آقای سردبیر! دیگر مرا به مناطق حادثه دیده اعزام نکنید!

رضا بردستانی، خبرنگار اعزامی آفتاب یزد به مناطق سیل‌زده: آذر ۹۶ نیمه‌های شب بود که رسیدم ازگله، ۵ کیلومتری کانون زلزله آبان ۹۶ کرمانشاه. هوا سرد بود. ۳۰ روز از زلزله گذشته بود اما به هم ریختگی ِ سرسام‌آوری همه جا را فرا گرفته بود. سه ماه بعد یعنی اوایل اسفند همان سال وقتی قدم به سرزمین چهابهار و مناطق بی‌آب شده باهوکلات گذاشتم بازهم اولین مسئله‌ای که توجهم را جلب کرد؛ به هم ریختگی سرسام‌آوری بود که همه جا موج می‌زد. شاید باور کردن این واقعیت چیزی شبیه به معجزه باشد که ده‌ها هکتار زمین کشاورزی در فاصله ۴۰ کیلومتری یک سد بزرگ در حال نابودی بود.
رفت و آمدها به کرمانشاه و مناطق زلزله‌زده،‌اندک‌اندک به عدد ۵ رسید ولی هربار، بازهم همان به هم ریختگیِ سرسام‌آور بود که آوار شده بود روی سر زلزله‌زده‌ها.
دو سال از آن روزگار گذشت و من بازهم در نیمه‌های شب رسیدم خرم‌آباد. هیچ کس نمی‌توانست ده دقیقه در مورد اتفاقاتی که رخ داده بود توضیح دهد و بازهم نیمه‌های شب بود که رسیدم روستای سیدعباس ـ ۶۰ کیلومتری اهواز ـ و دوباره همان به هم ریختگی، همان سر درگمی.
آقای سردبیر!


نه از جاده بیم دارم نه از رو در رو شدن با مخاطرات تهیه گزارش در مناطق حادثه‌دیده؛ اعم از سیل، زلزله، آتش‌سوزی، رانش زمین و حتی مناطقی که دچار خشکسالی‌هایی به غایت وحشتناک شده باشند. نه خستگی می‌شناسم نه از چالش‌های این چنینی رویگردانم اما بعدِ بازگشت از لرستان و خوزستان، وقتی با انبوهی از تکرارها و به هم ریختگی‌ها مواجه شدم، تصمیم گرفتم این نامه را بنویسم تا بدانید دردِ اصلی مردمان ساکن در مناطقی که دچار حادثه می‌شود؛ اصل حادثه نیست که دردِ مردمانِ آن مناطق بودن و نبودن‌هایی است که در نگاه نخست تفاوتی ندارد حادثه زلزله باشد یا سیل، آتش سوزی باشد یا خشکسالی، انفجاری مهیب باشد یا تصادفی وحشتناک.
حال در این نامه هفت دلیل را ذکر خواهم کرد تا بدانید بعد رویارویی با زلزله کرمانشاه و خشکسالی چابهار و سیل لرستان و خوزستان، دیگر از کیلومترها دورتر هم گزارش نوشتن نه سخت است نه ناممکن که هر آن چه در ازگله کرمانشاه بود در چم بالا و پایین معمولان نیز بود، آن چه در قصر شیرین بود در سوسنگرد و حوالی اهواز هم بود و هر آن چه در سرپل ذهاب و ثلاث باباجانی بود در پلدختر و دهلاویه و سیدعباس هم بود.

>دلیل نخست:
برخی مدیران همواره از مردم عقب می‌افتند و چون این عقب افتادن به گونه ای آزاردهنده طبیعی و تکراری شده، به جای آن که راهی بیابند که آن عقب افتادن‌های مداوم را درمان کنند به دنبال راه‌هایی می‌گردند تا مردم را متهم به خیلی از مسائل کنند و این آزاردهنده‌ترین و در عین حال تکراری‌ترین تصویری است که از مناطق حادثه‌دیده در نخستین دقایق با آن رو در رو می‌شویم.

>دلیل دوم:
تا استفاده است سوءاستفاده نیز وجود خواهد داشت اما این که برخی در بدنه قدرت بخواهند از آب گل‌آلود شده ماهی بگیرند درد‌آور است. سیل و آتش و زلزله که جناح و دسته سیاسی نمی‌شناسند پس چرا برخی هم در سیل به دنبال اهداف سیاسی خود می‌گردند هم در زلزله. مصداق هم اگر بخواهید فراوان است. من در معمولان لرستان همانی را دیدم که در کوئیک محمود سرپل ذهاب کرمانشاه. از او همان حرف‌های به شدت سیاسی را شنیدم که پیشتر نیز شنیده بودم و گویی برخی جز همین چند جمله در تایید این و رد آن چیزی دیگر از بر نکرده‌اند.

>دلیل سوم:
هلال احمر بعضا سر جای خودش نیست. هلال احمر دچار نوعی سیاست‌زدگی است. در زلزله کرمانشاه و سیل لرستان و خوزستان اگرچه زحمت‌های بسیاری متقبل شدند اما گویی آن‌ها نیز از نبود مدیریتی اثر گذار رنج می‌برند برای همین است که به صراحت می‌گویم هلال احمر سرجایی که باید باشد نیست و این یعنی باید نگاهی دوباره به صدر تا ذیل این سازمان مردمی ‌و تاثیرگذار‌انداخت!
>دلیل چهارم:
کاری به این ندارم که مدیر سازمان مدیریت بحران کشور کیست؟ اهل کجا است؟ پسر خاله کیست؟ از کدام رئیس‌جمهور خوشش می‌آید از کدام وزیر دولت بدش! اصلاً برایم مهم نیست از منظر تفکرات سیاسی، اصولگرا است یا اصلاح‌طلب ولی به این موضوع کار دارم که در دو حادثه بزرگ اخیر یعنی زلزله کرمانشاه و سیل لرستان و خوزستان؛ مدیریت بحران کجا بود؟ اصلا وجود داشت و در برخی جاها بیشتر از آن که بحران را مدیریت کند مدیریت را بحرانی می‌کرد.

>دلیل پنجم:
برای اطلاع‌رسانی و خبرنگاران هیچ تمهیداتی‌اندیشیده نمی‌شود مگر آن که خاص باشی، وابسته به فلان سازمان، ارگان یا وزارتخانه باشی و اگر مستقل باشی برای تو هیچ امکاناتی فراهم نمی‌آورند، نه رفت و آمد، نه خواب و خوراک، نه هماهنگی و نه هیچ چیز دیگر. تازه خدا نکند در جایی به تو‌اندکی توجه کنند تازه اول پشت چشم نازک کردن است که فلان جور ننویس. از این زاویه عکس نگیر و از خیر فلان کمبود و بهمان ناهماهنگی نیز بگذر انگار یادشان رفته خبرنگار وظیفه‌ای دارد و رسالتی!
>دلیل ششم:
مدیریت نداریم، از آن بدتر نبود مدیریت واحد است، از این دو بدتر سبقت گرفتن برای مصادره انجام خدمت است که نه تنها کمکی نمی‌کنند که در جاهایی باعث ایجاد مشکل برای مردم مصیبت‌زده نیز می‌شوند. چه در زمان زلزله و چه در زمان سیل کم نبودند مدیران و ارگان‌ها و سازمان‌هایی که با ایجاد موانع و ممانعت‌های پی در پی، کمک‌رسانی‌های حتی مردمی ‌را نیز مختل می‌کردند و این همان نقطه و نکته‌ای است که هم آزاردهنده است هم ویران‌کننده.
بی‌خود نیست که می‌گویند اعتماد عمومی در برخی بخش‌ها کم شده چون بیشتر این مسائل را که برشمردم پیش روی مردم رخ داده یعنی مردم خود شاهد بیشتر کم‌کاری‌ها و به هم ریختگی‌هایی که بر شمردم بوده‌اند. بخش دیگر ماجرا باز می‌گردد با قشون‌کشی مدیران که از یک سو محافظان‌شان باعث دردسر هستند و از سویی دیگر خیل انبوه عکس‌بردارها و در این میان، این خون دل است که سهم و نصیب مردم می‌شود. در سفر زلزله و نیز سفر سیل بارها شنیدم از زبان مردم حادثه‌دیده که تا الان که نیامدند، کاش الان نیز نمی‌آمدند!

>و دلیل هفتم:
خبرنگار که باشی می‌دانی نوع و جنس خبرهای ارسالی در خلال حادثه، پس از حادثه و در دوران گذار باید چگونه باشد. هیچ خبرنگاری از سیاه‌نمایی مناطق سیل و زلزله‌زده نان نمی‌خورد اما این خبرنگار است که دست آخر مواجه می‌شود با انبوهی از تهمت‌ها و تلخی‌ها. آمار می‌خواهیم نمی‌دهند یعنی ندارند که بدهند! تکیه می‌کنیم به منابع محلی و مشاهدات عینی، خدا نکند سر سوزنی ناهماهنگی ایجاد شود آنگاه باید باشید و ببینید که چه حرف‌هایی که زده و شنیده نمی‌شود و اما در کنار تمامی‌ این‌ها؛ دل خوش هستیم به دعای خیر مردم. به همان خسته نباشید گفتن‌ها، به همان بفرما یک استکان چای...
آقای سردبیر!
فارغ از تمامی‌تلخی و شیرینی‌ها، فارغ از آن که شایعات چه بود و حقایق کدام بودند؟ فارغ از این که بم چرا همچنان اسیر معضلات زلزله است، کرمانشاه چرا سر و سامان نمی‌گیرد و چه سرنوشتی در انتظار لرستان و خوزستان است... به نظر شما چند بار دیگر باید از سوء مدیریت‌ها نوشت، از نبود هماهنگی‌ها، از انفعال سازمان مدیریت بحران، از ناکارآمدی مدیریت‌های استانی، از نبودن‌ها، از بودن‌های دست و پاگیر، از رقابت‌های آزاردهنده، از سلفی‌های لج‌درآر از...
فارغ از این که آرزو می‌کنیم در هیچ کجای این سرزمین دیگر هیچ حادثه‌ای رخ ندهد؛ به نظر شما چندبار و هر بار چند هزار کلمه بنویسیم که یک کشور هشتاد میلیونی نباید برای گرفتاری یکی ـ دو استان این گونه به هم بریزد؟
فارغ از چرایی برکناری استاندار گلستان، چگونه و با چه زبانی بنویسیم که استاندار خوزستان مستحق‌تر بود برای برکناری؟ اصلاً گیریم استاندار خوزستان و لرستان را نیز برکنار کردند مردم با درد و آلامی‌که ناشی از سوءمدیریت‌ها بوده نه سیل و زلزله و تحمل کردند را چگونه به باور برسانیم که دیگر تکرار نمی‌شود، برای آخرین بار بود که رخ داد و...