پیپِ سفسطه

حسین قدیانی : دوستی دارم از عصر دبیرستان که ناظر بر زندگی در این زمانه، اخیرا بیشتر در مجازستان با هم هم‌کلام می‌شویم! خرجش برای جفت‌مان کمتر است! این دوست ما دوم خرداد ۷۶ به آقای «خ» رأی داد و ما به آقای «ن» و دقیقا همین مساله شد عامل اختلافات ما که تا الان هم ادامه دارد! موجود یا مورد عجیبی است این دوست نازنین! بگذار چند مثال بزنم؛ یک هفته مانده به ۲ خرداد ۷۶ که تقریبا مطمئن از پیروزی فلانی شده بود، مدام این را می‌گفت که «شک ندارم آقای «خ» انتخابات را می‌برد ولی شرط می‌بندم که با تقلب، اسم آقای «ن» از صندوق در می‌آید!» نتیجه آنکه آقای «خ» انتخابات را برد و صدالبته تقلب هم نشد! این مثال اول! مثال دوم اینکه؛ حدودا ۶ ماه از ۲ خرداد کذایی گذشته بود که خوب یادم هست قیمت لبنیات و میوه و کلا مایحتاج روزانه ملت از قبیل نان و برنج بالا کشید! نکته بامزه و بلکه مسخره ماجرا اینجاست که این دوست ما جوری با من طلبکارانه بحث می‌کرد، کأنه آقای «ن» رئیس‌جمهور است و لذا من بدبخت باید مسؤولیت رأیم را بپذیرم! گاه که دیگر از کوره در می‌رفتم، خطاب به دوستم می‌گفتم: «مشتی! انصافا خیلی رو داری! الان این سوالات درباره گرانی را، تو باید از من بپرسی یا از قضا من از تو؟!» مثال سوم بازمی‌گردد به سال ۸۴ و ذکر اینکه این دوست ما در مرحله اول، رأی داد به معین اما چون تا آن موقع یک ضدهاشمی ششدانگ بود، مرحله دوم از سر ناچاری رأی داد به همان که ما به او رأی داده بودیم! طرفه حکایت اینجاست که این دوست عزیز، آن روزها نیز ادعایی داشت که من ضمن عذرخواهی از شما مخاطبان محترم، عین آن را می‌آورم؛ «چون آقای خامنه‌ای با آقای هاشمی، ملاحظاتی از قدیم دارد، شرط چی می‌بندی که ما انتخابات را می‌بریم اما آقای هاشمی، فرد پیروز اعلام می‌شود!» نتیجه را هم که باز همه می‌دانید! انتخابات را رقیب هاشمی برد و نام رقیب هاشمی هم خوانده شد! بگذریم که جناب هاشمی با نامه‌ای که آخرش هم نفهمیدیم مخاطبش دقیقا کیست، تلویحا مدعی تقلب شده بود! این سوای آن نامه موسوم به «نامه سرگشاده» است! یعنی اگر در اسلام، شرط‌بندی حرام نبود، من الان دارای تمام دارایی‌های این دوست‌مان شده بودم! این دوست ما این مدلی است که اولا همیشه اپوزیسیون است! و هیچ هم فرقی ندارد که مثل الان، هم دولت و هم به عبارتی مجلس، دست هم‌طیف‌های سیاسی ایشان باشد! در هر حال، این منم که باید پاسخگوی قیمت پیاز، پراید، پوشک، پفک و پیپ باشم! و لابد می‌پذیرید که سیگار، دون شأن همچین دوست روشنفکری است! قطعا این همه منورالفکری فقط و فقط با دود پیپ امکان بروز دارد! حالا بروم سراغ یک مثال دیگر! از خدا پنهان نیست؛ از شما چه پنهان که این دوست گرامی تا همین ۲ هفته پیش، مدام پیام‌های این مدلی برای حقیر می‌فرستاد که من باز مجبورم عینش را تکرار کنم؛ «رهبری اگر به مذاکره با آمریکا خوشبین نبود و از قبل فرجام برجام را می‌دانست و می‌دانست که با دادن این بخش و آن بخش هسته‌ای هم تحریم لغو نمی‌شود و حتی بیشتر می‌شود، پس چرا مانع روحانی و ظریف نشد؟!» مختصر و مفید در جواب دوستم می‌نوشتم؛ «این درست که بر اساس ۲ مؤلفه شناخت و تجربه، حضرت آقا همه‌ این روزها را می‌دیدند اما در یک جامعه اسلامی و انسانی، رهبر خودش را مکلف به ۲ مهم می‌داند؛ احترام به رأی مردم و اهتمام به رشد مردم! بله! رهبر انقلاب از همان اول هم می‌دانستند که گشایش اقتصادی با سازش سیاسی میسر نمی‌شود اما بنای آقا بر «احترام به رأی مردم» و «اهتمام به رشد مردم» است! بالاخره مردم به آقای روحانی رأی داده‌اند و شاید گمان‌شان این بود که اگر ما با آمریکا دور یک میز بنشینیم، بخش مهمی از مشکلات‌مان حل می‌شود! اینجا، هم آقا به رأی مردم احترام گذاشتند و هم با تجربه‌ای که حاصل شد، اهتمام کردند به رشد ملت!» شگفتا! دوست ما باز هم ول‌کن معامله نبود و خیلی محکم جواب می‌داد؛ «همه این حرف‌ها درست اما باز هم آقای خامنه‌ای نباید می‌گذاشت که این همه بی‌خود و بی‌جهت به آمریکا اعتماد شود! ما هزینه تسلیم را نمی‌دانستیم ولی ایشان که می‌دانست!»
الساعه مخاطبم توی خواننده‌ای! باورت می‌شود دقیقا همین دوست پیپ‌کش ما بعد از اطلاع از محتوای دیدار آبه با حضرت آقا، این پیام را فرستاد تلگرامم؛ «آیا بهتر نبود رهبری پیام ترامپ را پاسخ می‌داد؟! و مگر غیر از مذاکره، چاره‌ای هم هست؟!» من البته برای آنکه کمتر مخ‌تان سوت بکشد، خلاصه کردم پیام دوستم را! اما نه! دوست دارم مخ‌تان بیشتر سوت بکشد! بگذارید چند مثال دیگر از این دوست بزنم! نسبتش با شریعتی مثلا! دولت و مجلس اگر دست طیف من و ما باشد، این دوست ما حتی شریعتی‌پرست هم می‌شود! یعنی چنان زر و زور و تزویر و بلکه ابوذر را بر سر من و ما می‌کوبد که بیا و ببین! من و ما را می‌نشاند روی صندلی مصلحت و چنان با چماق عدالت و عدالت‌خواهی بر فرق‌مان می‌کوبد که حد ندارد! لیکن دولت و مجلس اگر دست همین آقای روحانی و شرکایی چون بیژن زنگنه باشد، من دیدم که به شریعتی حتی فحش هم داده! گاه می‌گوید؛ شریعتی اصلا کی بود؟! گاه می‌نویسد؛ شریعتی تفنگ دست منافقین داد! گاه حتی این را هم دیدم نوشته که داعش ریشه در افکار شریعتی دارد! القصه! دیشب در تلگرام به من گفت که «بیا سکرت‌چت!» رفتم! تندتند داشت تایپ می‌کرد که «تو فکر می‌کنی نجفی مقصر است؟! نخیر! مقصر، علی شریعتی است! نجفی در جوانی عاشق شریعتی بوده و این هم نتیجه‌اش! اینکه حالا نجفی است! من رفیقی در بغداد دارم که کلی تحقیق کرده درباره آبشخور فکری ابوبکر البغدادی! گویی متأثر از شریعتی بوده...!» راضی باشید! به دوستم پیام دادم؛ «اتفاقا من هم یک رفیق در مدینه دارم! این دوست من معتقد است که معاویه و عمرو عاص هم بی‌تأثیر از شریعتی نبودند!» آری! دوم خرداد ۷۶ بهار مغلطه بود! سال‌ها پس از آن روز، ما نماز آقای «خ» به امامت آقای «ن» را هم دیدیم اما هرگز از دوم خردادی‌ها منطق ندیدیم! هر چه بود، تَکرار سیاست بود اما سیاست به معنای سیاسی‌بازی! آخرین مثال را بزنم و خلاص! این دوست ما کشته‌مرده‌ بازرگان است! همیشه برایم پیام می‌داد که «بازرگان، مرد اخلاق و مردم‌سالاری است»! من که هیچ وقت نفهمیدم اخلاق و مردم‌سالاری، چه نسبتی با این دارد که تو‌ برداری به یک انتخابات با گستره و شکوه ۴۰ میلیون رأی، تهمت تقلب بزنی و نامزد مورد حمایتت، هنوز مردم در صف رأی هستند، خودش را فرد پیروز معرفی کند و ناشی از فتنه حاصله، حتی مسبب ریختن خون از هر ۲ سوی ماجرا شود؟! و آن همه آبروریزی! و آن همه مجال به دشمن! و آن همه جرقه برای تحریم! این روزها سالگرد دکتر شریعتی است! روحت شاد معلم قلم و دفتر و کتاب و سخنرانی که سیگار از دستت نمی‌افتاد! باورم هست نیم‌قرن اگر بیشتر زندگی می‌کردی، حتما این حریت را داشتی که عوض فلاسفه، اهل سفسطه را «پفیوزان تاریخ» بخوانی! آری! اینچنین است برادر! زود رفتی و ندیدی بر ما چه رفت! مورد داشتیم مکرر که طرف به سراب، رأی داد یا مرداب را تَکرار کرد اما همه‌ تقصیر را انداخت گردن آب!