روزنامه همدلی
1398/04/01
تاثیر و تاثر متقابل فکری ایرانیان و مهاجران روسیه تزاری
ما،آنها و روسهااقبال سعید - نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز جریان فکری عدالتخواهانهای بود که با یک نویسنده و روشنفکر کمپول و ژولیده آلمانی به نام کارل مارکس آغاز شد. اگر تا پیش از عصر رنسانس و ابداع قدرت بخار مسئله کمبود منابع و نقصان ثروت اساسیترین مشکل جوامع انسانی بود در زمانه گذر از اسارت نیروهای طبیعی و کشف رموز رام کردن نیروها و تولید فزونی گرفته مسئله فقر و غنا و تقسیم ثروت و امکانات به مسئلهای مهم، غامض و انسانسوز و انسانساز تبدیل شد. اگر تا پیش از انقلاب کرامول در بریتانیا مسئله ظلم هنری هشتم و امراض مسری عفونی مهمترین رنج مردمان محروم از آفتاب جزیره بریتانیا را تشکیل میداد، پس از کشف بخار و قبلتر از آن با رنسانس در ایتالیا و بسط و گسترش آن به بریتانیا که منجر به بریدن از رم و ایجاد کلیسای مستقل پروتستان در نزدیکی وست مینستر شده بود، مسائل و ابتلائات از جنس و گونه دیگری بود (ضیایی، 1378: 84). کشف بخار در بریتانیا و احداث اولین کارخانهها و تولید گسترده نوع دیگری از مناسبات میان مردم و صاحبان ثروت و قدرت پدید آورد که تا قبل از دنیای صنعتی و به حرکت درآمدن کشتیهای بخار و مردمان دریانورد با بخار کمتر تجربهشده بود و مالاندیشی هم برای مسئله ناموجود اندیشیده نشده بود.
کارخانههای جدید راه افتاده بودند و تولید اندک سابق که معمولاً اشرافی و چشمنواز و برای دوک و دوشها بود به تولید انبوه و عرضه فراوان تبدیل شد و نیروی کار که تا قبل از آن فقط در قالب پیشخدمت و پیشکار اعیان یا کارگر کشاورزی در قالب فئودالیته مفهوم مییافت تعریف و تفسیر جدیدی یافت و کارگر و کارفرما در کنار تولید و بازار مصرف و مواد اولیه واژگان نوآشنایی بودند که امید و ناامیدیهای فراوانی را برای نوع بشر نوید میدادند؛ اما انسان جدید که از ورطه و چنگال ارتجاع کلیسا و قدرت قاهر طبیعت گذر کرده بود با فرارسیدن ابزار و ایده جدید هم کمال و جمال خوشبختی را درک و لمس نکرد و دریافت احتمالاً اسیر خیال خام یا خوشخیالی مدام گشته است.
دنیای جدید چون تمام پدیدههای دیگر بشر بیدرد و الم و عوارض نبود، همانطور که انژکسیون که ارمغان علم جدید بود و جایگزین انگیزاسیون کلیسا، درد و رنج خاص خود ولو اندک را دارا بود، دنیای جدید با دو بحران خودنمایی میکرد، دو مولود شوم یکی استثمار و دیگری استعمار یا بهرهکشی نوع بشر از همنوع خویش که گاه تفرعن و محبوس شدن در قلعههای بلند خودخواهی و بیخبری حال چه قلعه اشرافزادگان بیخبر باواریایی باشد و چه خانههای لوکس دوانینگ استریت لندن انسان را تا مرحله ابزار انگاشتن و بخشی از چرخه تولید تصویر و تصور کردن هم پیش برده است.
البته بیانصافی محض است اگر گمان کنیم بازی بهرهکشی و انسانکشی خاص و نشان دوران صنعتی شدن است و در دنیای ماقبل رنسانس جماعت خوش و خرم در کنار یکدیگر اشعار حافظ و گوته میخواندهاند یا نان خشکیده ملک ری را در آب گوارای رودخانه تایمز نرم کرده و هر انسان برای انسان برادری بوده و مگر خیر و برادری هیچ نبوده است، خیر اینچنین نبوده برادر، ظاهراً تا بود چنین بوده و احتمالاً تا هست چنین است، تنها اشکال و ظروف تغییر میکنند و ماهیتها ازلی- ابدی هستند.
تجار انسان احتمالاً از بدو گام نهادن بر کره نسبتاً خاکی و بیشتر آبی آغازشده است، ثروت و قدرت در کنار شهوت و حسادت چهارگانه و پیش برنده اساسی انسان در طول اعصار بودهاند برای دست یافتن به هرکدام از موارد یادشده یا شفای خاطر در مورد حسادت لاجرم باید انسان یا انسانهایی را به انقیاد درآورد یا پشت سر نهاد یا اخته و شلخته یا درگذشته و فنا فی الله کرد.
دقت کنیم فقط شکلها عوض میشوند و گفتارها و دیگر هیچ... حکایت آش و کاسه همان حکایت همیشگی است و بس...! اما در پاسخ به هجوم به سرزمینهای بکر و تازه بهقصد بسط قلمرو کشف ماده اولیه و بازار مصرف مفهوم استعمار و استثمار را پررنگتر از همیشه کرد. ذهن پویای بشر در پاسخ به این دو بلیه به دو راهکار توسل و تشبث یافت: ملیگرایی و کمونیسم یا شکل تعدیلیافتهاش سوسیالیسم. در مقابله و مقابل دول سربلند و سربلند کرده از رنسانس و عصر بخار و اختراعات سرزمینهای عقبمانده یا شاید نمیدانم بهزعم دنیای مدرن جدید هر آنکه صنایع جدید نداشت و آثار عصر روشنگری در اجتماعش نمود نمییافت، بهنوعی عقبمانده احصا میشد، پای ملیگرایی به میان آمد و در اشکال مختلف نمود یافت.
حرف ملیگرایی این بود که این سرزمین از آن ماست و شما بهزور بر مقدرات ما حاکم شدهاید و نان و مواد اولیه و استقلال ما را به یغما بردهاید، این سرزمین از آن ماست و خارجی استعمارگر باید ازاینجا بیرون برود. اندیشههای ملیگرایانه در قالبهایی چون ستایش یک قومیت و ملت یا تاریخ حال واقعی و چه آمیخته به تخیل پدیدهای بود که در مقابل پدیده نوظهور استعمار پررنگ شد و قد علم کرد.
استعمار البته بر پایههایی چون خوی تجاوزگری بشر استوار بود، خویی که درگذشته به مفهوم هجوم و کشورگشایی و البته غارتگری یا آن چیزی که بهصورت موجز جوینی مورخ محزون ایرانی درباره حمله مغول به ایرانزمین میآورد «آمدند، کشتند، آتش زدند، بردند»؛ اما استعمار معنی جدیدی را به اذهان بشری وارد کرد. برای کشتن و بردن نیامده بود، بلکه برای ماندن و بازاریابی و به بند کشیدن بازو و اندیشه توامان آمده بود. مناسبات تولیدمحور که بیرحمانه مواد اولیه، نیروی کار ارزان و صدالبته بازار مصرف میطلبید، از اروپای عصر بخار به سایر نقاط جهان هم به ضرب ناخداها و کشتیهای توپدار و البته کمپانیهای خوش آب و رنگ روانه شد. اگر بهرهکشی و ادبار کارخانهها در ابتدا تنها برای نگونبختان کارخانههای ویلز و ایرلند و حاشیه لندن بود و رمان دیوید کاپرفیلد اثر چارلز دیکنز نویسنده شهیر بریتانیایی عمق بهرهکشی و بینوایی این جماعت را نشان میداد و البته تاریخ شورش کارگران ایرلندی صنایع پنبه را هم که به ضربوزور تفنگداران ملکه سرکوب شد، خوب به خاطر دارد.
این بار همین مدل رابطه نابرابر و غمانگیز برای تولید بیشتر و بیشتر به همراه صاحبان صنایع و متحدان نظامی آنان راهی سایر ملل و سرزمینها شد. کارگران و اجیران در صنایع جدید شاهد بودند که چگونه با ساعات کار زیاد و دستمزد پایین و سینه و دست و سلامت به یغما رفته گوهرهایی به نام کالا تولید میکنند که اربابان و صاحبان صنایع را ثروتمند و فربهتر میکند و آنان در همان کومههای سرد و نمور در ویلز یا حتی چپرهای گرم و آلوده در شرکت نفت در جنوب ایران به هزیمت ویرانی میروند و اندیشه برابریخواهی مدرن پس از تاکیدات عصر کهن ادیان متولد میشود جناب مارکس به دنیای متلاطم خوشآمدی. در عصر روشنگری عدالت برخلاف آزادی که مرکز قرار میگیرد و صفت فردی جااندازی شده که ابنای روشنفکران و ایادی حکومت باید در پاسداری از آن و جلوگیری از تعدی به این رکن رکین کوشا باشد یک صفت اجتماعی و از پی آزادی قرار میگیرد و زمینه برای تعابیر و تفاسیر گونان از آن فراهم میشود. ادموند برک انگلیسی یک عدالت اشرافی را پی میگیرد جان لاک به راهی دیگر میرود و به دنبال یک عدالت لیبرالی است و عدالت برآمده از سوسیالیسیم و کمونیزم هم یک عدالت آرمانگرایانه حداکثری است.
کارل مارکس که تا پیدا شدن پدری جدید میتوان اصطلاحاً او را پدر چپ جدید نامید، بهطور مشخص به مسئله عدالت ورود نمیکند و با بیان برخی مفاهیم چون ارزش افزوده و نفی مالکیت و... عملاً به عدالت اجتماعی نقب میزند. در میان میانه عدالتخواهی جهانی آرامآرام با ورود پای صنایع جدید که به همراه خود تفکرات جدیدی را هم وارد ایرانزمین میکند اندیشه برابریخواهی و ستم و مبارزه به جور و استثمار هم در مخیله روشنفکران و بیشتر فرنگ رفتگان ایرانی شکل میگیرد. اگر کارگر تا قبل از ورود کارخانههای فرنگی به ایران مفهوم عمله خان یا باربران و خردهکاران و خردهپاها در سیستم بازار و صنایع بومی و دستی محلی ایران را داشت، اما توسعه شکسته و بسته در روسیه تزاری و خصوصاً در چاههای نفت قفقاز مفهوم جدیدی از تولید و کار و سرمایه و کارکردهای نوینی پیدا کرد. تا قبل از این عصر نوع رابطه عمله ایرانی باخان صاحب زمین که این خان ازلحاظ مفهوم با آنچه فئودال در غرب صنعتی یا نیمهصنعتی نامیده میشود تفاوت فاحش داشت.
در مناسبات زمینداری در ایران خشک خان بخشی از وظیفه زرع را بر عهده میگرفت و البته بخش پررنجتر بر عهده عمله بود و در طریق سنتی ایرانی که با نوعی دهش تاریخی و مذهبی ایرانی هم همراه شده بود، نوعی همزیستی مسالمتآمیز میان طرفین ایجاد شده بود و در عملهجات بازار و صنایع کوچک دستی هم حکایت تقریباً به همین منوال بوده است.
بسیار دیده و شنیدهشده که صاحبکار ایرانی غذای خود را با باربر و غلام بچه تقسیم میکرده و از قِبَل کار و تجربهاندوزی از کنار اوستاکار این فرودستان استادکار و صاحبملک و مکنت گردیده بودند؛ اما کار کارگران فصلی و گاه تقریباً دائمی ایرانی در چاههای نفت پربرکت بادکوبه اندیشههای نوینی را وارد مخیله آنان و صدالبته منتشر در جامعه سنتی و سخت معیشت اما آسودهخیال ایرانی کرد.
ارزشافزوده، رنجبران، حقوق کارگر و قیام علیه سرمایهداری از رایجترین سکههای روز در میان کارگران دست و روی سیاه صنایع نفتی بادکوبه آن روز بودند؛ که منبع تغذیه فکری آنها یک رهبر در تبعید به نام «ولادیمیر ایلیچ لنین» بود که به همراه رفقایش تروتسکی و استالین جزوههای انقلابی و مبشران تفکر کارگرمحور و برابری خواهانهاش را راهی سرزمینهای سرد تحت سلطه تزار میکرد. زندگی و اشرافیت عجیب خاندان رومانف که حاکمان چندصد ساله سرزمین روسیه بودند، با بیچارگی و رنج غیرقابل وصف توده روس که در جامعه طبقاتی و کاستی آن زمان روسیه زندگی بهشدت رقتباری داشتند، زمینه را برای نشر و بسط افکار برابریخواهانه فراهم کرد و در آن روزگار کمتر کسی فکر میکرد که آیا اساساً هر رومانتیسم و ایدهآلگرایی زمینه تحقق در دنیای واقعی را دارد؟! و آیا با وجوه سرکشی انسان و سیر قوای طبیعی این برابری محض را برمیتابد؟! بههر روی شکست روسیه از ژاپن در جنگ منچوری شرایط را در جامعه دهقانی و کارگری روسیه وخیمتر هم کرد. سیر حوادث در سرزمین یخبندان چنان سریع بود که کارگران بینوای ایرانی هم با نوای انقلابی میپنداشتند که این حرکت جهانی و عدلگستر است و کام همه را از شهد برابر شیرین خواهد کرد، همراه شده بودند و در بازگشت از سرزمین بادکوبه رویاهای شیرینی را برای اهالی سرزمین مادری ایران تعریف میکردند.
شیوع تفکرات چپ و مارکسیست در روسیه و بهتبع آن پیروزی انقلاب بلشویکی در اکتبر 1917 علاوه بر ورود قطار حامل ولادیمیر ایلیچ لنین به روسیه افکار و نگاههای جدیدی را هم راهی ایران همسایه جنوبی روسیه کرد که تبادلات مرزی تاریخی درازنای تاریخی تاریخ یک مرز طولانی میتوانست و البته توانست فصلی جدید را در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بگشاید، هرچند تاریخ را رقم نزد، اما بخشی از اوراق کهنه و قطور تاریخ این سرزمین شد، برای انسان رنجکشیده ایرانی در روزگار محنت و بیخبری، افکاری که خبر از برابری و برادری میداد، میتوانست بسیار جذاب و حیران کننده و درعینحال ویرانگر باشد.
فکر اینکه دیگر قرار نیست روی زمینهای دیگران کار کنند و قرار است خاک و خیش و گاوآهن از آنهمه باشد، دیگر از ترکه و فلک و شحنه خبری نخواهد بود، احتمالاً ابتداییترین و دمدستیترین مفاهیم برداشتی از جانب شیفتگان و مقلدان اندیشه کمونیستی یا آنچه در آن روزگار مرام اشتراکی نامیده میشد، بود. برقراری جمهوری مساوات در سرزمین آران (که البته بعدها از سر طمع به خاک ایران و گرسنگی گرگ روسیه و شوروی بعدی آذربایجان شمالی نامیده شد) به رهبری یک ایرانی به نام محمدامین رسولزاده و همینطور جمهوری داشناکیه در ارمنستانکه هر دو تم و طعم برابریخواهانه، هرچند مستقل از غول نوظهور شوروی که لنین و رفقا از چراغ جادوی سخن کارل مارکس به درآورده بودند.
ایرانیان همدم و دمخور شورویها را بیشتر به سودای کشانیدن پای این ارمغان نوظهور ابتدای قرن بیستم به سرزمین آبا و اجدادی میداد. عطاءالله صفوینیا از اولین عشاق سرزمین شوراها در ایرانکه وصف عیش مداوم و منقض نشدنی در سرزمین رفیقها را تنها از گفتوگویهای عامیانه و عوامانه اهالی روستایی در طبرستان ایران و ترانههای شاد و خلقی رادیو مسکو شنیده بود؛ چنان شیفته و مسرور میشود که گرسنگی و پای دملآگین بیموزه را فراموش میکند و خطر کرده از مرز میگذرد تا در سرزمین عشق و نهایت انسان، شوروی سکنی بگزیند، اما حاصلاش سرمای حیرتانگیز کولاکها و مشاهده گرسنگی و برهنگی و یاس اجتماعی و بازسازی همان مناسبات ازلی- ابدی و رنج مداوم در بهشت موعود است. فقط انگار والی و گزمه ساری و صومعهسرا را رئیس کمیساریای خلق کرده بودند کار تا بدانجا بالا گرفت که صفوینیا خاطرات آن دوران را زیر عنوان «درماگادان کسی پیر نمیشود» تحریر کرد که کنایه به رنج و محنت بسیار و مرگ در جوانی و نرسیدن به پیری در کعبه معشوق بود. (صفوی نیا، 1384: 66)
از همان ابتدای پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ادامه آن نگاه عدالتخواهان و ناراضیان یا شاید بیبهرگان ایرانی به سرزمین و حکومت جدید همسایه بسیار همدلانه و رمانتیک و عاشقانه بوده است. مرام اشتراکیهای ایرانی گمان میبردند شوروی بهعنوان کشور پیشرو مامن سوسیالیزم و برابری، بهشت کارگران است و همراهی و حضور با این کشور در هر زمینهای قرار گرفتن در متن یک اتفاق عظیم تاریخی و کمک به آرمان جهانشمول برابری بشر است.
در چشم عشاق ایرانی لنین و عمویوسف (ژوزف استالین رهبر دوم اتحاد جماهیر شوروی) هر چه آن خسرو میکرد، شیرین بود. البته برای تحصیلکردهها و تیپ روشنفکرتر چپ ایرانی اقداماتی چون عقد قرارداد 1921 میان ایران و شوروی که با گذشتن داوطلبانه حکومت تازه مسکو از بسیاری از امتیازات و اجحافات دوران رمانفها در ایران بود (مثل واگذاری ده آشوراده و بازگرداندن حق کشتیرانی ایران در دریاچه خزر، هرچند ایران تا آن زمان هیچ کشتی به مفهوم واقعی کلمه نداشت!) موجب خوشبینی و گرایش ذوب در مسکو در میان چپ ایرانی شد که این بهعنوان یک آفت بزرگ از ابتدا تا فروپاشی شوروی عامل افت این جریان در ایران بود. در پاسخ به اوضاع بهشدت پریشان ایران آن زمآنکه در یک ملوکالطوایفی کامل بهسر میبرد و قحطی و بیماری آفت جان ملک و ملت شده بود، حرکتهایی با ماهیتهای متضاد و گاه چندگانه در اکناف ایران بهوجودآمد که هنوز هم قضاوت صریح متقن درباره انگیزهها و شان ملی رهبران آنها دشوار است تلخکامی همان عشق به شوروی و سینه زدن زیر علم داس و چکش بر وجدان و شرافت این جنبشها سنگینی میکند و از ابتداییترین پویشهای تئوری و عمل چپ در ایران میتوان گرایش و گردش به همسایه شمالی را بهوضوح مشاهده کرد.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
پس از انتشار تصاویر ماهواره ای از میزان خسارت ها به پایگاه نواتیم، دیروز نیز تصاویر ماهوارهای پایگاه رامون ارتش صهیونیستی منتشر شد که نشان می دهد علاوه بر آشیانه ها، مراکز تجهیزات نظامی نیز توسط موشک های بالستیک ایران هدف قرار گرفته است (خراسان) امیر واحدی: اینبار با بمبافکن su ۲۴ پاسخ ویرانگر میدهیم / سردار حاجیزاده: صد در صد میزنیم (جوان) اخبار ویژه (کيهان) پیام صریح ایران به جنگطلبان صهیونیست (تجارت)
سایر اخبار این روزنامه
محمد صادق کوشکی در گفت و گو با همدلی: بی توجهی به تجاوز خارجی توجیه نمیشود
عبدالله ناصری در گفتوگو با همدلی در واکنش به سرنگونی پهپاد آمریکایی: اتفاق خوب در زمان بد
گزارش همدلی از انهدام پهپاد جاسوسی آمریکا در دریای عمان؛ شکار عقاب
اینفانتینو به ایران در باره حضور زنان در ورزشگاهها تلنگر زد اولتیماتوم فیفا
همدلی از سوگواری طولانی مدت زنان در مواجهه با مرگ عزیزانشان گزارش میدهد عزاداری یا خودآزاری
تاثیر و تاثر متقابل فکری ایرانیان و مهاجران روسیه تزاری
ولیالله شجاعپوریان همی چاره جستی و گفتی دروغ
ولیالله شجاعپوریان همی چاره جستی و گفتی دروغ
سیگنالها و سناریوی جنگ
سرنگونی پهپاد آمریکا و پاسخهای پیش رو