روزنامه آرمان ملی
1398/07/23
مشـكلات گستـرده اقتصادی -گسست نسلی دو چالش بزرگ
وضعيت امروز جامعه را چگونه ميبينيد و ارزيابي شما از شرايط موجود چيست؟حال و هواي اين روزهاي کشور از جهات مختلف قابل بررسي است. از جهت سياسي و بينالمللي شرايط بهگونهاي است که براي جمهوري اسلامي فرصتهاي خوبي وجود دارد تا بتواند يکسري از مشکلات را حل کند. در منطقه، جمهوري اسلامي ايران بهعنوان يک قدرت تعيينکننده مطرح است. ميدانيم که منطقه در خاورميانه حوزه خليج فارس جزو حساسترين مناطق جهان از جهات مختلف است؛ هم به لحاظ بحث تامين انرژي جهان که خاورميانه سهم عمدهاي در آن دارد و aåã Èå áÍÇÙ ãÐåÈí. ÈäÇÈÑÇíä ãäØÞå ÎÇæÑãíÇäå ÈÑÇí ÌÛÑÇÝíÇí ÓíÇÓí ÌåÇä ÊÚííä˜ääÏå ÇÓÊ æ Èå åãíä ÓÈÈ ÊÇËíÑÐÇÑí äÙÇã ÏÑ Çíä ãäØÞå ÇåãíÊ ÈÓíÇÑ ÒíÇÏí ÏÇÑÏ. ÇÒ ãäÙÑ ÇÞÊÕÇÏí æ ãÓÇÆá ÏÇÎáí ÈÇíÏ ÊǘíÏ ˜ÑÏ ˜å ãÇ ÈÇ ãÔ˜áÇÊ ÈÓíÇÑ ÒíÇÏí ãæÇÌå åÓÊíã. ˜ÇåÔ äÏíä ÈÑÇÈÑí æá ãáí ÊÇËíÑ ÒíÇÏí Ñæí ÇÞÊÕÇÏ æ æÖÚíÊ ãÚíÔÊ ãÑÏã ÏÇÔÊåº ÑÇ ˜å ÈÇáÇÎÑå ÈÓíÇÑí ÇÒ ãÑÏã ÏÑ ÇíÑÇä ÏÑÂãÏ ËÇÈÊ ÏÇÑäÏ. ÚÏåÇí åã ˜å ÏÑÂãÏÔÇä ãÊÛíÑ ÇÓÊ ÊÚÏÇÏÔÇä ÒíÇÏ äíÓÊ æ ÏÑ äÊíÌå ÈÑÇí í˜ ÏÑÂãÏ ËÇÈÊ¡ ˜ÇåÔ æá ãáí ÝÇÌÚå ÏÑÓÊ ãí˜äÏ. ÝÑÖ ˜äíÏ ÇÑ ˜Óí ÏÇÑÇíí ÏÇÔÊå ÍÇá ÇÑÒÔ Âä í˜åÇÑã ÔÏå æ ÞÏÑÊ ÎÑíÏ ãÑÏã ÈÓíÇÑ ˜ÇåÔ íÇÝÊå ÇÓÊ. ÈÇíÏ ÐíÑÝÊ ÑÇäí æ ÊæÑã ǘäæä ÈåÚäæÇä ÇáÔ ÌÏí äÙÇã ÇÓÊ.
منظورتان اين است که همه مشکلات از خارج از کشور ناشي ميشود و ضعف مديريتي تاثيري در وضعيت امروز کشور ندارد؟
من نگفتم آنها مقصر اين قضيه هستند گفتم آنها دنبال فرصت هستند براي ضربه زدن. اين مسائل در رسانههاي داخلي هم مطرح شده، يعني يک ائتلافي بين آمريکا، اسرائيل و عربستان براي ضربه زدن به جمهوري اسلامي ايجاد شده است. به هر حال اين مساله يک ضرورتي است که کل نظام به حل اين مشکلات بپردازد. راهکارهايي وجود دارد تا از نظر اقتصادي يک مقداري مشکلات مردم را کمتر کرد و به مسائل رسيدگي کرد که اين جزو ضروريات است. به لحاظ فرهنگي اما مشکلات بسياري وجود دارد. متاسفانه تقريباً درصد قابل توجهي از مردم به خصوص نسل جديد از آن هويتي که از اول انقلاب تعريف شده فاصله گرفتند. ما ميدانيم که در جامعه ناهنجاريهاي اجتماعي زياد شده و نوعي فاصله گرفتن از هويت اصلي ايراني – ÇÓáÇãí ÑÇ ÔÇåÏíã. ÏáÇíá æäÇæäí äíÒ ÏÑ Çíä Òãíäå æÌæÏ ÏÇÑÏ. í˜í ÇÒ ÏáÇíá ÇÕáí Çíä ÞÖíå ÑÇ ãä ÔÎÕÇ ÊåÇÌã ÝÑåäí ãíÏÇäã. ÊÞÇÈáí ˜å Èíä äÙÇã ÌãåæÑí ÇÓáÇãí ÈåÚäæÇä äÙÇã ã˜ÊÈ Çåá ÈíÊ æ äÙÇã Íǘã ÈÑ ÏäíÇ æÌæÏ ÏÇÑÏ¡ ÓÈÈ ÔÏå ÊÇ Âäå ǘäæä ÊãÏä ÛÑÈ ãíÎæÇäíã ÊáÇÔ ˜äÏ ÝÑåä ÇíÑÇäí – ÇÓáÇãí ÑÇ ÊÛííÑ ÏåÏ. Çíä ãÓÇáå¡ ãÓÇáå ÈÓíÇÑ ãåãí ÇÓÊ æ ÏÑ ÈÓíÇÑí ÇÒ ãÑÇ˜Ò Úáãí æ ŽæåÔí ÏäíÇ åã ãØÑÍ ÇÓÊ. Çíä ÊåÇÌã ÝÑåäí Ó ÇÒ íÑæÒí ÇäÞáÇÈ Ô˜æåãäÏ ÇÓáÇãí ÊÔÏíÏ ÔÏ. ÏÑ ˜ÊÇÈí ˜å ÂÞÇí åÇäÊíäÊæä ÈÇ ÚäæÇä «Ìä ÊãÏäåÇ» äæÔÊå ÏáÇíá ÂÛÇÒ Çíä Ìä ÊãÏäåÇ ÑÇ ãíÊæÇäíã ÈÎæÇäíã. ÏÑ Ìä ÊãÏäåÇ ÂÞÇí åÇäÊíäÊæä ãíæíÏ ˜å ÏÑ ÚÕÑ ˜äæäí Ìä Èíä ÊãÏä ÇÓáÇãí æ ÊãÏä ãÓíÍí ÈÑÞÑÇÑ ÇÓÊ. ÏÑ ÓÇá 1991 ãíáÇÏí ÛÑÈ Èå Çíä ÌãÚÈäÏí ÑÓíÏ ˜å ÈÇíÏ ÈÇ ÊãÏä íåæÏí ãÊÍÏ ÔæÏ æ Úáíå ÊãÏä ÇÓáÇãí Èå Ìä ÈÑÏÇÒÏ. ÈÇ ÎæÏ ÝÊäÏ ÈÇíÏ æÍÏÊ ˜äíã ÈÚÏ ÇÒ Çíä˜å ÈÑ ÇÓáÇã íÑæÒ ÔÏíã Âä æÞÊ ãÓÇÆáãÇä ÑÇ Íá ˜äíã. ÈäÇÈÑÇíä ÇÒ Âä ÊÇÑíÎ ˜áíÓÇí ÇäÌíáí Èå ÓãÊ ÍãÇíÊ ÇÒ ÕåíæäíÓã ÍÑ˜Ê ˜ÑÏ æ ÈÑäÇãåÑíÒíåÇí ÒíÇÏí äíÒ ÈÑÇí ÓÊÑÔ Çíä åã˜ÇÑí ÕæÑÊ ÑÝÊ. ÈäÇÈÑÇíä ÑíÔå ÇÕáí ãÓÇÆáí ˜å ÏÑ ÏÇÎá ÇÒ äÙÑ ÝÑåäí æÌæÏ ÏÇÑÏ ÑÇ ÈÇíÏ ÏÑ Çíä ÊÞÇÈá ÌÓÊ. ÇÒ í˜ ÌÇíí Èå ÈÚÏ ÊÕãíã ÑÝÊäÏ Ìä ãíÇä ÊãÏäí ÑÇ ÈÑÇí ãÓáãÇäÇä Èå Ìä ÏÑæä ÊãÏäí ÊÈÏíá ˜ääÏ. ãÇ ÏíÏíã ˜å ÈÑ ÇÓÇÓ Çíä äÙÑíå ÑæååÇíí ãÇääÏ ÏÇÚÔ ÑÇ Èå æÌæÏ ÂæÑÏäÏ íÇ íÔÊÑ ÈÇ ÑæååÇíí æä ÇáÞÇÚÏå æ ØÇáÈÇä ãÓáãÇäÇä ÑÇ ÈÇ ãÔ˜áÇÊí ÌÏí ÑæÈåÑæ ˜ÑÏäÏ. ÇãÑæÒå åã ÎæÏÔÇä ÕÑÇÍÊÇ ÇÚáÇã ãí˜ääÏ æ ãíæíäÏ ãÇ Çíä ˜ÇÑåÇ ÑÇ ÇäÌÇã ÏÇÏíã. Çíä ãÓÇÆá ÑÇ Èå æÌæÏ ÂæÑÏäÏ æ ãÓáãÇäÇä ÑÇ Èå ÌÇä åãÏíÑ ÇäÏÇÎÊäÏ.
همانطوري که شما خودتان هم گفتيد بسياري از مشکلات چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه فرهنگ ريشه در تقابل با آمريکا دارد. چرا مذاکره با آمريکا به تابو بدل شده است؟
آن زماني که انقلاب پيروز شد آمريکا تنها دشمن جمهوري اسلامي نبود و کشورهايي چون شوروي نيز دشمنيهاي بسياري در حق ما روا ميداشت. نمونهاش هم جنگي که بر ما تحميل شد. همه ميدانيم ارتش صدام آمريکايي نبود و با تجهيزات روسي مسلح شده بود. ميخواهم بگويم در اوايل انقلاب دو کشور آمريکا و شوروي متفقا با ايران به دشمني ميپرداختند اما به مرور و پس از سقوط شوروي سابق رهبري مخالفت با جمهوري اسلامي ايران در آمريکا متبلور شد و امروزه آمريکاست که رهبري تقابل با ما را بر عهده دارد. در همين قضيه برجام ديديم آمريکاييها آمدند پاي کار و مذاکره هم انجام شد و برجام هم امضا شد، کشورهاي ديگر هم مثل روسيه و انگليس و آلمان و فرانسه و اينها هم آمدند و برجام را امضا کردند اما بعد از دولت دموکرات آمريکا آقاي ترامپ ميآيد از برجام خارج ميشود، برجام را پاره ميکند و ميبينيم که اين سند بينالمللي که ميثاق چندين کشور با هم بوده تبديل ميشود به يک سند بيتعهد. به همين دليل ميبينيم اروپاييها هيچکدام حاضر نيستند به تعهداتشان عمل کنند. بهطور کلي دليل اينکه ما با آمريکا ملاحظات بيشتري داريم اين است که آمريکا رهبري جريان مخالفت عليه جمهوري اسلامي را به عهده دارد و در حقيقت بهعنوان رهبر اين جريان در حال حرکت است. طي اين40 سالي که از جمهوري اسلامي ميگذرد بارها ما با آمريکا توافقهايي را انجام داديم که آمريکا به آن عمل نکرد. يعني در حقيقت هربار خواستند بهگونهاي نيرنگ بزنند. خواستند بهگونهاي تعهد خودشان را انجام ندهند. فکر کردند کلاه سر جمهوري اسلامي ميگذارند اما جمهوري اسلامي هم کيضتر از اين حرفهاست که بيايد فريب مذاکرهکننده آمريکايي را بخورد. ما طولانيترين مذاکرهاي که داشتيم سر قضيه برجام بوده که دو سال طول کشيد. بالاخره مذاکره ميکرديم مفصل هم مذاکره ميکرديم. نتيجه هم داد. برجام هم امضا شد. اما بعد چه کسي آن را زير پا گذاشت؟ آمريکا. به اين دليل ما نميتوانيم به آمريکا اعتماد کنيم. رئيسجمهور و رهبري هم اعلام کردند که چون آمريکا بدعهد است، اگر برگردد به برجام و آن تعهدي که دو سال، دو سال و نيم رويش مذاکره شد را محترم بشمارد، مذاکره ميکنيم. اگر حرفهاي ديگري دارند و در حوزههاي ديگري ميخواهند مذاکره کنند بيايند مذاکره ميکنيم. يعني بالاخره يک راهکاري را مطرح کردند که در نظام ديپلماسي و بينالمللي منطقي بهنظر ميآيد.
در گذشته هم مواردي بوده که مستقيما با آمريکا وارد مذاکره شدهايم. براي مثال موضوع آزادسازي اسرا از لبنان. چرا امروز نميشود آن تجربه را تکرار کرد؟
من دقيقا مواردش را يادم نيست ولي فکر ميکنم دويست و چند نفر از آمريکاييها را در لبنان به اسارت گرفته بودند و آمريکاييها از ايران خواستند که از نفوذش استفاده کند که اينها را آزاد کنند. پيشنهادهايي ارائه دادند، مذاکره کردند و گفتند مثلا در قبال آزادي اينها اين کارها را انجام ميدهيم. بهنظرم زمان رياست جمهوري ريگان بود. ايران از نفوذ خودش در زمان آقاي رفسنجاني استفاده کرد و لبنانيها پذيرفتند و زندانيهاي آمريکايي را آزاد کردند. وقتي که اينها به کشورشان بازگشتند، آمريکاييها گفتند نه ما به تعهداتمان عمل نميکنيم. از اين نوع موارد زياد داشتيم. خانم کلينتون وزير خارجه وقت آمريکا به صراحت اعلام کرد که ما در مسائل 88 دست داشتيم. ما چه کرديم و از اين حرفها. يعني الان هم همين حرفها را مطرح ميکنند. اين نيست که نباشد. بنابراين ميبينيم که ايران خواسته با منطق و با حفظ منافع خودش تعامل داشته باشد مذاکره کند ولي آنها نخواستند. آمدند جلو بعد نيرنگ زدند و خواستند که به اصطلاح جور ديگري عمل شود. اين مساله، سابقه تاريخي زيادي دارد. هر مذاکره شرايطي دارد که اگر شرايط مطلوب باشد، مذاکره به خوبي پيش ميرود در غيراين صورت مذاکره بيمعناست. در اصل شرايط مطلوب يک مذاکره پايبندي دو طرف به توافق است. رئيسجمهور آمريکا همواره نشان داده که به هيچيک از تعهدات و معاهدههاي بينالمللي خود پايبند نيست، آخرين نمونه بدعهدي ترامپ دقيقا بعد از توافق با کره شمالي بود. رئيسجمهور آمريکا بعد از توافق اعلام کرد که اگر احساس کنيم حضور در اين توافق به ضرر آمريکا خواهد بود، ظرف مدت 6 ماه از آن خارج ميشويم و اين شرايط نشاندهنده آن است که هرگونه مذاکره مجدد با آمريکا چيزي جز اتلاف وقت براي کشور نيست. مذاکره با کشوري که احساس ميکند قدرتمندترين کشور دنياست و نگاهي از بالا به پايين به ساير کشورها دارد هيچ زماني به صلاح نيست. مذاکره در دوره رياست جمهوري ترامپ بيمعناست و مذاکرهها و توافقهاي احتمالي آينده هم بايد همراه با ضمانتهاي اجرايي مستحکم باشد.
در زمان حيات امام، مساله مک فارلين پيش آمد و بسياري به آيتا... هاشمي به سبب برخي ديدارها و کانال ارتباطي ايجاد شده با آمريکا حمله کردند، اما امام (ره) به دفاع از ايشان پرداخت. ميشود شرايط امروز و طرح احتمال ديدار رئيسجمهور ايران با دونالد ترامپ را با آن روزگار مقايسه کرد؟
بله دقيقا ريشه همان مساله هم همين مساله بود. آقاي هاشمي به سبب برخي شرايطي که در آن زمان وجود داشت برخي تصميماتي را گرفت که خوشايند خيلي از مسئولان و جناحهاي سياسي آن زمان نبود. ما درگير جنگ بوديم و جنگ تدارکات نياز داشت. ما درگير حفظ مرزها بوديم و حفظ تماميت ارضي از بالاترين مصالح يک کشور است. امروز شرايط کشور با زمان آمدن مک فارلين کاملا قابل مقايسه است. در مساله مک فارلين هدف اصلي آقاي هاشمي تامين نيازهاي جبهه و فراهم آوردن شرايطي براي تامين منافع ملي ايران بود. در آن زمان همه کشورها از فرانسه و انگلستان و آلمان گرفته تا شوروي و کشورهاي عربي منطقه همه در جبهه مقابل ايران قرار داشتند و به حمايت از صدام ميپرداختند. در آن شرايط آقاي هاشمي براي تغيير فضا تدبير به خرج داد و خب اين تدبير مورد پسند خيليها نبود. اما حضرت امام آن تدبيرهاي ايشان را درک ميکردند و به حمايت ميپرداختند. حمايتهاي حضرت امام اگر وجود نداشت کار براي مسئولان کشور بسيار سخت ميشد. امام به جاي محکوم کردن، درک ميکرد که کشور به خيلي از مسائل نياز دارد و در اين راه حمايتهاي خود را از مسئولان به خصوص آقاي هاشمي دريغ نميکرد. امروز هم همان شرايط وجود دارد و رئيسجمهور به سبب تامين نيازهاي کشور و منافع ملي از احتمال ديدار با رئيسجمهور آمريکا تحت شرايط خاص سخن ميگويد. مهم است که همواره بازگرديم و ببينيم سيره حضرت امام در برخورد با اينگونه مسائل چگونه بود و ايشان چه روشي را در پيش ميگرفتند. ما ميدانيم که آمريکا با ايران مشکلاتي اساسي دارد اما بايد به آنها بفهمانيم که شرايط تغيير کرده و آنها هم بايد راهبرد خود را تغيير دهند.
ريشه مشکلات ايران و آمريکا به چه مسائلي بازميگردد. اگر صرفا پرونده هستهاي بود که برجام جلوگيري از دستيابي ايران به بمب اتم را تضمين ميکرد. پس چرا آمريکا از آن خارج شد؟
بيشتر اين دشمنيها و اختلافات به سبب روابطي است که پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ميان تهران و واشنگتن جريان داشت. اين روابط شبيه استعمار بود. آمريکا در ايران همه کاره بود و همه تصميمات حياتي در کشور ما با نظر آنها اتخاذ ميشد. ما را در منطقه به بازيچه خود تبديل کرده بودند و هر جا فکر ميکردند لازم است از ما استفاده ابزاري ميکردند. جنگ ظفار که پديد آمد، چرا ايران بايد دخالت ميکرد؟ آمريکاييها از شاه خواستند که به آنجا نيرو بفرستد. آنها نميخواستند نيروهاي خود را به منطقه بفرستند و هزينه کنند، به همين سبب از سربازان ايراني استفاده ميکردند. در آن زمان منابع مالي و انساني ايران در راستاي حفظ منافع آمريکا استفاده ميشد و با ما بهصورت يک مستعمره برخورد ميکردند. شاه ميخواست نخست وزير منصوب کند يا وزيري را بگمارد بايد با صلاحديد ايالات متحده انجام ميگرفت. اميني از ايران ميرفت به واشنگتن تا کسب تکليف کند و بپرسد چه کند. نميشود تعبير رابطه ديپلماتيک را براي آن زمان به کار برد، آمريکا رسما بر ايران حکمراني ميکرد. به سبب وقوع انقلاب اسلامي آن شرايط دستخوش تغييراتي اساسي شد و منافع آمريکا ضربه خورد. ايالات متحده خواهان بازگشت آن شرايط است که به هيچوجه اين خواسته ممکن نخواهد بود. يکي ديگر از حساسيتهاي آمريکا نيز به مساله اسرائيل بازميگردد. پيش از انقلاب روابط خوبي ميان تهران و تل آويو برقرار بود اما انقلاب اسلامي حتي اسرائيل را بهعنوان کشور به رسميت نميشناسد و در مقابل سياستهاي توسعه طلبانه اين رژيم در منطقه ميايستد. آمريکاييها ميخواهند امروز ايران هم مانند عربستان عمل کند و هرچه آنها ميگويند را بپذيرد. اين شدني نيست. ايران نميخواهد و نميتواند اين گونه باشد. ايران از حق، نهضتهاي آزادي بخش، مقابله به يکجانبه گرايي و مقابله با سلطه حمايت ميکند و همه اين سياستها با منافع ايالات متحده در منطقه در تضاد است. آمريکا مخالف آرمانهاي سياست خارجي ايران است. واشنگتن ميخواهد بر همه جهان سلطه داشته باشد و اين مورد قبول ايران نيست. ما معتقديم روابط نبايد بر مبناي سلطه باشد. در آمريکا هم گروههاي مختلفي وجود دارند که هر کدام روشهاي متفاوتي را در برخورد با ايران دارند؛ دولت فعلي آنها به خصوص در عرصه سياست خارجي متشکل از تعدادي جنگ طلب و تندرو است که گاهي تحريم و تروريسم اقتصادي، گاهي تقابل نظامي و گاهي مذاکره با ايران را در دستور کار قرار ميدهد. حرفهاي متناقض ميزنند و سعي دارند ايران را به مسير تقابل آشکار بکشانند که بايد مسئولان ما حواس جمع باشند و هوشيار عمل کنند.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
فرجــام فريـبــكار
حضور زنان در ١٠ ورزشگاه استانی
مسکن مهر بورسی می شود
استیضاح وزیر نیرو کلید خورد
ناطق؛ حاشيه يا عاملي براي وحدت؟
نشــــــــــــســـتخبری دیر هنگام رئیسجمهور
مشـكلات گستـرده اقتصادی -گسست نسلی دو چالش بزرگ
«خويشاوندسالاري» مانع رشد اقتصاد دانش بنيان شد
کیف و جیبی که پرتر نشده
رئیسجمهور و واقعیتها
صلح و ثبات منطقه در گرو مناسبات ایران و عربستان
نشانههایی از خاورمیانه بدون آمریکا
فساد بیشتر از آن است که تصور میکردیم
آخرین آمار خروج زائران اربعین از کشور