آخرین آرزوی نخستین بانوی مسلمان

آغاز بعثت پیامبرخدا(ص)، با سختی‌ها و مشقات فراوانی همراه شد؛ مشرکان مکه، بر جاهلیت خود که برایشان منشأ ثروت و قدرت بود، پای می‌فشردند و حاضر به پذیرش پیام وحی و دست برداشتن از عقاید خرافی و ستم‌پیشگی، نبودند. در شرایطی که ابوسفیان‌ها و ابوجهل‌ها، بر اریکه خودپرستی و نژادپرستی تکیه زده بودند و بیدادگری‌هایشان، روزگار محرومان و فقرای مکه را سیاه کرده بود، از خدا سخن گفتن و توصیه به عدالت، چندان محلی از اعراب نداشت. با این حال، پروردگار چنین اراده فرمود که نور رحمت خود را یک بار دیگر بر نوع بشر بتاباند و به جهان تاریکی که اطراف انسانیت را فرا گرفته بود، پایان دهد. همراهی با پیامبرخدا(ص) در این امر خطیر و مهم، هم به آگاهی نیاز داشت، هم به عشق و هم به شجاعت و خدیجه(س)، از این سه ویژگی، در کنار دیگر ویژگی‌های انسانی برجسته‌اش، به حد کمال برخوردار بود.
عشق و خرد و آگاهی
حضرت خدیجه(س) و امیرمؤمنان، علی(ع)، نخستین افرادی بودند که به نبی اکرم(ص) ایمان آوردند و با او نماز گزاردند. خدیجه کبری(س)، پیش از بعثت پیامبرخدا(ص)، حدود 15 سال همراه و همدم او بود. او با سخاوت بی‌مانندش، با مال خود، پیامبر(ص) را در دستگیری از بینوایان و رسیدگی به درماندگان و یتیمان، یاری می‌کرد. یتیم‌نوازی، یکی از ویژگی‌های بارز آن بانوی بزرگوار بود. حضرت خدیجه(س)، زندگی با محمد مصطفی(ص) را با عشق آغاز کرد. هرچند که شخصیت ممتاز پیامبرخدا(ص) و شهرت آن وجود مقدس به امانتداری، باعث می‌شد تا نظرها به سوی امین قریش جلب شود اما علاقه بانوی اسلام به همسرش، پس از سپردن مال‌التجاره به وی و اعزامش به سفر بازرگانی و شنیدن اخباری که «میسره»، غلامش، از تقوا، امانتداری و ایمان محمد امین(ص) نقل کرد، دو چندان شد، تا آن‌جا که تصمیم گرفت با وجود خواستگاران ثروتمند و پرنفوذی که داشت، به وی، پیشنهاد ازدواج دهد. این عشق و علاقه که بر مبنای آگاهی و خرد شکل گرفته بود، زمینه‌ساز زندگی سراسر محبت و ایثار امین قریش با بانوی شرافتمند مکه شد. با وجود این، عشق و علاقه حضرت خدیجه(س) به همسر بزرگوارش، مانع از آن نبود که وقتی پیام وحی را از زبان نبی‌اکرم(ص) می‌شنود، در پی تحقیق بر نیاید. آیت‌ا... جعفر سبحانی، در کتاب «فروغ ابدیت»  آورده است که حضرت خدیجه(س)، پس از بازگشت پیامبر(ص) از غار حرا و مشاهده حالات روحی و سخنان وی، به دیدار عموی خود، «ورقة بن نوفل» رفت و برای او که یکی از دانایان عرب و مؤمن به دین مسیح بود، وضعیت به وجود آمده را شرح داد و پاسخ شنید که «ان ابن عمک لصادقٌ و إن هذا لبدء النبوه و إنه لیأتیه الناموس الاکبر؛ پسر عموی تو راستگوست. آن چه بر او پیش آمده، آغاز پیامبری است و آن ناموس بزرگ(رسالت) بر وی فرود می‌آید.» تردیدی نیست که بانوی بزرگوار اسلام در راستگویی و امانت همسرش شک نداشت؛ اما همان آگاهی و خردی که مبنای دادن پیشنهاد ازدواج به امین قریش بود، خدیجه(س) را بر آن داشت تا درباره این موضوع به تحقیق و پرسش از دانایان بپردازد و این چنین، هم ایمان خود را مستحکم کند و هم، بر آتش نگرانی‌اش درباره شرایط جدید همسرش، آب بریزد.
در کنار والاپیامدار


با آشکار شدن دعوت پیامبراسلام(ص)، رفتار مشرکان سرسخت مکه با ایشان تغییر کرد. سخت‌گیری بر رسول‌خدا(ص)، هر روز بیشتر می‌شد و طبعاً، افراد خانواده ایشان نیز، از این سخت‌گیری مصون نبودند. «ابولهب»، عموی پیامبراکرم(ص)، که در همسایگی ایشان زندگی می‌کرد، در آزار رسول‌خدا(ص) و خانواده‌اش، گوی سبقت را از دیگر مشرکان ربوده بود. در آن شرایط سخت، رنج تنهایی رسول مهربانی‌ها، با همدلی و همراهی بانوی بزرگواری همچون خدیجه(س) التیام می‌یافت.
 او از فقر و محنتی که به واسطه صرف ثروت و مکنتش در راه دعوت الهی پیامبراسلام(ص) به وجود آمده‌بود، تأثری نداشت. با هجرت گروهی از مسلمانان به حبشه و شکست مشرکان در بازگرداندن آن‌ها، مسلمانان مکه تحت فشاری مضاعف قرار گرفتند. در همین راستا، تحریم اقتصادی رسول‌خدا(ص) و یارانش، برای وادار کردنشان  به تسلیم، در دستور کار مشرکان مکه قرار گرفت. «یعقوبی» در جلد نخست کتاب «تاریخ» خود می‌نویسد:«نامه‌ای ستمگرانه را نوشتند که با احدی از بنی‌هاشم خرید و فروش نکنند. به آن‌ها زن ندهند و از آن‌ها زن نگیرند و هیچ‌گونه داد و ستدی با آن‌ها نداشته باشند تا آن‌که محمد(ص) را به آن‌ها تسلیم کنند.» امضا کنندگان عهدنامه، متعهد شده‌بودند در تمام پیش‌آمدها از مخالفان پیامبرخدا(ص) طرفداری کنند. عهدنامه را «منصور بن عکرمه بن عامر» نوشت. «طبری» می‌گوید که دست وی مدتی بعد از نوشتن عهدنامه، فلج شد. شرایط بحرانی به وجود آمده و تهدید جان پیامبراکرم(ص)، باعث شد ابوطالب پیشنهاد کند بنی‌هاشم و سایر مسلمانان، همراه با پیامبراسلام(ص)، راهی دره‌ای در نزدیکی مکه شوند تا بتوانند بهتر و راحت‌تر از رسول‌خدا(ص) حفاظت کنند. به این ترتیب، مسلمانان به مدت سه سال، گرسنگی، تشنگی و گرمای طاقت‌فرسای صحرا را در «شعب ابوطالب» تحمل کردند.  در آن شرایط دهشتناک، حضرت خدیجه(س)، همراه با همسر بزرگوارش به شعب ابوطالب کوچ و باقی مانده ثروت خود را در راه کمک به مسلمانان گرفتار شده در تحریم، صرف کرد. بانوی اسلام که پس از ورود به ِشعب ابوطالب، اندکی بیمار و ناتوان شده‌بود، حاضر به بهره‌مند شدن از حمایت خویشان ثروتمندش نشد. او حاضر نبود پیامبرش را در چنین شرایطی تنها بگذارد.
وداع تلخ
با وجود تحریم اقتصادی مشرکان، ارتباط ساکنان شِعب ابوطالب با بخشی از ساکنان مکه قطع نشد. در این میان، بستگان حضرت خدیجه(س) یکی از مهم ترین پل‌های ارتباطی ساکنان شعب ابوطالب با مکه محسوب می‌شدند. افرادی مانند «ابوالعاص بن ربیع»، خواهرزاده حضرت خدیجه(س) و داماد رسول‌خدا(ص) و «حکیم بن حزام»، برادرزاده حضرت خدیجه(س)، از جمله افرادی بودند که به شکل مخفیانه با شعب ابوطالب و افراد ساکن در آن ارتباط داشتند و برای آن ها آذوقه می‌بردند.
همین ارتباطات محدود باعث شد پس از خورده شدن خطوط عهدنامه مشرکان توسط موریانه، موضوع آزادی مسلمانان گرفتار شده در شعب ابوطالب، در شهر مکه، به یک مطالبه عمومی تبدیل شود. افرادی مانند «هشام بن عمر»، «زهیر بن ابی‌امیه» و «مطعم بن عدی» که ارتباطات محدودی با ساکنان شعب ابوطالب داشتند، نقش مهمی در ایجاد مطالبه عمومی مردم مکه، برای آزادی مسلمانان، ایفا کردند. با این حال، پایان اسارت در شعب ابوطالب، برای رسول‌خدا(ص)، با رنج و اندوه از دست دادن همسر باوفا و عموی مهربانش توام شد. حضرت خدیجه(س) در پایان تحریم اقتصادی، تمام ثروت خود را از دست داده‌بود. با این حال، هرگز زبان به شکوه و شکایت نگشود.در برخی متون تاریخ آمده است که در واپسین دقایق حیات، به همسر بزرگوارش فرمود: «ای رسول خدا، من آن‌چه شایسته‌تو بود، انجام ندادم. از من راضی باش و اگر اکنون، آرزوی چیزی را داشته باشم، آن آرزو، خشنودی توست.»