سبک‌زندگی اتریشی!

اتریش با وسعتی حدود 20 درصد کوچک‌تر از استان اصفهان خودمان و جمعیتی حدود 9 میلیون نفر در اروپای مرکزی و در همسایگی آلمان، سوئیس، جمهوری چک، ایتالیا، مجارستان، اسلوونی و اسلواکی قرار گرفته است. مردم این کشور به زبان آلمانی صحبت می‌کنند اما لهجه آن‌ها و برخی کلمات‌شان با آلمانی‌ها متفاوت است. اتریش در زیبایی مناظر طبیعی و بناهای منحصربه فرد و شگفت‌انگیز بی نظیر است. از منطقه زیبای سالزبورگ در غرب این کشور که محل فیلم‌برداری فیلم به یادماندنی «اشک‌ها و لبخندها» بوده است، گرفته تا ساختمان‌ها، قصرها و کلیساهای مسحورکننده و رودخانه‌های عمیق و خروشان که محل رفت‌و‌آمد کشتی‌های باربری و تفریحی‌اند. تابستان سال 2015 و حین تحصیل در آلمان سفری به این کشور زیبا داشتم و طی این سفر از دو شهر زیبای وین و گراتس بازدید کردم. آن چه در ادامه می‌خوانید، گوشه‌ای از خاطرات این سفر به‌یاد ماندنی درباره دیدنی‌های این کشور و سبک‌زندگی جالب مردم این سرزمین است.     در وین خبری از آسمان‌خراش نیست! هرچند خودم را جهانگرد نمی‌دانم اما به کشورهای زیادی سفر داشته‌ام. در این بین باید اذعان کنم که وین یکی از زیباترین شهرهایی است که تا به حال دیده‌ام. از پایانه مسافربری‌اش با آن ساختمان سیمانی قرارگرفته در کنار پل و نداشتن سالن انتظار که بگذریم، این شهر پر از ساختمان‌ها، خیابان‌ها، قصرها و کلیساهای زیبا با معماری شگفت‌انگیز است. عبور از میان خیابان‌های این شهر همچون عبور از میان تاریخ است و انگار خبری از سبک‌زندگی آپارتمان‌نشینی و آپارتمان‌های آسمان خراش نیست یا بسیار کم است. در ایام اقامت‌مان در وین مهمان «ماریه» بودیم، دختری هموطن، که بزرگ‌شده آلمان و ساکن اتریش است. از دید ماریه کیفیت زندگی در اتریش به مراتب بهتر از آلمان است. مردم با سوادترند و کمتر کسی پیدا می‌شود که جز زبان مادری‌اش یک یا چند زبان دیگر نداند. درآمد سالانه افراد و به‌دنبال آن مخارج زندگی نیز در اتریش بالاست. اتریشی‌ها با مهاجران نسبت به هموطنان خودشان مهربان‌ترند و زودتر آن‌ها را در کنار خود می‌پذیرند! این شاخص ها و مواردی دیگر از قبیل میانگین دمای سالانه، فضای سبز، کیفیت مدارس، زیبایی شهرها و آزادی‌های فردی و اجتماعی در این کشور است که پایتخت آن همه ساله به عنوان بهترین شهر جهان برای سکونت انتخاب می‌شود.  
آداب جالب مهمانی رفتن در اتریش اتریشی‌ها تنها دوستان نزدیک و بستگان را به خانه‌شان دعوت می‌کنند. زمان مراسم مهم‌تر از پیش اعلام می‌شود و هرچه یک مراسم رسمی‌تر باشد فاصله بین دعوت و زمان مهمانی بیشتر است زیرا می‌خواهند مطمئن شوند مهمان، برنامه دیگری نداشته باشد. با وجود این، اگر به خانه یک اتریشی دعوت شدید، باید حتما به موقع بروید چراکه احترام شما به میزبان را نشان می‌دهد و یک خوراکی کوچک مانند شکلات برای هدیه ببرید. در زمان شام، منتظر بمانید تا شما را برای نشستن به سر میز یا یک صندلی خاص دعوت کنند. به محض این که سر میز نشستید، دستمال سفره را روی پای خود بیندازید و صبر کنید تا میزبان بگوید « mahlzeit» یعنی «نوش جان». سپس غذای خود را کامل میل کنید و در انتهای غذا طوری چاقو و چنگال را در بشقاب بگذارید که موازی و دسته‌های آن به سمت راست باشد، به این وسیله میزبان می‌فهمد که شما غذای خود را تمام کرده‌اید!   هتلی که فقط برای ایرانی‌ها، جاذبه گردشگری دارد!     تابستان 2015 که در وین بودیم تنها چند روز از مذاکرات هسته‌‌ای تیم ایران با گروه 1+5 گذشته بود و یکی از اماکن دیدنی این شهر برای ما جایی نبود جز هتل کوبورگ. زمانی که به میزبان‌مان گفتیم برنامه‌‌مان بازدید از این هتل است، با تعجب اصرار داشت که این هتل جزو مناطق گردشگری وین محسوب نمی‌‌شود و چیزی برای دیدن ندارد اما ما که روزها با دلهره، خبرنگاران را از مقابل این هتل تماشا کرده بودیم یا عکس‌‌های تیم مذاکره‌‌کننده را در حالی که از پنجره‌‌های هتل دست تکان می دادند دیده بودیم، نمی‌‌توانستیم از خیر بازدید از آن بگذریم. همین‌قدر برایتان بگویم که با دیدن ساختمان هتل به‌‌قدری توی ذوقمان خورد که برای به‌‌هدر دادن یک بعدازظهر کامل حسابی حسرت خوردیم. ساختمان هتل چیزی شبیه یک خانه  مجلل در شمال تهران بود و بر خلاف دیگر هتل‌‌ها رستوران یا کافی شاپ عمومی نداشت که بتوان از داخل بازدید کرد. در اصلی آن‌که تمام خبرنگاران از مقابلش گزارش می‌‌دادند به داخل یک خیابان نه چندان عریض باز می‌‌شد و دیواری شیشه‌‌ای محوطه کوچک هتل را از فضای خارج جدا می‌‌کرد. در آخر این را هم اضافه کنم که جز ما، ایرانیان دیگری هم آمده بودند تا به سبک خبرنگاران در مقابل در ورودی هتل عکس یادگاری بگیرند، گویا از میان همه گردشگر‌‌های وین که از تمام ممالک دنیا آمده بودند، این نقطه تنها برای ایرانیان جاذبه گردشگری داشت.   تئاتر خیابانی برای آموزش مسائل اجتماعی! وین سال‌هاست که به‌عنوان بهترین شهر جهان برای زندگی برگزیده می‌شود، یکی از معیارهای این انتخاب در دسترس بودن امکانات تفریحی و فرهنگی برای همه مردم است. در هر منطقه از این شهر، مکان‌های تجمع افراد و خانواده‌ها در محوطه‌های باز فراهم شده است. مکان‌هایی که می‌توان از آن‌ها برای پخش فیلم‌ها، برگزاری کارناوال‌ها، فستیوال‌ها یا تئاترهای خیابانی بهره برد. در اواخر یکی از شب‌ها که از بازدید اماکن گردشگری به سمت خانه میزبان‌مان بازمی‌گشتیم، یکی از این فستیوال‌ها به همراه یک تئاتر خیابانی در حال برگزاری بود. فستیوال مربوط به غذاهای محلی بود و در غرفه ایران، کباب برگ و کوبیده سرو می شد. تصاویر تئاتر توسط پروژکتور روی دیواری به بزرگی 10 متر در 10 متر پخش می شد و خانواده‌ها که روی چمن‌ها، لم داده بودند و گاهی با جملاتی که گویندگان تئاتر می‌گفتند، قاه قاه می‌خندیدند، هرچند به نظر نمی‌آمد اتفاق خنده‌داری در تئاتر افتاده باشد! ماریه برایمان تعریف کرد که موضوع تئاتر درباره دعوای یک زن و شوهر است که با زبانی غیرمستقیم، نکاتی را به همسران آموزش می‌دهد. اما قسمت خنده‌دارش آن‌جا بود که مرد گاهی با لهجه برلینی صحبت می‌کند و مثلا به جای «ایش» به معنای من، می‌گوید «ایک»!  آن‌جا بود که پی بردیم استفاده از لهجه‌ها، تنها به کشور خودمان محدود نمی‌شود! در ضمن، ماریه گفت که چنین تئاترهایی برای آموزش مسائل اجتماعی و خانواده، با استقبال قابل‌توجهی مواجه می‌شود و یک سرگرمی جذاب در بین اتریشی‌ها به حساب می‌آید.   اسکی روی برف پیرزن 92 ساله! خاطره جالب دیگرمان به زمانی برمی‌گردد که سوار قطار وین به سمت گراتس شدیم. چند دقیقه‌ای از حرکت قطار نگذشته بود که یک پیر زن با این سوال که اهل کجا هستید؟ سر صحبت را باز کرد. من هم تعارف را کنار گذاشتم و از او پرسیدم چرا تنها سفر می‌کند و آیا برایش سخت نیست؟ «ادیث» که حالا دیگر نامش را می‌دانستم، خندید و برایم توضیح داد که شکر خدا 92 سال دارد و هنوز چهار ستون بدنش سالم است اما در ماه دسامبر و فوریه که برای اسکی می‌رود، مجبور می‌شود به یکی از نوه‌هایش بگوید که او را همراهی کند! گمان کردم اشتباه شنیده‌ام، پرسیدم که منظورش از اسکی همان است که با دو چوب روی برف سر می‌خورند دیگر؟ او گفت؛ البته جوانی‌هایش روی چمن هم اسکی می‌کرده است که حالا دیگر حوصله‌اش را ندارد و برف چیز دیگری است. برای این‌که تصویر کاملی از چهره این مادربزرگ ساخته باشم، باید بگویم جایی برای چروک روی صورت و دست‌هایش نمانده بود اما همچنان داشت از لحظات باقی مانده از زندگی لذت می‌برد. موقع پیاده شدن با چهره‌ای متبسم گفت: «تا زنده هستم زندگی می‌کنم، مرگ خودش نشانی ام را می‌داند و من را گم نخواهد کرد!». بعد هم از جا بلند شد و با یک دست چمدان را از بالای سرش برداشت و پیاده شد. همین‌جا لازم است به این نکته اشاره کنم که خدمات مناسب برای بازنشستگان در این کشور، باعث شده است تا پیرمرد و پیرزن‌های زیادی را در گوشه و کنار اتریش ببینید که زندگی نسبتا خوب و شادی دارند. آن‌ها همچون جوان‌ها در مراکز تفریحی حضور می‌یابند و در گروه‌های دوستانه زیادی عضو هستند.   پزشکان ایرانی، درمان درد اتریشی‌ها! در ادامه سفر و اقامت دو روزه‌‌مان در شهر گراتس که از نظر مساحت و جمعیت دومین شهر در اتریش محسوب می‌شود، زمانی که در یک سوپرمارکت با خانمی که انگلیسی را بسیار فصیح صحبت می‌کرد، همکلام شدم و از ایرانی بودن‌مان گفتم، با خوشحالی استقبال کرد و از خوبی ایرانی‌ها و مودب بودن‌شان در گراتس گفت. سپس به همسرش که چند متر آن‌طرف‌تر ایستاده بود، اشاره کرد و گفت: به لطف پزشکان ایرانی موفق شدیم که سرطانش را به‌موقع تشخیص دهیم و الان هم چند سالی هست که صحیح و سالم است. بعدش هم گفت که پزشکان ایرانی، درمان درد بسیاری از ما اتریشی‌ها هستند.» این‌که شما در مملکت دیگری بشنوید که هموطنان‌تان مورد احترام‌اند خبر خوبی است اما این که بدانید مهاجرت این پزشکان حاذق پدیده‌ای به‌نام فرار مغزها را رقم می‌زند و علم‌شان به درد مردم کشورهای سرزمین های دور و اروپای شرقی خواهد خورد، چندان خوشایند نیست.  
صلح‌دوستان جنگ‌آفرین! دوران اقامت‌مان در اتریش با هجوم پناهندگان از کشورهای خاورمیانه به سمت اروپا همزمان بود. هزاران پناهجو برای فرار از جنگ و به امید یافتن شرایط بهتر برای زندگی با کشتی یا از راه‌های زمینی خودشان را به اروپا رسانده و هزاران پناهجوی دیگر همچنان در راه بودند. مجارستان، کشور همسایه اتریش، مرزهایش را به روی این افراد بسته بود و به آن‌ها که می‌خواستند به اتریش وارد شوند، اجازه خروج نمی‌داد. همین موضوع باعث شده بود تا هزاران نفر در پشت مرزهای اتریش بمانند و در شرایط بد بهداشتی و در اقامتگاه‌های غیراستاندارد نگهداری شوند. توجیه مجارها هم این بود که اگر به این افراد اجازه بدهند به اتریش وارد شوند، پناهندگان بیشتری مجارستان را به‌عنوان مسیر عبور خود انتخاب خواهند کرد. هرچند با توجه به موقعیت اقتصادی این کشور در منطقه بعید بود پناهنده‌ای مجارستان را به عنوان مقصد نهایی برگزیند. این مسئله و پخش تلویزیونی تصاویری از شرایط پناهندگان باعث شده بود تا جوانان اتریشی از همه جای این کشور خودشان را به مرز برسانند و آن‌قدر آن‌جا تجمع و تحصن کنند تا دولت مرکزی تحت فشار افکار عمومی مجارستان را وادار کند که مرزهایش را بگشاید. از سویی دیگر برخی افراد در مقابل مقر سازمان ملل در وین دست به تجمعات طولانی زدند تا دولت اتریش نیز همه آن پناهجویان را بپذیرد. «کارولین» را که کارمند دولت اتریش  و در بین تجمع‌کنندگان هم حاضر بود، در یک مهمانی خصوصی شام ملاقات کردم و او از وظیفه همه اتریشی‌ها در قبال حقوق پناهندگان صحبت می‌کرد. کارولین می‌گفت که بخش زیادی از درآمد اتریش مربوط به کارخانجات اسلحه‌سازی است که مشتری اول آن هم کشورهای خاورمیانه هستند. او معتقد بود این‌که آن‌ها پناهندگان جنگ‌هایی را که خود سلاح‌شان را ساخته‌اند پناه دهند، کمترین کاری است که برای حقوق بشر می‌توانند انجام دهند! او در همان شب، لقب «صلح‌دوستان جنگ آفرین!» را به دولتمردان اتریشی داد.   شباهت‌های خانواده‌های اتریشی با ایرانی! رسوم خانواده‌ها در اتریش، شباهت زیادی به خانواده‌های ایرانی دارد. آن‌ها در طول هفته معمولا شام را دورهم می‌خورند و آخر هفته خود را به دیدار پدربزرگ و مادربزرگ می روند یا به گردش در طبیعت می‌پردازند. آن‌ها خانواده‌های کم جمعیتی دارند و خانه در فرهنگ رسمی اتریش محلی برای استراحت و آسایش خیال است.