‌های خیابان، مردی خوشرو ایستاده است. با یک دستش، دست پسر نوجوانی را گرفته و بر بازویش هم بچه‏ای‌ را حمل می‌کند. حسین 40ساله به «آرمان» می‏گوید: ببینید زندگی شهری الزامات خاص خودش را دارد. یک بخش از این موضوعی که شما مطرح می‌کنید، شخصی است و بخشی دیگر جبر زندگی شهری است. حالا من در مجموع می‌گویم که تقریبا هفته‌ای 12ساعت در مکان‌هایی که می‌روم، معطل می‌شوم. شما حساب کن این به معنی ماهانه 50ساعت تاخیر و علافی در زندگی است. حسین از موضوع خوشش می‌آید. بچه‌ را می‌گذارد روی زمین و موبایلش را درمی‌آورد و به محاسبه روزگارانی از عمرش که در صف بر باد رفته است، می‌پردازد: اگر ماهانه 2شبانه روز در صف باشم، هر سال 24شبانه روز را در صف می‌مانم. تا به اینجا راضی نمی‌شود و ادامه می‌دهد: «اگر60 سال عمر کنم...» در نهایت به این نتیجه می‌رسد که سه سالی را در انتظار و در صف می‌ماند.در گذشته بعضی از صف‏ها عرصه تولید، توزیع و تفسیر اخبار بود و در کنار رسانه‏های رسمی کم شمار، خود یک خبرگزاری به حساب می‏آمد. نمونه آن صف نانوایی است. «آخرین نفر شمایید؟» این جمله هنگامی گفته می‌شود که صف شلوغ و بی‌نظم است. به یک صف نانوایی می‌روم. صف نانوایی‌ها از بقیه صف‌ها نسبتا صمیمی‌تر است؛ آنجا که مردم جمع شده در صف، معمولا اهل یک محله هستند و کم‌وبیش همدیگر را می‌شناسند. در این مدل صف‌ها اطلاعات در صف ردوبدل می‌شود و مردم در مورد مسائل روزمره از جمله گرانی‌های سر به فلک کشیده و مشکلات این روزهای کشور با هم صحبت می‌کنند، اخبار روز تحلیل می‌شود، قیمت‌ کالاها مورد بحث و مجادله قرار می‌گیرد و در مورد مشکلات محله‌ها گفت‌وگو می‌شود. تا جایی که می‌توان گفت که افکار عمومی محله‌ها در صف‌های نانوایی شکل‌ می‌گیرد و جهت پیدا می‌کند. بعضی هم ایستادن در صف از حوصله‌شان خارج است و یک نفر را مشخص کرده و نوبت می‌گیرند و دنبال کارشان می‌روند تا نوبت‌شان فرا رسد. برای این بخش از شهروندان صف معنای جز «نوبت» و «انتظار» ندارد و این مفاهیم تداعی‌کننده «هدر دادن» و «تلف کردن» زمان هستند.
دهه60، دهه صف بود
چینی انداخت به گوشه دو چشمش و به قلم و دفتری که در دست داشتم، خیره شد. کریم 65سال دارد و بازنشسته وزارت ارشاد است. او به روایت تجربه‏های صف‏نشینی‏اش در دهه60 می‏پردازد و به «آرمان» می‏گوید: بخش زیادی زمان من و هم‌نسلانم در سال‏های دهه50 و به‏ویژه دهه60 در صف سپری شد. صف‏هایی که در گوشه‏گوشه شهرهای بزرگ و روستاهای کشور برای دریافت کالا و خدمات تشکیل می‏شد. در آن سال‏ها دیدن جمعیتی که گاه در یک صف و گاه به تفکیک جنسیت در دو صف جداگانه اما با مقصدی واحد، ردیف شده‏ بودند، به تصویری عادی و روزمره بدل شده بود و انبوه جمعیت و محدودیت کالا و خدمات، نیازمند برقراری نوعی نظام اولویت‏بندی برای واجدین شرایط بود. صف، ساده‏ترین و مهم‏ترین شیوه برای تحقق این وضعیت محسوب می‏شد.» او ادامه می‏دهد: نان و نفت دو کالای ضروری بود که تامین آن با ایستادن در صف معنا می‏یافت. صف این دو کالا از آن حیث که هم جزو نیازهای روزمره بود و هم گستره آن تمام اقشار و طبقات را در بر می‏گرفت، همواره پررونق بود. به تدریج و به موازات تنوع تولید و فروش کالاها و خدمات جدید، تعداد صف‏ها نیز اضافه شد. علاوه بر صف‏های معمول نفت و نان، شاهد تجمع‏های صف‏محور برای دریافت کالاهای کوپنی و همچنین کالاهای کمیابی همچون دارو، شیرخشک و حتی لوازم یدکی ماشین نیز بودیم.
همه امکانات بالای شهر است


در میدان راه‌آهن و پایانه تجریش_راه‌آهن دو صف مردانه و زنانه برای سوار شدن در اتوبوس‌های بی‌آرتی تشکیل شده است. صف مردانه طولانی‌تر است و تقریبا 30متری می‌شود. من هم در همان صف، سوار اتوبوس می‌شوم و در طول مسیر با مسافران در ارتباط با این موضوع به گفت‌وگو می‌نشینم. مینا 35 ساله هم شهروند دیگری است که هر روز درگیر ایستادن در انواع صف است: در صف ماندن ساعت خاصی دارد. همین صف «بی.‌آر.تی» چرا تشکیل می‌شود؟ چون همه امکانات و کار در بالای شهر است و جنوب به شمال ترافیک زیاد است. ساعت اوج ترافیک که تمام ‌‌شود، صفی هم در کار نیست. یا مثلا نانوایی هم وقتی به انتهای شب نزدیک می‌شویم مردم از سرکار برمی‌گردند و طبیعی است که صف ایجاد شود. چون همه به آن زمان یا مکان مشترک نیاز دارند. بیمارستان‌ها هم ساعت خاصی دارد که شلوغی آنها غیر‏قابل اجتناب است. بانک‌ها هم بعضی مواقع شلوغ است که آن هم لازمه زندگی اجتماعی است. او می‏گوید: برای کارهایی که انجام می‌دهم، اگر سرانگشتی حساب کنم متوسط هفته‌ای 9ساعت را در صف‌های انتظار می‌گذرانم. اتوبوس نیم‏ساعت، سینما نیم‌ساعت، نیم ساعت در بازار میوه‌وتره‏بار، نانوایی و هر وقت هم به بیمارستان بروم در قسمت اورژانس حداقل یک ساعت باید منتظر بمانم. او بیشتر زمانی را که در فروشگاه‌ها برای خرید از دست می‌دهد شاکی است و می‌گوید: در بعضی فروشگاه‌های زنجیره‌ای به صورت هفتگی حداقل چهار ساعت منتظر می‌مانم.
کالایی شدن زمان در صف‌ها
به تجریش همیشه شلوغ می‌روم؛ جایی که پیادروهایش در روزهای عادی هم حالتی صف‌مانند دارند. به بررسی صف‌های خیاطی در پاساژ اتحاد در وسط بازار تجریش آمده‌ام. پاساژی که مخصوص دوخت‌‌ودوز پارچه ‌و لباس و کیف‌وکفش است. برای کوتاه کردن قد شلواری که خریده بودم، پیش یکی از خیاط‌ها رفتم. گفت: کار شما برای فردا آماده می‌شود. گفتم: خیلی طول نمی‌کشد و در حد کوتاه کردن چهار سانت قد شلوار است. افزود: وقت ندارم. در همین حال یک مشتری می‌آید. او هم برای کوتاه کردن پاچه شلوار و رفو کردن آمده است. به او هم همین را می‌گوید. اما مشتری وقتی به خیاط پیشنهاد می‌دهد که پنج هزار تومان بیشتر از قیمت مقطوع پرداخت می‌کند، کار او را در اولویت قرار داده و فوری انجام می‌دهد. موضوعی که محمد مرادبیات، جامعه‌شناس و تحلیگر اجتماعی درباره آن به «آرمان» می‌گوید: اینجا صف معنی خود را از دست می‏دهد و قافیه را به پول می‏بازد. در این حالت کسی که «ندارد» باید منتظر و در صف بماند. می‌توان گفت که آدم‏ها هر چقدر از نظر طبقه اجتماعی فرودست‌تر باشد، زمان بیشتری را در انتظار می‏مانند. اینجا می‌توان از کالایی‌شدن زمان حرف زد؛ «زمان»ی که باید خریده شود.
زمانِ انبار شده در واگن‌های مترو
در همین حالِ تهران‏گردی‏ام، وارد خط مترو تجریش- شهرری می‌شوم. انبوه جمعیت مسافران، صف طویلی را روبه‌روی واگن قطار شکل داده است. درِ واگن که باز می‌شود، موازی درهای ورودی قطار به صف می‌ایستیم تا مسافران از قطار خارج شوند و ما سوار شویم. توده هوای گرم از داخل واگن‏ها بیرون می‏آید. در مترو سکوت و درخودماندگی مسافران طاقت‌فرساست. صدایی از کسی بیرون نمی‌آید جز به ضرب یا شتم. حوصله‌ام که سر می‌رود خودم را سرگرم نگریستن به مدل‌های لباس مسافران و آرایش سروصورت مردم می‌کنم. در این هنگام پیرمردی بذله‌گو سکوت مترو را می‌شکند و با خواندن غزل‌هایی از حافظ از این واگن به آن واگن می‌رود و چشم‌های سرگردان را به خود خیره می‌کند. این بیتش یادم ماند: «بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق/ مفتی عقل در این مساله لایعقل بود». این نمایش‌ها، تگ‌گویی‌ها و مونولوگ‌ها اگر نباشد یا چشم‌ها را باید بست و به خواب فرو برد و صدای ریل و ضرباهنگ کسالت‌آورش را مرور کرد یا آنها را به تبلیغ‌های مضحک روی دیوار مشغول کرد. از وقتِ انبار شده در واگن‌های مترو استفاده می‌کنم و لحظاتی را همدم مسافران می‌شوم. مهدی 38 ساله و آبدارچی یک شرکت در انقلاب است. تمام وقت روز او در شرکت و رفت‏وآمد مترو می‌گذرد. او به «آرمان» می‌گوید: «حساب کنی هفته‌ای شش ساعت در مترو منتظر می‌مانم. معمولا چهار بار در هفته هم به قهوه‌خانه می‌روم. هر بار نیم ساعت که در هفته حساب کنی دو ساعت و ماهانه هشت ساعت در صف قهوه‏خانه می‌مانم. مهدی آدم خنده‏رو و خوش‏صحبتی است. او در ادامه به روایت حکایتی طنزآمیز درباره صف‏نشینی می‏پردازد و می‏گوید: شخصی در صف نانوایی ایستاده بوده و از قضای روزگار، از محل استقرار خودش در صف هم کمال رضایت را داشته. در هر حال، وقتی نانوا با توجه به اتمام خمیر، اعلام می‌کند که نان تمام شده و افراد توی صف به دنبال کار خودشان می‌روند، آن فرد داد می‌زند: نان تمام شده که شده، چرا صف را به هم می‌زنید؟ در این میان پسر لاغر اندامی با موهای فرفری در گوشه واگن کر کرده است. «آرش» دانشجوی هنر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. این دانشجو می‌گوید: در بیرون خیلی منتظر نمی‌مانم چون بیشتر کارهایم را آنلاین انجام می‌دهم. اما معمولا هفته‌ای پنج ساعت در مترو منتظر می‌مانم که در ماه 20ساعت می‌شود. چاره‏ای ندارم چون مسیر هر روزه‌ام است.
کارهایم را آنلاین انجام می‌دهم
فاطمه 32ساله خریدهایش را اینترنتی انجام می‌دهد و حوصله ایستادن در صف را ندارد. فاطمه می‏گوید:«اصلا حوصله ایستادن در صف را ندارم. هر کاری را که بتوانم اینترنتی انجام دهم، برای انجام آن به بیرون نمی‏روم. ایستادن در صف اعصابم را خرد می‏کند، مخصوصا وقتی که با مردم سروکله می‏زنم. اینطوری در زمان خیلی صرفه‏جویی می‏کنم و بی‏خود شهر شلوغ نمی‏شود. موضوعی که مراد بیات در تحلیل آن توضیح می‌دهد: صف‌های آنلاین مکانی مجازی را می‌طلبد که لزوما هر جایی به شرط دسترسی به اینترنت، می‌تواند باشد اما صف سنتی نیازمند حضور فیزیکی در مکان است. یعنی صف‌ها فقط در مکان شکل نمی‌گیرند. با شکل‌گیری ایده دهکده جهانی از سوی مارشال مک‏لوهان در سال1960 و جهانی شدن اینترنت از دهه90 میلادی به بعد و همچنین با ورود فناروی و تکنولوژی‌ها در زندگی و نقش انکارنشدنی آنها در رفع نیازهای اساسی روزمره، خیلی از کارهای روزانه از جمله خرید و فروش، تهیه بلیت مسافرت و کنسرت و رزروها به صورت آنلاین انجام می‌شود.
صف دهه90، صف آنلاین
این جامعه‌شناس ادامه می‌دهد: باید به این نکته توجه کرد که صف‏نشینان دهه90هیجان محاسبه‏گری برای رسیدن به هدف خود را دارند و برخلاف اسلاف خود در وجه مشارکت و تعامل جمعی ضعیف شده‏اند و بیشتر شبیه دانه‏های ازهم‏گسیخته یک تسبیح پاره هستند. از سوی دیگر ویژگی ارتباطی و تعاملی صف‏ها نیز به شدت کاهش یافته است وامروزه افراد داخل صف عموما یا مشغول صحبت با گوشی‏های همراه خود هستند و یا سرشان با نرم افزارهای ارتباطی این ابزار نوین گرم است و کمتر مجال تبادل اطلاعات با اطرافیان خود را دارند. به نظر می‏رسد که تشکیل صف پدیده‌ای شایع در سیستم ارائه خدمات است. دلایل مختلفی برای تشکیل صف، وجود دارد. از جمله زمانی که تقاضا از ظرفیت بیشتر شود. اگر میانگین تقاضا یا درخواست از میانگین ظرفیت بیشتر شود، شاهد شکل‏گیری و طولانی‌تر شدن صف خواهیم بود. با همه این صحبت‏ها ضرب‏المثل «آسیاب به نوبت» در تاریخ ادبیات شفاهی ما حکایت از سابقه تاریخی صف دارد و وجود این گزاره عمومی «آخرین نفر کیه؟» در فرهنگ امروزی ما نشان از استمرار صف در طول زمان داشته و دارد اما نکته‏ای که باید به آن توجه داشت این است که هنوز در بسیاری از مراکز درمانی و بیمارستان‏ها روش سنتی جا گرفتن از ساعات اولیه صبح، حتی پیش از طلوع آفتاب رایج است و در ایام پرتردد و تعطیلات نیز تجمع افراد در آژانس‏های مسافرتی، پایانه اتوبوس، فرودگاه و ایستگاه‏های راه آهن همچنان دیده می‏شود. صف‏هایی پراکنده، هیجان‏زده و شاید تنش‏زا. با این حال به‌رغم تلاش‏های هم دولت فعلی و پیشین برای گسترش دولت الکترونیک، همچنان شاهد اتلاف زمان و تداوم صف‏های طولانی هستیم. نمونه‌اش صف گوشتی است که این روزها داد همه را درآورده است.