مصطفی مهرآیین در گفتگو با «همدلی»: نواندیشی دینی تنها راه حل منازعات فرهنگی بود

باید التقاط فرهنگی را به رسمیت بشناسیم
همدلی| تنوع‌پذیری در نهادهای اجتماعی، سیاسی، مدنی و هر آنچه رنگ اجتماعی و سیاسی دارد ناظر به مصالح اجتماعی است که قابلیت کثرت‌پذیری دارند. در حقیقت تکثرگرایی اجتماعی نمود عینی تحقق تکثرگرایی در عرصه‌های دیگری چون معرفت، فرهنگ، اخلاق و دین است. اما آیا اصول اولیه کثرت‌گرایی فرهنگی و اجتماعی در کشورمان وجود دارد یا عوامل موجود صرفا ابزاری صوری در نمایش تکثرگرایی‌اند؟ دکتر مصطفی مهرآیین، جامعه‌شناس در گفت‌وگو با همدلی از تنوع فرهنگی و لزوم توجه به چند صدایی سخن می‌گوید.
فکر می‌کنید جامعه ما تا چه اندازه از نعمت تکثرگرایی اجتماعی برخوردار است؟
تکثرگرایی اجتماعی چند وجه دارد، یکی از وجوه آن این است که ما به لحاظ جغرافیایی، قومیت یا نژاد متفاوت هستیم، اما مهم‌تر از همه اینها، عمده‌ترین چیزی که تکثر را به معنای واقعی ممکن می‌کند وجود نقطه نظرات متفاوت است. ممکن است شما ترک، لر، کرد یا عرب هم باشید، ولی به آن دیدگاهی که به طور استاندارد در جامعه تبلیغ می‌شود یا شکل هژمونیک پیدا کرده باشد گرایش داشته باشید.


به نظر من آن جایی که باید از وجود یا عدم وجود تکثر اجتماعی پرسید، آنجاست که آیا تکثر، تنوع زبانی یا حتی فراتر از آن وجود دارد یا خیر، از این جهت عرض می‌کنم که اصولا تنها مجرایی که از طریق آن به جهان و جامعه دسترسی داریم و وجود ما را از یکدیگر متفاوت می‌کند مجرای زبان است، که در قالب مفاهیم، نشانه‌ها و اشکال نمادینی که به کار می‌بریم می‌توانیم در جامعه به اشکال متفاوت در مورد پدیده‌های اجتماعی حرف بزنیم.
گفتار متفاوت جامعه را دچار تکثر می‌کند، نه جغرافیا و قوم و نژاد. به لحاظ تاریخی اصولا جامعه ما گرفتار چیزی بیش از تکثر است، جامعه ما دچار تنوع است نه تکثر سیاسی.
شما در تکثر می‌توانید دیدگاه‌های متفاوت داشته باشید اما همه چیز متعلق به یک منبع معرفتی باشد، یعنی شما می‌توانید در جامعه، سوسیالیست، لیبرال، مارکسیست هم داشته باشید، ولی همه منبع معرفت‌شان یکی باشد که همان عقل است. اتفاقی که در جامعه ما افتاده این است که ما به لحاظ تاریخی بیش از 100 سال است که گرفتار تنوع هستیم، یعنی ما دو منبع معرفت داریم، در واقع دو نوع نظام زبانی داریم که با آن با جهان ارتباط برقرار می‌کنیم، یکی عقل است که در جامعه وجود دارد و یکی دیگر ناعقل که متفاوت با عقل عمل می‌کند.
جامعه ما دچار تنوع فرهنگی است، به همین دلیل به لحاظ تاریخی در وضعیت التقاط قرار دارد، بر خلاف همه کسانی که چه قبل از انقلاب و چه در دوره انقلاب معتقد بودند که التقاط آفت جامعه ماست، من معتقدم که یکی از مهم‌ترین مواردی که باید در جامعه به رسمیت بشناسیم و علت اصلی مشکلات جامعه ما این است که آن را به رسمیت نمی‌شناسیم التقاط فرهنگی است. ما به لحاظ تاریخی دچار وضعیت چند لایه هستیم، به قول داریوش شایگان، وضعیت موزاییکی و هویت چهل‌تکه، ما در مرزهای فرهنگی زندگی می‌کنیم اما اصولا حالت اسکیزوفرنی فرهنگی بر ما عارض شده است.
هویت ما به لحاظ تاریخی و فرهنگی مشخص نیست و این دیگر ربطی به فارس، ترک، لر و عرب بودن‌مان ندارد و همه جامعه ما درگیر آن است. در مراسم خواستگاری هم انتظار دارند که داماد مثل بردپیت زیبا باشد و در عین حال توقع دارند مثل حضرت علی عبادت کند، این ویژگی بین عرب و لر و ترک فرقی ندارد، بین همه مشابه و یکسان است، یعنی ما همه چیز را با هم می‌خواهیم.
پس اگر سوال‌تان این است که جامعه ما به لحاظ فرهنگی دچار تکثر است یا خیر، باید بگویم ما دچار چیزی فراتر از تکثر هستیم و آن تنوع است، اما نکته مهم جای دیگر است. نکته این است که قدرت نمی‌خواهد این تنوع زبانی را بپذیرد، به همین دلیل دستگاه قدرت همیشه در حال تک‌صدا کردن جامعه است و سعی می‌کند با دستگاه سرکوب، رسانه‌هایی که در اختیار دارد، یا عدم صدور اجازه فعالیت و نظایر آن مانع از این تنوع شود.
لذا وضعیت تاریخی و اجتماعی‌مان تنوع فرهنگی است اما وضعیت سیاسی‌مان تک صدایی است. این شکاف ریشه عمده مشکلات در جامعه ماست. اگر در مورد دعوایی که الان بر سر حجاب است از من جامعه‌شناس سوال شود به زبان دورکیم می‌گویم که این منازعات اصلا نباید در جامعه باشد، شما وقتی در هر امری منازعات فرهنگی را دامن می‌زنید جامعه را دچار خشونت فرهنگی می‌کنید و باعث می‌شوید بخش‌های مختلف جامعه روبه‌روی یکدیگر قرار گیرند.
امثال دورکیم و دیگر جامعه‌شناسان به ما گفته‌اند که با امثال این مسائل باید به صورت انتزاعی برخورد شود، ولی حجاب اصلا ربطی به مسائل ایدئولوژیک ندارد، چون وقتی انتزاعی شد اختلاف نظر بر سر آن کمتر می‌شود و جامعه در آن وارد نمی‌شود، ولی می‌بینید که آن را کانون مبارزات ایدئولوژیک جامعه قرار داده‌اند. این است که اختلاف ایجاد می‌شود، نیروهای انتظامی و امنیتی وارد می‌شوند، کلیپ نادرست می‌سازند، راننده اسنپ علم می‌شود و مسائلی از این دست پدید می‌آید.
مشکل اصلی، دخالت بی‌جای دولت در میدان تنوع فرهنگی است که باعث شده تک‌صدایی ایجاد شود.جامعه دارد مسیر خودش را طی می‌کند، نظام سیاسی هم مسیر دیگری را می‌رود.
در این میان، این اختلاف و شکاف، هدر دادن منابع و سرمایه و درگیری‌های سیاسی و پیامدهای دیگری را در پی دارد که امروز درگیر آن هستیم.
یکی از ملزومات تکثر اجتماعی، وجود احزاب و گروه‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی در جامعه است. آیا احزاب و گروه‌های امروز در جامعه را نشانه جامعه‌ای متکثر می‌دانید؟
اصلا دعوای ما بر سر اصلاح‌طلب و اصول‌گرا نیست، دعوای ما این نیست که حزب حاکم، چپ باشد یا راست، یکی از عمده‌ترین دلایلی که اجازه نمی‌دهد احزاب در جامعه ما شکل بگیرند همین وضعیت کلی فرهنگی ماست. شما اگر اصول‌گرا باشید بعد فرهنگ غربی جامعه را نادیده می‌گیرید و جامعه به شما اقبال نشان نخواهد داد، اگر اصلاح‌طلب شوید چون بعد اسلامی را کمتر می‌بینید باز جامعه به شما اقبال نشان نخواهد داد. به نظر من بهترین و مهم‌ترین راهکار برای جامعه‌ای چون جامعه ما التقاط فرهنگی است.
شما در تنوع فرهنگ، دو منبع معرفت دارید. وقتی دو منبع معرفت دارید یعنی دو ویژگی بر صلاحیت تفکر شما عارض می‌شود و آن ویژگی این است که اگر خوب فکر کنید می‌گویید تنوع منابع معرفتی باعث می‌شود که هیچ کدام از اینها در جامعه سلطه پیدا نکنند، یعنی اگر عقل بخواهد سلطه پیدا کند ناعقل در مقابل آن می‌ایستد، و یا اگر بخواهید گزاره‌ها، قوانین، مقررات و هنجارهای جامعه را صرفا اخلاقی کنید ناعقل به اسم دین در مقابل آن می‌ایستد، این تنها یک وجه ماجرا است.
در واقع همیشه اختلاف نظر و سرپیچی وجود دارد و ما همیشه در جامعه، منازعات ایدئولوژیک خواهیم داشت. اما بعد دیگر ماجرا این است که وقتی دنیای ذهنی شما مجهز به دو منبع معرفت می‌شود اصولا دچار این مشکل می‌شوید که دیگر قادر به فکر کردن نیستید. در واقع من اگر بخواهم در باب هر مسئله سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی حرف بزنم تا می‌آیم از منظر اخلاقی قضاوت کنم یادم می‌آید که ناعقل من چیزهای دیگری به من می‌گوید، و تا می‌آیم از منظر ناعقل و امثالهم درک کنم به خاطر می‌آورم که عقل چیزهای دیگری به من می‌گوید.
به همین دلیل است که ما اصولا دچار یک موقعیت فرهنگی هستیم که من اسمش را وضعیت فقدان اراده گذاشته‌ام. ما نمی‌توانیم اراده کنیم، تفکر کنیم و تصمیم بگیریم، در باب هر پدیده‌ای وارد می‌شویم می‌بینیم هم خدا را می‌خواهیم هم خرما را، و چون خدا و خرما همیشه با هم سازگار نیستند، گرفتار موقعیتی شده‌ایم که می‌گوییم حالا ولش کن، بگذار هم خدا باشد هم خرما. تصمیم هم نمی‌توانیم بگیریم.
به همین خاطر است که هم اهل فکر، هم احزاب سیاسی، هم نهادهای مدنی هم NGO هایی که بعد اندیشه‌ای و فکری پیدا می‌کنند، همه گرفتار بی‌ارادگی، بی‌تصمیمی و فقدان الگوی تفکر هستند. وقتی از یک اصلاح‌طلب بپرسید نظر تو درباره عدالت چیست نمی‌تواند حرف بزند، چون یک وجه عدالت آن چیزی است که مارکس و امثال او گفته‌اند، اما همین که این حرف را بزنید یادتان می‌آید که در دین خودمان هم پیامبر و حضرت علی هم از عادل‌بودن حرف زده‌اند.
همچنین اگر از یک اصول‌گرا بپرسید نظرت در مورد حجاب چیست، می‌گوید حجاب لازم است و باید باشد، بعد نگاه می‌کند و می‌بیند خواهر و مادر خودش و دیگر اعضای فامیل‌شان اصلا این مسئله را نمی‌پذیرند، تازه نماز هم می‌خوانند و هیچ مشکلی پیش نمی‌آید. لذا همانطور که عرض کردم ما در وضعیتی گرفتار شده‌ایم که نمی‌دانیم واقعا چه کنیم. این گرفتاری فقط در مسائل سیاسی و اجتماعی نیست، در مسائل شخصی‌مان هم این وضعیت وجود دارد.
دستگاه سیاسی کشور باید این وضعیت را به رسمیت بشناسد. این موقعیت نیازمند تئوری‌پردازی دقیق است تا بدانیم که اصولا زندگی‌کردن در موقعیت مرزی و چهل تکه شدن چگونه است. دکتر سروش یک سخن خوب داشت، می‌گفت ما بر سر دو سفره نشسته‌ایم، یک سفره، سفره عقل است، دنیای غرب و امثالهم، سفره دیگر دین و جامعه خودمان است، چه اشکالی دارد که هم از این سفره بخوریم، هم از آن سفره؟ ما سال‌های سال است که داریم از هر دو سفره می‌خوریم ولی مشکل‌مان این است که شکل و نحوه تعامل این دو سفره با یکدیگر فرق دارد.
من همیشه گفته‌ام مهم‌ترین جریان فکری که می‌توانست به حل این منازعات فرهنگی در جامعه ما کمک کند، همان چیزی بود که تحت عنوان نواندیشی دینی مطرح شد که متاسفانه دستگاه سیاسی کشور در چهل سال گذشته این جریان فکری را نابود کرد و با نابودی آن عملا فضای فکری ما تهیه و خالی شده است. در شرایط امروز، به شکل صوری می‌توانیم بگوییم حزب داریم ولی این احزاب فاقد اندیشه و نظام فکری هستند، به علاوه اعضای آن بعضا افرادی ظاهرا سیاسی‌اند ولی اگر از آنها بپرسید دو گزاره معرفتی بگو که ببینیم در مسائل سیاسی به چه معتقد هستی، نشان می‌دهند که چه آدم‌های تهی و بی هیچ درون مایه‌ای هستند.
جامعه ما از حداقل اصل یک جامعه متکثر یعنی آزادی‌های فردی و اجتماعی هم محروم است.
این مشکل به خاطر ورود دولت به این موضوعات ایجاد شده است. من همیشه گفته‌ام ما مدیریت بر فرهنگ نداریم، مدیریت در فرهنگ داریم، مدیریت در فرهنگ یعنی همه صداها را خفه کن تا یک صدا بماند که همان صدای رسمی است، مدیریت بر فرهنگ یعنی تنها راه نجات جامعه ما در شرایط فعلی است آن است که اجازه دهیم ایده تکلیف ایده را روشن کند، اجازه دهیم مفهوم، مفهوم را کنترل کند، سوال، سوال را کنترل کند. در واقع باید می‌گذاشتیم یک فضای بسیار باز فرهنگی ایجاد شود، بعد در درون آن فضا اگر ایده‌ای طرح می‌شد ایده‌های مخالف جوابش را می‌دادند و اصولا مکانیزم زبان هم همین است.
من همیشه گفته‌ام که به دلیل وجود قوانینی در دنیای زبان، به لحاظ نظری اصولا استدلال ناممکن است. زبان اینگونه است که وقتی من یک کلمه می‌گویم دیگران هم در مقابل کلمه من کلمه‌ای خواهند گفت، به این خاطر است که زبان همیشه یک جامعه را آزاد نگاه می‌دارد ولی طرح دستگاه سیاسی کشور، تعطیلی این مفاهیم زبانی، بازی‌های دنیای زبان، منازعه بین مفاهیم، اندیشه‌ها، گزاره‎ها، نشانه‌ها و شعائر و مناسک است.
اما استدلال تا آنجا که بتواند از لحاظ فرهنگی جامعه را مسدود نمی‌کند و اجازه نمی‌دهد مفاهیم به جنگ مفاهیم بروند و گرنه شما اگر در فضای فرهنگی جامعه اجازه می‌دادید کانسپت کانسپت را کنترل کند یا در مقابل هر شبهه و سوالی اجازه داده می‌شد که دیدگاه‌های مخالف مطرح شوند، امروز در جامعه رویکرد پلورال و متکثر حاکم بود. در این شرایط هم جامعه پر از اندیشه‌های متنوع بود، هم اینکه در مقابل مسائل متفاوت پاسخ‌های نو، جدی و متفاوت وجود داشت.
امروزه جامعه ما به لحاظ تفکر و اندیشه‌ورزی در بهترین موقعیت تاریخی خود قرار گرفته است، ما جامعه‌ای بودیم که به لحاظ تاریخی بر دیگر جوامع برتری داشتیم. کشور ما از عصر مشروطه تا به امروز و به خصوص در انقلاب ایران در وضعیتی قرار داشته و دارد که تنوع فرهنگی موجود در آن می‌توانست به لحاظ فکری، جامعه را به جامعه‌ای شاد و پویا تبدیل کند، چون جامعه‌ای که در آن اندیشه‌های متنوع وجود دارد به زبان روان‌کاوی جامعه‌ای طبیعی است، یعنی در ذهن جامعه هم عقل است و هم ناعقل، و این یک جامعه طبیعی و سالم است.