خودزنی ترامپ

تنش‌ها میان تهران و واشنگتن روز به روز در حال فزونی است و ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا هر روز پرده جدیدی از عمق خصومت و دشمنی‌اش را با ملت ایران به نمایش می‌گذارد. البته در این میان آنچه غیر قابل کتمان است، تعارض درونی در سیاست خارجی آمریکاست. این تعارض به نوعی منعکس کننده اختلاف نظر‌ها و شکاف‌ها در درون هیات حاکمه آمریکا است. به این شکل که از یک سو مدعی مذاکره و تنش‌زدایی با ایران هستند و از طرف دیگر حلقه فشارهای اقتصادی را بر اقتصاد و تجارت کشورمان تنگ‌تر می‌کنند. این سیاست در وهله اول نشانه خام‌اندیشی و برداشت سطحی و روبنایی ترامپ از جهان سیاست و ماهیت قدرت و سیاست در ایران است. ترامپ با یک نگاه ساده اندیشانه اقتصادی تصور می‌کرد که می‌تواند با اعمال زور اقتصادی خواسته‌های خود را به طرف مقابلش بقبولاند. این در حالی است که ماهیت سیاست و امر سیاسی به کل متفاوت از اقتصاد است. در سیاست صرفا بازیگران براساس رویکرد هزینه- فایده تصمیم‌گیری نمی‌کنند. مساله پرستیژ، احترام متقابل و شأن و منزلت نقشی محوری در سپهر سیاسی دارد. صدارت دو و نیم ساله ترامپ در کاخ سفید گویای این واقعیت بزرگ است که رئیس‌جمهوری آمریکا از دنیای سیاست و پیچیدگی‌ها و راز و رمزهای نهفته در آن به کل دور است و اساسا زبان سیاست را تشخیص نمی‌دهد. تاکنون هیچ پروژه بزرگ سیاسی از سوی ترامپ به نتیجه ممکن و مثبت نرسیده است. مذاکرات با کره شمالی که رئیس‌جمهوری آمریکا بسیار به آن مفتخر بود؛ امروز در هاله‌ای بزرگ از ابهام قرار دارد و هیچ نشانی دال بر تعدیل مواضع کره شمالی و توافقات رسمی دو کشور نیست. در سایر موضوعات مهم جهانی از اجلاس آب و هوایی تا معاهدات تجاری آمریکا با اروپا، چین و حوزه نفتا، درگیری و مناقشه میان واشنگتن با متحدان تجاری‌اش تداوم دارد. ریشه این رفتار به این امر بر می‌گردد که رئیس‌جمهوری آمریکا به اشتباه تصور دارد که قدرت حرف اول و آخر را در سیاست می‌زند. در دکترین ترامپ، آمریکا بزرگترین قدرت سیاسی جهان است و ظرفیت این را دارد که سیاست‌ها و استراتژی‌های مطابق میل خود را در سیاست جهانی راهبری و پیگیری کند. اما نکته در اینجاست که قدرت یکسویه قضیه است و در برابر آن مقاومت نهفته است. از منظری قدرت همزاد خود، مقاومت را پدید می‌آورد. امروز این عناصر مقاومت را در برابر سیاست‌های جاه‌طلبانه ترامپ تقریبا در هر چهارگوشه عالم شاهد هستیم. بی‌دلیل نیست که سران اروپایی به صراحت و حتی در دکترین امنیتی‌شان، ترامپ را یکی از تهدید‌های اصلی نظم و همگرایی اروپایی ذکر کرده‌اند. امر مهم دیگر این است که قدرت زمانی اثر بخش است که استفاده‌ای عریان از آن صورت نگرفته باشد. مفهوم بازدارندگی ناظر به همین تعریف از قدرت است. وقتی بازیگران سیاسی دست به ابزارهای قدرتشان اعم از نظامی، اقتصادی و تجاری می‌زنند، دیگر آن موقع، ابزارهای قدرت، اثر بخشی و اعتبار لازمشان را از دست می‌دهند. این مسأله درست در مساله تحریم‌های آمریکا علیه ایران صادق است. در طی دو سال اخیر، واژه تحریم و فشار پرکاربردترین کلمه در زبان گفتمانی ترامپ بوده و می‌توان گفت که شدید‌ترین نوع تحریم‌ها هم علیه کشورمان طی چهار دهه اخیر در همین دوره ترامپ صورت گرفت. اعمال یک چنین نظام تحریمی گسترده، مشروعیت تحریم‌ها و اثر بخشی آن را به عنوان ابزار سیاسی از دست نداده است. از سوی دیگر روی‌آوری به ابزار تحریم خود نشان از استیصال ترامپ دارد که با ناامیدی از موفقیت راهبردش دوباره به سمت ابزار فشار می‌رود تا شاید از این طریق به اهدافش نائل شود. بی‌گمان تحریم‌های اخیر ترامپ که نهاد رهبری را هدف قرار داده، اثری جز بی‌اعتباری بیشتر ترامپ در صحنه سیاسی داخل آمریکا و جهان نخواهد داشت. رئیس‌جمهوری آمریکا هنوز متوجه این امر نشده که پایه قدرت و اعتبار نهاد رهبری در عناصر معنوی و پشتوانه‌های مردمی است. واقعا جای تعجب است که اساسا چگونه این نهاد قابل تحریم است. به نظر می‌آید حرکت اخیر ترامپ اوج ناامیدی‌اش از به نتیجه رسیدن راهبرد فشار حداکثری است. رویکردی که برخلاف انتظار ترامپ، نتیجه حداقلی برایش رقم زده است. از این جهت ترامپ دیگر آخرین برگش را رو کرده و دست به نوعی انتحار سیاسی زده که بی‌تردید پیامدی جز فروپاشی و پایان عمر سیاسی‌اش در بر نخواهد داشت.
* تحلیلگر مسائل سیاسی