پایداری‌ها بیشترین ضربه را به اصولگرایی زدند

آفتاب یزد- گروه سیاسی: در بدنه اصولگرایان این روزها تحولات جدیدی در شرف اتفاق است، تحولاتی که شاید محاسبات انتخاباتی اسفند98 رادستخوش تغییرات کند. از اقدامات جدید جبهه پایداری تا نئواصولگرایی از اختلاف بر سر سرلیستی نام‌هایی چون حداد عادل و جلیلی و شاید هم قالیباف تا تشکیلات جدید اصولگرایان به نام شانا که جایگزین جمنا شده است. با ابوالقاسم رئوفیان فعال سیاسی اصولگرا و دبیر کل حزب ایران زمین در این ارتباط گفت‌وگو کردیم.
آقای رئوفیان! این روزها اصولگرایان خبر از سازو کار جدید انتخاباتی می‌دهند با نام شانا که جایگزین جمنا شده است، چه شد که جمنا شکست خورد و چه قدر می‌توان به دستاورد جدید اصولگرایان درساز و کار جدیدشان امید داشت؟
جمنا از همان ابتدا به لحاظ عدم رعایت اصولی که باید مبتنی بر آن‌ها یک تشکل سیاسی شکل بگیرد، مشخص بود که محکوم به شکست است و این اتفاق هم افتاد. کسانی که جمنا را مهندسی کردند و شخصیت‌هایی که شاخص دراین ارتباط بودند امروز شانا را نیز به وجود آوردند و قطعا سیاست‌ها هم همان سیاست‌های گذشته است، کسانی که این طور سازوکارها را مهندسی می‌کنند هیچ گاه تغییر پیدا نکرده‌اند، بنابراین تفکر و اندیشه موجود در ایجاد شانا همان تفکر و اندیشه‌ای است که در جمنا وجود داشت و تغییری هم در آن ایجاد نخواهد شد، ممکن است با توجه به اینکه مردم اقبالی به جمنا نداشتند، اصولگرایان بخواهند با تغییر تابلو و برخی از گفتمان‌ها جذابیتی را برای خود نزد مردم به وجود بیاورند، اما حقیقتا باید از اثر، پی به موثر برد؛ اثر شانا معلول کدام موثر است؟ شانا برخاسته از کدام نوع تفکر است؟ تفکر و سیاست‌های حاکم برایجاد جمنا امروز در راستای ایجاد شانا تلاش می‌کنند، آدم‌ها عوض نشدند فقط نام تغییر کرده و تابلو متحول شده است. باتوجه به مسائلی که به ویژه اخیرا به وجود آمد من از آقای حداد عادل تعجب می‌کنم که چرا نسبت به این سازوکار از پیشگامان شده و به عنوان یک فرد شاخص و شاید هم لیدر این مجموعه انتظار دارد که مردم رویکرد مثبتی به او داشته باشند، حداد عادل امروز یک چهره سیاسی شکست خورده است و بعید است که مردم ما نسبت به سیاست‌های اعلامی از سوی او و آنچه که برای جذب افکار عمومی تبیین می‌کند توجهی داشته باشند. برای همین من فرجام شانا را همان فرجام و نتیجه کار جمنا می‌دانم و لاغیر.
امروز شاهد هستیم که یکی از اعضای جبهه پایداری به این نکته اشاره کرده است که اصولگرایی منسوخ شده است و ماکاری به اصولگرایان نداریم و نیروهای انقلابی را برای خودمان جذب خواهیم کرد. بسیاری این اظهارنظر را بدین معنا می‌دانند که جبهه پایداری از اصولگرایی به صورت رسمی جدا شده است، چه می‌شود که در چنین برهه‌ای این اتفاق می‌افتد؟ در کنار این موضوع روح‌الله حسینیان یکی دیگر از شخصیت‌های جبهه پایداری اخیرا در مصاحبه‌ای از اقبال بالای احمدی نژاد سخن گفته است و از همین رو برخی می‌گویند که این سخن به معنای حمایت احتمالی پایداری‌ها از احمدی‌نژادی‌ها درآستانه انتخابات است. این دو مقوله را در کنارهم چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ آیا پایداری هامی خواهند جریان سومی باشند؟ آیا می‌خواهند خودشان را در دل جریان احمدی نژاد جای بدهند و یا اساسا می‌خواهند مستقل فعالیت کنند؟


واژگانی مثل انقلابی و اصولگرارا جدای از هم نمی‌دانم. مگر می‌شود اصولگرا بود و انقلابی نبود. مگر می‌شود اصولگرا بود و به اصولی که مشخصه‌اش اسلام است اعتقاد نداشت و اعتقاد عملی به اسلام از نشانه‌های انقلابی‌گری است. اصولی که اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی است و این اعتقاد از جمله شاخصه‌های انقلابی‌گری است. مگر می‌شود انقلابی بود اما اصولگرا نبود. جدا کردن این‌ها پیداست که شعار است. مردم دیگر فریب این حرف‌ها را نمی‌خورند، پایداری‌ها نشان دادند که هیچ پایگاه اجتماعی ندارند، این حرف‌هایی که این روزها زده می‌شود برای این است که می‌خواهند با عنوان جریان سوم پای به عرصه بگذارند اما نمی‌توانند، جریان سوم تفکر سوم می‌طلبد، جریان سوم سخنی نو می‌خواهد. اما پایداری‌ها چه در مجموعه احمدی نژادی‌ها خودشان را جای بدهند، چه در مجموعه انقلابی‌گری چیزی جدید تعریف کنند و چه بخواهند جدای از اصولگراها و این تابلو در ذیل هر پرچمی در عرصه رقابت انتخاباتی حضور پیدا کنند، موفق نخواهند شد. مردم دیگر تسلیم این نوع گفتمان‌هایی که مبنایی ندارد، نمی‌شوند. بعید نیست فردا هم جبهه پایداری‌ها نام جدیدی را مطرح کنندیا برروی خود بگذارند. اصولگرا باید همیشه اصولگرا باشد، اصلاح‌طلب باید همیشه اصلاح‌طلب باشد. با این اعتقاد که بین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی پیوندی عمیق و گسست ناپذیر است. مگر می‌شود اصلاح‌طلب بود و به اصول اعتقاد نداشت یا مگر می‌شود اصولگرا بود و به اصلاحات و اصلاح‌طلبی باور نداشت. این‌ها در هم تنیده است. من تعجب می‌کنم از کسانی که این چنین اظهارات را در قالب پایداری بیان می‌کنند. حرفم این است که پایداری‌ها بودند که به اصولگرایی بیشترین آسیب را زدند. همین‌ها با رفتارهای خاص و به دورازاینکه انگیزه اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه ما را به عنوان یک هدف تعقیب کنند،سال‌ها دم از اصولگرایی زدند. اصولگرایی به خودی خود هیچ ایرادی ندارد هر ایرادی که هست در رفتارهایی است که به نام اصولگرایان انجام می‌شود.
احمدی نژاد اینقدر مردانگی داشت که می‌گفت من نه از طرف اصولگرایان هستم و نه اصلاح‌طلبان. اما پایداری‌ها با تابلو اصولگرایی آمدند، سال‌های سال اصولگرا بودند و به این جریان ضربه وارد کردند. اکنون که ضربه زدند می‌گویند که ما می‌خواهیم برویم سمت انقلابی‌گری و کاری به اصولگرایی نداریم. شما مرحمت بفرمایید از کار انقلابی‌گریتان هم دست بردارید. تا انقلابی بودن و انقلابی‌گری را هم دچار صدمه نکنید. اجازه بدهید انقلابی‌گری آن شاخصی که رهبر معظم انقلاب فرمودند را داشته باشد.
البته امیدواریم این شائبه پیش نیاید که برای انقلابی بودن باید صددرصد این شاخصه‌ها در فعالان سیاسی باشد بلکه این شاخص‌ها میزان و درجه دارد. برخی از جمله پایداری‌ها تلاش دارندکه حلقه انقلابی‌ها محدود به تعداد اندکی شود و بقیه به عنوان افرادی که غیر انقلابی هستند مطرح شوند، من فکر می‌کنم جریان سوم را باید کسانی به وجود بیاورند که تاکنون سابقه و پیشینه غیر قابل قبول و پرونده سیاهی در افکار عمومی از خودشان به جای نگذاشته باشند.
این روزها بحث قالیباف و نئو اصولگرایی نیز در میان جناح محافظه کار مطرح است. قالیباف مشخصا در پیامی ویدئویی سخن از مجلس نو با حضور جوانان کرده است. این بدان معناست که او برنامه‌های ویژه‌ای برای پارلمان یازدهم دارد. حضور جوانان در لیست مورد نظر قالیباف یعنی اینکه او نمی‌خواهد تا چهره‌های شاخص اصولگرا در لیست قراربگیرند و به نوعی با این اظهارات در مقابل آن‌ها قرار گرفته است. همانطور که طرح نئواصولگرایی از دید بسیاری ایستادگی در برابر اصولگرایی کنونی است. قالیباف چه سرلیست طرح مجلس نو باشد چه رهبری که خارج از گود برای این لیست برنامه می‌چیند، تا چه اندازه در برابر اصولگرایان کنونی قدعلم می‌کند؟
در بحث نئو اصولگرایی تقابل به وجود نمی‌آید اما ممکن است زاویه‌ای شکل بگیرد. اما این نئواصولگرایی چندان از طرف اصولگرایان غیرقابل تحمل نیست.
آیا تاکید بر مجلس جوان از سوی قالیباف معنی غیر از این دارد که دیگر جای چهره‌های قدیمی و شخص اصولگرا در پارلمان نیست؟
من شخصا معتقدم که جوان بودن بیشتر در حوزه اجرا به کار می‌آید، این روزها خیلی‌ها از جوانگرایی صحبت می‌کنند،اما باید گفت فقط یکی از شاخصه‌های جوانی سن و روز تولد شناسنامه‌ای است. معنای آن این نیست که هر کسی سن کمی دارد و به او می‌گویند جوان، باید حتما درپستی به کار گرفته می‌شود و چون جوان است این کفایت می‌کند. مطمئنا باید شاخصه‌های دیگری هم داشته باشد. از سویی دیگر در کار قوه مقننه که مسئولیت ریل‌گذاری امور را برعهده دارد و بسیار هم وظیفه مهمی است. باید افرادی حضور داشته باشند که وقتی در کمیسیون‌ها حضور پیدا می‌کنند، متناسب با نام آن کمیسیون از تجربه و تخصص بهره‌ببرند بنابراین معتقدم که در مجلس افراد نخبه پخته باید حضور پیدا کنند ولو اینکه افراد جوان
باشند یا نه.
به هر حال حتی ممکن است خیلی از جوانان نخبه باشند اما از آن پختگی لازم در مسئله قانونگذاری برخوردار نباشند. بنابراین فکر می‌کنم این مجلس نویی که گفته می‌شود نباید بدین صورتی که برخی تصور کرده‌اند شکل بگیرد. البته خوب است که به جوانگرایی اشاره می‌شود. جوانگرایی خودش یک نوگرایی است و یکی از لوازمی است که می‌تواند یک چهره نو و جدیدی به مجلس ما بدهد اما صرفا این مسئله نمی‌تواند مدنظر باشد. ما مجلسی می‌خواهیم که چه به لحاظ سنی و چه از جهات دیگر بتواند ریل‌گذاری مذکوررا انجام دهد. اما در قوه مجریه چون باید کار اجرایی انجام شود، آن موقع به جوانان و حضور آن‌ها بیشتر نیاز است تا بتوانند درراستای تحقق قوانینی که ابلاغ شده تلاش بکنند بنابراین باید بین جوانگرایی در مجلس و دولت تفاوت قائل شد.
مشخص شد خود شما هم مثل خیلی از افراد در بدنه اصولگرا چندان با این نظرات قالیباف موافق نیستید و اختلاف دارید.
این اختلافات، اختلافات بنیان افکنی نیست. زمانی اختلاف با پایداری‌ها مطرح است، این اختلاف اساسا تعارض است و دیگر حل نمی‌شود اما یک زمانی زاویه‌هایی درون جریان وجود دارد که باید دو طرف مواضع‌شان را تعدیل کنند تابه‌هم نزدیک شوند.
آقای رئوفیان! این روزها چند اسم مانند حداد عادل، جلیلی، قالیباف به عنوان سر لیست‌های تهران برای اصولگرایان مطرح می‌شود. فکر می‌کنید با این تعدد و مدعی سرلیستی، اصولگرایان می‌توانند به لیست واحدی برسند و یا طیف‌هایی مثل حدادعادلی‌ها و جلیلی‌ها و... بایکدیگر دچار اختلافاتی اساسی خواهند شد؟
من معتقدم که انتخابات با محوریت شخص، بزرگترین ضربه به کشور است. حال این انتخابات چه ریاست جمهوری باشد چه مجلس. شخص محوری معنا ندارد. چرا باید بگوییم فلان شخص سر لیست است؟ ما باید بگوییم این لیست فهرست فلان حزب و گروه است. ما باید حزب‌محور باشیم نه شخص محور. اسم‌گذاری‌ها یعنی چه؟ مادامی که ما رویکرد شخص محورانه داریم به جایی نمی‌رسیم. از طرفی تمام این اشخاصی هم که نام بردید امتحانشان را پس دادند. مگر مملکت قحطی آدم است یا چهره‌های دیگر سیاسی ندارد؟ چه در اصلاح‌طلبان چه در اصولگرایان. این بازی‌ها را جمع کنید. به این اشخاص می‌گویم شما فکر نکنید که همواره سردمدارید یا همواره لیدر هستید و تصور نکنید همیشه شما راهبرید و دیگران رهرو. نه دیگر این حرفها نیست. اگر حرف نو یا طرح نویی که مبتنی براخلاق و معنویت و سیاست و انصاف و عدالت و نوآوری هست آن‌ها را مطرح کنید، سرلیستی یک سیاست شکست خورده است ما نباید شخص محور باشیم. لیست حداد، لیست جلیلی، لیست قالیباف و... نیست. هر لیستی که با نام یکی از افراد باشد از نظر من غیر قابل قبول است و شخص محوری است و ما باید جامعه را به سمت حزب محوری پیش ببریم.