سحر، نماد و نمودی از زیر پوست سیاست در ایران امروز

 
 
 
 


اپيزود اول؛ سحر خداياري، دختر جوان 29ساله ايراني، بيکار، مهاجر از روستاي سلم واقع در استان چهارمحال‌وبختياري به قم، فرزند پدري جانباز، سنتي، عيالوار، دختري فوتبال‌دوست، طرفدار تيم استقلال، حين ورود به ورزشگاه آزادي، براي تماشاي فوتبال، بازداشت، با وثيقه آزاد و پس از اطلاع از حکم شش‌ماه حبس، خودسوزي کرده و پس از چند روز مرگ را در آغوش گرفته و موجي گسترده حول واژه / مفهومي، تحت‌عنوان اول شکل مي‌دهد. روايت رسمي اين رخداد (حکم حبس براي فرد مذکور) را ساخته و پرداخته ضد انقلاب و عوامل داخلي آن بازنمايي مي‌کند. در مانيفست متوليان روايت رسمي، زنان حق ورود به ورزشگاه و مشاهده بازي فوتبال را نداشته و اين اقدام مخالف شريعت و حرام دانسته مي‌شود. متوليان اين قرائت، براي بازنمايي حقانيت خود و رهايي از فشارها، علامت سوال‌ها و آنچه جامعه جنبشي از ايشان مطالبه مي‌کند، گزينه پاک‌کردن صورت مساله را در پيش گرفته‌اند. اصلاح‌طلبان از آنجا که مبناي قدرت خود را ميکروپليتيک يا جامعه جنبشي مي‌دانند و از سويي در پيشبرد برنامه‌هاي اصلاحي خود با ناکامي‌هاي اميدسوز مواجه شده‌اند، و نيز آنچه در ضرورت پيوند با بدنه جامعه جنبشي از جمله زنان به‌عنوان بخش گسترده مطرودان نابرخوردار از فضاي سياسي و حقوق اجتماعي‌شان، دريافت مي‌کنند، واکنش‌هاي گسترده‌اي به اين رخداد داشته‌اند. توئيت‌هاي چهره‌هاي سرشناس و برخي نمايندگان اصلاح‌طلب و بيانيه‌هاي احزاب اصلاح‌طلب شاهدي بر اين مدعاست. اپيزود دوم؛ خودکشي پديده‌اي منحصر به کشورهايي از جنس ايران نيست. با اين حال سوال اينجاست که چرا رخدادي اين‌چنيني که در جوامع گوناگون از جمله ايران بارها رخ داده است، اکنون و اينجا، اين‌گونه فضاي سياسي کشور را تحت‌الشعاع قرار داده و ظرف سياسي-اجتماعي کشور را از خود مملو ساخته است؟ اميل دورکيم، جامعه‌شناس شهير فرانسوي در کتاب «خودکشي» در جست‌وجوي اثبات اين فرضيه است که خودکشي به‌عنوان شخصي‌ترين مساله يک فرد، امري کاملا اجتماعي است.
ادامه صفحه11