خود را از حق حقوقي راي محروم نکنيم

در سال انتخابات همانگونه که برخي به استقبالش رفته‌اند، به موازات گمانه‌زني‌ها و رواج شايعات، دو گونه تحليل ارائه مي‌شود: نخست از عامه که شفاهي و کوتاه است که برخي از عدم حضور و شرکت مي‌گويند اما در آخرين روزها به نتيجه ديگري مي‌رسند که به اقرارشان دودوتا چهارتاي تاجرمآبانه و بازاري است و در صف هم مي‌ايستند تا براي روز مبادا عريضه‌شان خالي از مهر ميثاق نباشد. دوم، تحليل خواص است که در حيطه شناخت و منطق و استدلال مي‌گويند و مي‌نويسند. اما در جمع خواص، گاهي عزيز ارجمندي از خوبان تحليلي ارائه مي‌دهد يا از قول ايشان مي‌نويسند که به نظر مي‌رسد در آن لحظه برخاسته از نوعي يأس و استيصال و يا برافروختگي بوده است و عجيب اينکه به همان نتيجه‌اي ختم مي‌شود که عوام در ديدار نخستين ابراز مي‌دارند. اينجاست که بايد سخن زنده‌ياد دکتر شريعتي را در ذهن زنده کرد که مي‌گفت: من متاثر و متاسف نيستم از اينکه عوام، تحليل عاميانه دارند بلکه تاثر من از آن است که گاهي خواص هم همان تحليل عاميانه از خود ابراز مي‌دارند! (نقل به مضمون) 
اما در روزهاي گذشته، تحليلي خواندم از ارجمند اصلاح‌طلب و حقوق‌مدار و صديق که از ليست اميد گفت و از دولت تدبير و اميد که انتظارات را برآورده نکرده‌اند و از حضور مشروط در انتخابات که اگر رويه همين باشد و نامزدهاي ما را رد صلاحيت کنند ضمن آگاه ساختن مردم، در انتخابات شرکت نمي‌کنيم در اين صورت مسئوليت با ما نيست چنانچه خوب اداره کردند، خدا پشت و پناهشان وگرنه بايد مسئوليت بد اداره کردن خود را بپذيرند. 
در اينجا بايد پرسيد اگر بد اداره کردند و مسئوليت پذيرفتند يا نپذيرفتند، تکليف چيست؟ آيا بايد به قوه خشونت و قهريه روي آورد که اول با مشي اعتقادي ما در پايبندي به نظام مغايرت دارد و دوم اينکه هزينه‌هاي قهر و خشونت، غيرقابل پيش‌بيني است بر همين اساس است که گروهي به استناد تجربه‌هاي تاريخي، دوران انقلاب‌ها را سپري شده مي‌دانند که فقط يک موردش بهار عربي بود که ديديم چه مي‌خواستند و چه شد! ديگر آن که وقتي از حق حقوقي خود به عنوان  «راي» استفاده نکرديم و به پاي صندوق‌ها نيامديم، آيا نبايد «از خويش بناليم که جان سخن اينجاست». 
حقيقت آن است که رويه شوراي نگهبان، همان است که بود و از آن سو، دولت پنهان هم حالاحالاها مهمان ماست، اين زينت فرهنگ ماست و در بالا گفتيم که خشونت، پاسخي جز تخريب نخواهد داشت. ما به دولت روحاني راي داديم در حالي که مي‌دانستيم در اردوگاه اصلاح‌طلبي وجهي ندارد به ليست اميد هم اعتماد کرديم و باز ديديم که نتايج و عملکرد اين نيست، مطلوب ما نبود و نخواهد بود اما آيا چاره ديگر داشتيم که به آن روي نياورديم؟ سوال اين است که همين دولت يازدهم و دوازدهم در رابطه با ما و جامعه مثل دولت قبل عمل کرد؟ آيا همين ليست اميد، هيچ‌گونه اثرگذاري در دوران حضور خود در خانه ملت نداشت؟ در اينجا بايد انصاف بدهيم که خيلي راه‌ها در همين مجلس و در همين دولت براي آينده دور و نزديک هموار شد که ما را اميدوار نگه مي‌دارد.


پس بايد بپذيريم که عقلانيت حکم مي‌کند که هر تغييري را از ماخذ حضور در پاي صندوق‌هاي راي بپذيريم. اين تجربه‌اي است که کشورهاي داراي حقوق شهروندي به مفهوم واقعي يا نسبي، پيش پاي ما نهاده‌اند. متاسفانه در دموکراسي و در فرهنگ حقوقمند، نمي‌توانيم مثل فضاي خيالي، راه صد ساله را يک شبه طي کنيم. به هوش باشيم که نيامدن و نياوردن مردم با فرهنگسازي - نه از مقوله قهرمان‌سازي و قيم‌پردازي دولتي از نوع معروف آن - و مجلسي که محسنات همين مجلس را هم ندارد بر ما تحميل خواهد کرد و از ياد نبريم وقتي که تفکري در متن فرهنگ ما به جمهوريت نظام، هيچ اعتقادي ندارد و راي مردم را تشريفاتي و تفنني مي‌داند، چه ابايي دارد که ما در صفوف به هم فشرده در پاي صندوق‌هاي راي حاضر باشيم؟ بلکه خيلي هم خوشحال مي‌شود که اگر هم رايي به صندوق‌ها انداخته مي‌شود از نوع ارزشي و تکليفي باشد و به زعم آن عزيز ارجمند؛ آيا با نيامدن و تحريم  انتخابات و صندوق آرا، آن دولت پنهان، شمشير خود را با پيدايي و حق به جانب از رو نخواهد بست؟ و به همين دليل و دلايل بسيار شرط عقل است که هيچ‌گاه نبايد با انتخابات قهر کنيم حتي اگر زمينه آن را به عمد يا به سهو فراهم کنند و مگر نمي‌دانيم 
پايداري و استقامت ميخ، شايدار عبرت بشر گردد              
هرچه کوبند بيش برسر آن پايداريش بيشتر گردد