روزنامه همدلی
1398/07/14
مصطفی مهرآیین در تبیین کم و کیف جنبش روشنفکری در ایران: روشنفکران ما صنعت راه انداختهاند، نه تفکر
همدلی|رضا دستجردی: چندی پیش مصطفی مهرآیین در کانال شخصی خود، مبحثی تحت عنوان «چرا روشنفکران ما بیبو و بیخاصیتاند» منتشر و در آن به ویژگیهای فضای روشنفکری در ایران پرداخت. به بهانه انتشار این مطلب، در گفتوگو با مصطفی مهرآیین به بررسی مسائل مبتلابه جامعه روشنفکری در ایران پرداخته و از کم و کیف آن ویژگیهای روشنفکران در آن سخن میگوید.شما اخیرا مطلبی منتشر کردید و در آن به دعواهای بیحاصل میان روشنفکران ایران پرداخته بودید. پرسش من این است که آیا اساسا این بحث و مجادلهها خاص فضای روشنفکری ایران نیست و این دست مباحثات از جمله ویژگیهای این فضا محسوب نمیشود؟
مطلبی که من نوشته بودم به این موضوع اشاره دارد که روشنفکران در جامعه ما بیخاصیت و بیاثرند، یا به زبان ساده گفته بودم بیرنگ و بیبو هستند. حال این سوال مطرح میشود که چگونه متفکری بیرنگ و بیبو میشود؟ یک پاسخ این است که تعدادی از روشنفکران، زمان خود را تغییر میدهند، یعنی به موضوعاتی میپردازند که هیچ ربطی به وضعیت فعلی جامعه ایران ندارد. در واقع عملا از یک طرف خود را مشغول فعالیت فکری نشان میدهند و از طرف دیگر به آن چیزی که باید بپردازند نمیپردازند. در واقع در ایران، روشنفکران درباره همه مسائل صحبت میکنند تا حرف اصلی خود را نگویند، این حرف اصلی به وضعیت سیاسی جامعه ایران بر میگردد.
نکته دیگر این است که روشنفکران ما خیلی زود کنار میکشند. بدین معنا که فضای جامعه ایران را ترک کرده و به منظور ادامه زندگی فردی خود، به کشورهای کانادا، اسپانیا، فرانسه یا آمریکا مهاجرت میکنند. درست است که آنها میتوانند شغلشان را که تولید فرهنگ و معرفت است در هر جایی که باشند دنبال کنند، اما دیگر ذیل واژه روشنفکری قرار نخواهند گرفت و از این مفهوم ساقط میشوند. این دو ویژگی است که من معتقدم جامعه روشنفکری ایران دارد. البته طبعا به این فضا یک ویژگی دیگر را هم میتوان اضافه کرد و آن این است که حتی اگر روشنفکران در ایران و در زمان معاصر فعالیت کنند، اصولا به مسائلی میپردازند که باز هم همان ویژگیهایی که برشمردم بر آن عارض است؛ اینکه همه چیز بگویند تا باز حرف اصلی را نزنند. این مسئله به این ویژگی جامعه ایران برمیگردد که روشنفکران در جامعه ایران بیش از هر چیزی مراقبت از خودشان برایشان مهم شده است و در اولویت قرار دارد. خصوصا به دلیل فضای خاص و محدودیت های جامعه ایران، روشنفکران ما به دنبال پرهیز از وارد شدن به مسئله اصلی هستند و آن مسئله اصلی هم سیاست است. اجازه دهید اینطور توضیح دهم که هانا آرنت میگفت شما نباید درباره همه چیز حرف بزنید، چرا که حوزههای تخصصی متعلق به متخصصان آن حوزه است. به همین منظور تنها باید با متخصصان در باب آن موضوع تخصصی حرف زد، اما تنها جایی که همه میتوانند در مورد چیزی حرف بزنند، سیاست است. سیاست یک مسئله عمومی است که مربوط به همه میشود. در صورتی که این فرآیند در جامعه ما بر عکس است. ما در باب آن موضوع عمومی حرف نمیزنیم، اما در عوض درباره هر موضوع تخصصی دیگری اظهار نظر میکنیم. این ویژگی متاسفانه بر فضای فکری جامعه ما عارض شده است.
نکته بعدی این است که روشنفکران جامعه ما به جای پرداختن به مسئله اصلی فضای روشنفکری جامعه که پرداختن به ایدههای عام، و به زبان هانا آرنت، مواردی چون عدالت، آزادی، انسانیت، عشق و ایمان است که من هم تاکید بسیاری بر آنها دارم، اصولا مسائل خانوادگی را وارد فضای روشنفکری کردهاند. به بیان دیگر، هر کدام از این روشنفکران با توجه به رابطه مرید و مرادی که در جامعه ما شکل گرفته است، با شاگردان و دانشجویانشان ارتباط دارند و هر کدام به یک فرقه یا خانواده تبدیل شدهاند. به همین خاطر، به جای اینکه به فضای روشنفکری و کار اصلی روشنفکری بپردازند فضای روشنفکری را به منازعه بر سر آن چه که خانوادههایشان میپسندد یا نمیپسندد تبدیل کردهاند. در این میان، مثلا اگر آقای یوسف اباذری بنا به اندیشهها و تفکراتش که منتقد جدی نئولیبرالیزم است و در پی ترویج همین ایده هم در جامعه ایران است به فعالیت روشنفکری خود مشغول است، امثال آقای قوچانی یا کسانی که مطبوعات در اختیارشان است، به جای اینکه به طور جدی به بحث نقد مفهوم نئولیبرالیزم بپردازند یا این بحث را دنبال کنند که اصولا این مفهوم چقدر در جامعه ما معنا و جایگاه دارد، یا مباحثی که آقای اباذری طرح میکند درست است یا نادرست، به سراغ پرونده آقای اباذری میروند و با طرح یک موضوع حاشیهای سعی میکنند از این طریق، آقای اباذری را بکوبند، مثل دعواهای خالهزنکی. به همین دلیل است که میگویم این مسائل خانوادگی است. در حالی که شما خیلی جدیتر، دقیقتر و درستتر میتوانید تعدادی از افراد را دعوت کنید تا در خصوص موضوعاتی که مورد نقد شماست گفتوگو کنند. من با استناد به این چند ویژگی حاکم بر جامعه روشنفکری است که معتقدم روشنفکری ما عملا بیبو و بیخاصیت است.
آیا شما خود قائل به مسئله اصلی هستید؟ و اگر اینگونه است مسئله اصلی در حوزه روشنفکری چیست؟
شما باید این مهم را در نظر داشته باشید که ما در طول تاریخ خود، دورههای گسست داریم. تاریخ روشنفکری جامعه، تاریخ خطی نیست. نمیتوان گفت وظیفه روشنفکر این است که به این مسئله یا آن مسئله بپردازد. فرض کنید روشنفکران ما در عصر مشروطه گرفتار مسائلی چون ایران، عدالت و مشروطهکردن پادشاهی شدند، اما با ورود به عصر پهلوی، مسئله عدالت یا مشروطهکردن پادشاهی کنار میرود و با توجه به گسستی که رضاخان در جامعه ایجاد میکند، شکلگیری مفهوم ایران مهم میشود و به همین دلیل میبینید جریان اصلی روشنفکری در جامعه به مسائلی چون نشاندادن ارزش زبان و ادبیات فارسی و نظایر آن میپردازد. در این زمان حتی فرآیند توسعه هم به همین سمت و سو پیش میرود و مبتنی بر مفهوم ایران است که رضاشاه به سمت یک دستکردن لباس مردم، شکلدادن به آموزش مدرن، تاسیس دانشگاه، پرداختن به بهداشت با توجه به قحطی، بیماری و مرگ و میری که در ایران وجود داشت و جمعیت ایران را تهدید میکرد، گام بر میدارد. در ادامه، به دوره دکتر مصدق که وارد می شوید آن چیزی که مهم میشود استعمار است. در این دوره است که ناسیونالیسم ملی حول مفهوم مبارزه با استعمار شکل میگیرد و ارزشهایی چون مقابله با مستعمرهشدن، همچنین ملیکردن صنعت نفت شکل میگیرد. وقتی به انقلاب سال 57 میرسیم، با یک گسست دیگر روبهرو میشویم. در این دوره، موضوع اصلی، مسئله نسبت دین با موضوعات مختلف اجتماعی است که خود را در اندیشههای افرادی چون شریعتی، مطهری، طالقانی، بازرگان و امثالهم نشان میدهد.
در دهه شصت، فضای روشنفکری ما که به دلیل جنگ و انقلاب تبدیل به فضای بسته فکری و تکصدایی شده بود، درگیر دغدغههای برخاسته از انقلاب همچون توبه، گناه، اخلاق، شهادت و شجاعت میگردد. در دوره هاشمی رفسنجانی، فضای روشنفکری گرفتار مفاهیمی چون توسعه و آزادی میشود و در دوره خاتمی نیز به موضوعاتی چون آزادی فکری، توسعه سیاسی و اینکه چگونه میتوان به بررسی قبض و بسط معرفت دینی پرداخت اشتغال مییابد.
در دوره فعلی نیز با توجه به وضعیتی که بعد از دولت آقای احمدینژاد و دولتهای اول و دوم آقای روحانی بر جامعه عارض شد، قطعا فضای روشنفکری ما نیز مبتنی بر همین گسست میبایست به یک سری مسائل دیگر بپردازد، همچون همان اتفاقی که در دورههای تاریخی متفاوت رخ داده بود. به نظر من، مهمترین اتفاقی که در جامعه ما در سالهای اخیر افتاده است یک دستشدن قدرت است. به عبارت دیگر، ما با دو مسئله اصلی روبهرو هستیم، نخست متمرکز شدن سیاست در بخش خاصی از جامعه، و دوم ورود نظامیان به عرصه سیاست. این دو مسئله بسیار کلیدی است. در واقع ما سیاست و قدرت را متمرکز، و امنیتی کردهایم، و البته طبعا ذیل این دو ویژگی، ساختارمدیریتی جامعه از بالا به پایین به شکل بسیار بسته و قاطع همچنان ادامه دارد. بر همین اساس است که من معتقدم دوران یا همان اپیزود تا حدودی مسئله کلیدی جامعه را مشخص میکند. به سخن دیگر، مسئله کلیدی جامعه مبتنی بر گسستی است که در جامعه شکل میگیرد و قشر روشنفکر بدان سمت و سو حرکت میکند.
به یک نکته دیگر هم باید توجه کرد. متفکران در بسط اندیشههای خود در دوگانه انتزاع و عینیت گرفتار هستند. یعنی اگر زیاد انتزاعی سخن بگویند، نمیتوانند با دوران خود ارتباط برقرار کنند و مخاطبان خود را از دست میدهند. از سوی دیگر متفکر اگر اندیشه خود را کاملا در پیوند با مسایل عینی و مشخص قرار دهد هم با این مشکل روبهروست که اندیشههایش خیلی وابسته به تاریخ و دوران خودش میشوند و دیگر امکان جاودانهشدن را از دست میدهند. بنابراین متفکر موضوعات خود را به گونهای انتخاب و پردازش میکند که هم در ارتباط با شرایط عینی او باشند و هم با موضوعات فکری کلانتر در پیوند باشند. به عنوان مثال، امروزه آقای ملکیان، در جامعه ما در خصوص عمده مسائلی که برای خود ایشان مهم است مثل اضطراب، تنهایی، اخلاق مبتنی بر روانشناسی و روانشناسی اخلاقی صحبت میکنند، اما اینها همه صحبتهای انتزاعیاند. ممکن است شما بتوانید بخش جزئی از جامعه را به سمت خود بکشانید، اما نمیتوانید با مسئله کلیدی این جامعه پیوند بخورید. این است که اصولا اندیشهها در نسبت بین تاریخ و انتزاع و در فضای میان این دو حرکت میکنند و اینگونه زنده باقی میمانند.
نکته حائز اهمیت دیگر، اتفاق مهمی است که چهل سال پیش با نام انقلاب اسلامی در ایران رخ داد. این اتفاق از آن جنبه بسیار مهم است که اصولا ما نمیتوانیم خود را فارغ از درگیری با مساله انقلاب تعریف کنیم. انقلاب 57 ایران یا انقلاب مشروطه، گسستهای بزرگی در جامعه ما بودند که با وقوع خود انرژی بسیاری را با خود تخلیه کردند. این انرژی هم انرژی سیاسی و هم انرژی فکری بوده است، یعنی ما دو انقلاب کردهایم، یک انقلاب 57 و دیگری انقلاب فکری بعد از انقلاب 57. کتابی که آقای کامروا به اسم انقلاب روشنفکری در ایران نوشتهاند دقیقا همین مفهوم را دنبال میکند.
در وضعیت فعلی، مسئله کلیدی ما، انقلاب اسلامی ایران است. در پاسخ به پرسشی که مطرح کردید باید بگویم بله من قائل به مسئله انقلاب 57 هستم، به عبارت دیگر هر اتفاقی که بعد از این انقلاب افتاده از دل همین انقلاب بیرون آمده است. به همین دلیل است که روشنفکر ما دقیقا باید به رخدادها و تحولات سال 57 به بعد بپردازد و مسائل را از زاویه دید برخورد با انقلاب 57 بررسی کند. در پژوهشی که اکنون توسط ابوالفضل حاجیزاده، یکی از دانشجویان دوره دکترای دانشگاه تهران، در حال انجام است، محقق به خوبی سعی کرده است نشان دهد که چگونه روشنفکران سالهای پس از انقلاب به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه هر یک پروژه خود را در نسبت با این پدیده تعریف کردهاند و به صورتبندی اندیشههای خود تحت تاثیر عظمت این پدیده پرداختهاند و البته در این پژوهش از این مساله نیز سخن گفته میشود که روشنفکران جامعه ما اندیشههای خود را در راستای همان فهم خود از انقلاب ایران تدوین کردهاند یا از آن فاصله گرفتهاند. نکته دیگر، همانطور که اشاره کردم در خصوص مسائلی است که در جامعه فعلی ما وجود دارد. به نظر من دو مسئله کلیدی الان ما یکی تمرکز و دیگری نظامیشدن سیاست است. به بیان دیگر میتوان گفت جامعه ایران از زمان انقلاب به بعد، به طور خاص از 20 سال گذشته در وضعیت استثنایی قرار داشته است. در واقع به دلیل حاکمبودن وضعیت استثنایی دائما کنترل شدیدی بر جامعه اعمال میشود و همه مسائل جامعه ذیل این دو پدیده قرار میگیرد. به همین خاطر است که اگر امروز روشنفکر جامعه ما بخواهد با مسائل اصلی جامعهاش درگیر شود، به نظر من باید به این دست مسائل بپردازد. به نظر من پردازش هرگونه مسئلهای که فارغ از این موضوعات باشد و نخواهد به این موضوع خاص و به طور عام انقلاب ایران بپردازد، گونهای فریب است که در جامعه ما طرح می شود.
در این میان، برخوردهای روانشناختی امثال آقای ملکیان با مسائل جامعه ایران و بردن مسائل در سطح فردی، آن هم فردی که منزوی از جامعه شده است و فقط گرفتار مسائل شخصی خود است، انحراف در فضای روشنفکری ایران محسوب میشود که متاسفانه بزرگترین لطمه را به جریان روشنفکری در ایران وارد کرده است و آقای ملکیان با طرح مسائلی از این دست، بزرگترین آسیب را به جریان روشنفکری در ایران وارد کرده است.
به آقای ملکیان اشاره کردید. انتقاد شما به ایشان، منافاتی با این موضوع که همه به هر طریقی میتوانند به فکر اصلاح جامعه باشند ندارد؟
اگر ما به طور کلی بگوییم که اندیشه، اصلاحات ایجاد میکند که ارزش بحثکردن ندارد. طبعاً جامعه به صورت ذهنی میتواند تغییر کند و طبعا اگر تغییر کرد، در درازمدت میتوان گفت که احتمالا به لحاظ علمی هم تغییر خواهد کرد. در واقع ایده کلی این آقایان این است که حتما باید فرهنگ را تغییر دهیم تا بعد عین جامعه تغییر پیدا کند، غافل از اینکه، این ایده، بسیار کهنه، منسوخ و غلط است. نکته مهم این است که اندیشه باید در گزارههای خود دارای وجه رهاییبخش باشد، نه اینکه در بستر کلی آن انتظار داشت که اندیشه کاری بکند. هر سنگی را که در آب بیندازید موجی ایجاد خواهد کرد. این یک موضوع کلی است که هر کسی میتواند ادعای آن را بکند. اندیشه یعنی افکار فردی چون آدرنو که میگوید من اصلا نمیخواهم امر نیک جامعه را نشان بدهم، من دنبال بررسی امر منفی هستم. این یک استراتژی فکری برای ایجاد رهایی در یک جامعه است. استراتژی فکری امثال آدرنو پیامدهای معرفتشناختی، هستیشناختی و جامعهشناختی برای وی دارد. به همین دلیل است که باید در درون اندیشهتان، وجه رهاییبخشی نهفته باشد. در واقع، معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی شما باید مبتنی بر ایده رهایی باشد وگرنه این که در کل من میخواهم فلان کار را انجام دهم یا بهمان حرکت را صورت دهم که همه میتوانند انجام دهند. نیاز نیست که آقای ملکیان انجام دهد. به نظر من این نوعی انحراف و گونهای تبرئهکردن خود از اتهامی است که میشود به روشنفکران زد.
این گونه که شما بحث می کنید یعنی ما یک کانون اقتدار یا اتوریته در فضای روشنفکری داریم که هر که از آن عدول کند، مرتکب ایجاد انحراف در روشنفکری ایران شده است؟
منظور من این نیست که انحراف لزوما انحراف از اتوریته است. وقتی آدرنو با کانت روبهرو میشود، میگوید کانت فیلسوف روشنگری است و کانت در پی آن بوده که روشنگری را با کتابها و اندیشههایی که طرح کرده بود پیش ببرد، اما بعد میگوید سوال من از کانت این است که آیا وی در پروژه فکری خود، واقعا به اهداف روشنفکری وفادار باقی مانده است یا خیر، معیار این است.
شما یک پروژه فکری را تعریف میکنید، دیگری میتواند از منظر نقد به شما بگوید که آیا به پروژهتان وفادار ماندهاید یا خیر. آدرنو سعی میکند این را نشان دهد. شما وقتی میگویید که ما یک جامعه اسلامی - ایرانی هستیم که حالا در دوره معاصر با غرب هم آشنا شدهایم و باید این جامعه را پیش ببریم، به هر حال یک تئوری در ذهن دارید، حال این تئوری چه در انقلاب ایران یا در عصر مشروطه مطرح شده باشد، مهم این است که وقتی شما این ادعا را طرح میکنید حالا باید بگویید که آیا این پروژه فکری به پیشبرد این هدف کمک میکند یا خیر. به نظر من ما چیزی به نام اتوریته در فضای فکری جامعه نداریم، ما اهداف روشنفکری داریم. سنجش ما مبتنی بر اتوریته نیست، سنجش ما مبتنی بر اهدافی است که اندیشه دارد دنبال میکند. اندیشه در جامعه ایران، یکی در عصر مشروطه و دیگری در انقلاب ایران، برخی از وظایف خود را تعریف کرده و میگوید اگر شما اندیشمند جامعه ایران هستید، باید ایده عدالت، اصلاحات سیاسی، آزادیخواهی، امید و حقوق انسان را دنبال کنید. حال پرسش اینجاست که آیا پروژه فکری امثال آقای ملکیان، یوسف اباذری و نظایر ایشان به این سمت و سو حرکت میکند یا خیر. اگر حرکت نکند انحراف است و اگر حرکت کند قطعا تاثیرگذاری بر جامعه خواهد داشت. منظور وجود اتوریته نیست، منظور سنجش آثار یک متفکر با اهداف فکری است که در تاریخ روشنفکری یک جامعه تعریف شده، که آیا متفکر با این تاریخ پیوندی دارد یا اینکه از آن گمراه شده است. چنان که گفتم این پژوهش در دانشگاه تهران توسط یکی از دانشجویان دکترای علوم اجتماعی در حال انجام است و من امیدوار به نتایج این پژوهش هستم.
دعواها، مباحث و گفت وگوهای روشنفکری در خارج از ایران چگونه است؟
مفهوم روشنفکری که ما امروزه استفاده میکنیم مفهومی غربی است. ما چیزی به نام روشنفکر در جامعهمان نداشتهایم و مفهوم روشنفکری خود یک برساخت تاریخی است که قطعا تحت تاثیر سنتهای فکری موجود در غرب بوده است. ما پیش از آن در ایران، آخوند، ملا، مکتبی، شیخ و شیخالاسلام داریم، اما روشنفکر نداریم. آن موضوعی که بدان اشاره کردم و گفتم روشنفکر همیشه اهدافی در سر دارد و خود را با این اهداف میسنجد بر اساس همین ایده است. زمانی که اسپینوزا وارد فضای فکری غرب میشود، یکی از مهمترین وظایف خود را تفکیک فلسفه از دین میداند و میگوید این دو باید از یکدیگر فاصله بگیرند. در واقع وی یکی از مهمترین شروط پیشبرد جامعه غرب، اندیشه در جامعه غرب و آزادسازی عقلانیت غربی را تفکیک دین و فلسفه از یکدیگر میداند. شما وقتی آثار اسپینوزا را مطالعه میکنید درمییابید که این هدف، تنها هدف اسپینوزا نیست، هدف جنبش روشنفکری و جنبش اصلاح دینی در دنیای غرب است. اما ببینید آیا اسپینوزا به هدف جنبش اصلاح دینی وفادار هست یا خیر. حال هر متفکری در دنیای غرب همچون اسپینوزا ظاهر شود، پرسش دقیقا همین است که تو که به جنبش اصلاح دینی تعلق داری تا کجا به اهداف آن وفادار باقی ماندهای. ممکن است بگویید من دارم این کار را میکنم، اما ممکن است به شکل ناخودآگاه از هدف خود فاصله گرفته باشید. در واقع وظیفه ما صرفا این نیست که در برخورد با تاریخ روشنفکری در جامعه و در نسبت با روشنفکری در عصر مشروطه و انقلاب ایران با ادعاهای آنها روبهرو شویم، بلکه باید ببینیم آنها چه کار کردند و چقدر اهداف را تحقق بخشیدند و به پیش بردند. امثال آقای مراد فرهادپور با راهانداختن صنعت ترجمه، امثال آقای ملکیان با راهانداختن صنعت روانشناسی و امثال آقای حسین پاینده با راهانداختن صنعت کتابسازی در حوزه ادبیات، بین روشنفکران ما صنعت راه میاندازند نه تفکر. باید پرسید که چرا با وجود این همه آدم، هیچ گزارهای بیرون نمیآید؟ چه اتفاقی میافتد که از نظر شما همه دارند کار میکنند و این همه کتاب منتشر میشود، ولی باز دو گزاره بنیادین بیرون نمیآید؟ به نظر من تنها فردی که در سالهای اخیر سعی و تلاش خود را کرده تا کاری انجام دهد و تا حدودی هم موفق شده و تا حدودی هم خیر، آقای طباطبایی است. من به طور جدی با اندیشههای ایشان مخالف هستم، ولی فرم کار ایشان نشان میدهد که دارد کاری انجام میدهد، وگرنه من به طور جدی با محتوای اندیشه ایشان مخالف هستم.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
بررسی ظرفیتهای پایتخت در گفت و گو با میرلوحی عضو شورای شهر تهران تهران در قامت شهری جهانی
نماینده اقلیم کردستان عراق در ایران در گفتوگو با همدلی: وضعیت امروز عراق نتیجه رفتار دیروز سیاستمداران است
«همدلی» ماجرای خروج پراید از چرخه تولید و جایگزینی خودرویی جدید را ارزیابی کرد تیراید به جای پراید
عراق در انتظار آرامش عزم سیاستمداران بغداد برای اصلاحات
گزارش همدلی به مناسبت روز تهران از مهمترین مسائل پیش روی پایتخت تهران 98و چالش زوال همبستگی
ولیالله شجاعپوریان بازگشت تهران به هویت فرهنگی
مصطفی مهرآیین در تبیین کم و کیف جنبش روشنفکری در ایران: روشنفکران ما صنعت راه انداختهاند، نه تفکر
ولیالله شجاعپوریان بازگشت تهران به هویت فرهنگی
پاسخی به یک اعلامیه
جانشین وزیر دفاع: پهپاد جاسوسی آمریکا با تجهیزات بومی ایران سرنگون شد
بازگشت ناطق نوری به جلسات جامعه روحانیت مبارز در گفتوگو همدلی با اکرمی مهمان یا صاحبخانه؟
گزارش «همدلی» از اقدام جدید یک عضو جامعه روحانیت مبارز بازگشت ناطقنوری