سازمان مردم نهاد به مثابه چایی خوری

اکبر زمانی‪-‬ جنبش‌های چپ در سطح یک فیگور برای مردم بود. تحلیل اینکه مردم چرا به چپ گرایش داشتند مربوط به مباحث روانکاوانه و جامعه شناسانه ای دارد که گزیده‌ای اشاره خواهد شد.
مردم مشارکت کردن را دوست دارند اینکه در یک حرکت یا جنبش یا فعالیت اجتماعی حضور داشته باشند را می‌خواهند. این شاید علت کاملا فردگرایانه‌ای داشته باشد. برای کسب وجه ، شخصیت یا جایگاه و پایگاه اجتماعی و منافع فردی!
اینکه جنبش‌ها سریعا همه جا را دربرمی‌گیرند، مردم را همچون آهنربا جذب می‌کنند، بیش از هر چیزی مربوط به منافع کاملا فردی است که در جامعه‌ای که رشد می‌کنند، این منافع فردی معنا می‌یابد. مردم حرکت می‌کنند ولی دقیقا حرکتشان در جا زدن است! بیمورد است! امروزه جنبش‌ها کاملاً از صحنه سیاست رنگ باختند و مبدل به جنبش‌های اجتماعی، حمایتی، محیط زیستی و... شده‌اند. مردم برای منافع کاملاً فردی که اجتماع و مردم آنرا پذیرا هستند به این جنبش‌ها روی می‌آورند. گویی زمانی مردم با چپ بودن، انگشت نما بوده اند و امروزه اگر کسی روباهی که سرش در دبه ای گیر کرده است را نجات دهد، انگشت نما می‌شود!
اما این جنبش‌های نوین آیا اثری می‌توانند داشته باشند؟


ساختار سازمان‌های مردم نهاد یا سمن‌هایی که در حوزه‌های محیط زیستی تا امور خیریه و... فعالند عملا پاسخ به این است که می‌خواهند مشارکت داشته باشند مشارکتی که خودشان در حد بالایی مطمئن اند که در جا زدن است و فایده‌ای ندارد.
دور هم می‌نشینند و حرفهایی در مورد موضوعی مشخص می‌زنند و در انتها نامه‌ای می‌نویسند و چایی می‌نوشند! اما دست آخر چه می‌شود؟ شاید دستکم افراد بدانند سازمان مردم نهاد، کارکردی بر مبنای هدفی که دارد، شاید نداشته باشد ولی کارکرد پنهانی که جدای از اهداف سازمان است، بی تردید دارد! که کارکرد پنهان آن همانطور که گفته شد منافع فردی است.
مثلا شورای هماهنگی شبکه سازمان‌های مردم نهاد غیردولتی محیط زیست چند روز قبل نامه‌ای به معاون محیط زیست انسانی سازمان حفاظت محیط زیست زده است و در متن نامه از آن سازمان دلایل صدور مجوز اجرای پروژه انتقال آب دریای شمال به سمنان را درخواست کرد! (البته با بررسی‌های مجدد این انتقال آب فعلا منتفی است)
یعنی چرا مجوز انتقال آب با همه ی تفاسیر و درگیری‌ها داد شده است؟ فقط علت می‌خواهند! بعدش هم قرار نیست اتفاقی بیافتد! کلا ساختار سازمان‌های مردم نهاد در کل جهان همین است و این سیاست فرهنگی جهانی است که مردم را عملا سرگرم چیزهای بی اهمیت یا کم اهمیت بکند. اسلاوی ژیژک فیلسوف و نظریه پرداز اسلوونیایی در این باره به درستی می‌نویسد: در سیاست امروز، خطر نه بی کنشی که فعال نمایی، یعنی اصرار به فعالیت و مشارکت است.
مردم همواره مداخله می‌کنند و تلاش دارند که کاری بکنند مانند آکادمیسین‌هایی که مباحثه‌های بی معنی ترتیب می‌دهند.
کاری که واقعا سخت است، گام به عقب‌نهادن و پس نشستن است.
قدرتمندان معمولا حتی مداخله ای انتقادی را هم به سکوت ترجیح می‌دهند و تلاش می‌کنند ما را درگیر دیالوگ کنند تا مطمئن شوند بی کنشی یا انفعال نامیمون شکسته شده است. ما تمام مدت در تکاپوییم تا مطمئن شویم چیزی تغییر نمی‌کند. در برابر این وضعیت درون انفعالی، نخستین قدم انتقادی راستین، پس نشستن، انفعال و رویگردانی از مشارکت است. این گام آغازین راه را برای کنش راستین می‌گشاید، کنشی که به شکلی موثر مختصات همه چیز را تغییر می‌دهد.
البته ژیژک راهکار را پس نشستن ، انفعال و رویگردانی از مشارکت می‌داند. البته رویگردانی از مشارکتی که به چایی خوردن و کاغذ بازی ختم شود، واجب است.