با این دولت چه کنیم؟

سیدعلی هدایتی: با دولت آقای حسن روحانی یا اصلا خود آقای روحانی چه باید کرد؟ دولتی که در خوشبینانه‌ترین حالت، یک دولت فشل و ناتوان در اداره امور جاری کشور است.  آنچه درباره دولت آقای روحانی و شخص روحانی می‌توان تصور کرد از 2 حالت خارج نیست. 1- دولت آقای روحانی یک دولت بسیار ضعیف و ناکارآمد است. چه در اتخاذ تصمیم، چه در مرحله تصمیم‌سازی و چه در مرحله تصمیم‌گیری و هم در اجرای تصمیمات، لنگ و ناتوان است. ماجرای گرانی بنزین یکی از آن مواردی است که طرفداران ایده ناتوانی دولت به آن استناد می‌کنند و می‌گویند ماهیت این تصمیم عجیب و فاجعه‌بار، ضعف بنیادین دولت در اجرا و از همه مهم‌تر خستگی و نبود انرژی و طراوت در مدیریت اجرایی دولت است. افرادی که معتقدند مشکل اساسی دولت روحانی، ناتوانی و ضعف و خستگی است، به ماجرای سبد غذایی که در ابتدای شروع به کار دولت یازدهم اجرا شد هم اشاره می‌کنند و این ماجرا که طی آن برخی هموطنان‌مان جان خود را از دست دادند را شاهدی بر ایده خود می‌دانند و اصرار دارند مشکل روحانی و دولت او، تنبلی و سوءمدیریت است نه چیز دیگری. 2- برخی صاحبنظران و ناظران البته دیدگاه دیگری دارند؛ این عده از کارشناسان معتقدند دولت روحانی یک دولت ناتوان، بدون ایده، بسیار ضعیف و پرهزینه است اما این تنها مشکل اساسی دولت نیست و مشکل اصلی و خطر نگران‌کننده درباره دولت روحانی، رفتارها و تبعات مشکوک تصمیمات آنهاست. بر اساس این دیدگاه، رفتار دولت روحانی و شخص رئیس‌جمهور در جریان مذاکرات هسته‌ای و انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1396 نشان داده برخی در دولت طرفدار نظریه ایجاد فشارهای اجتماعی به قصد گرفتن امتیاز از نظام هستند. شاید به عبارتی این دیدگاه آنان را باید همان مدل «فشار از پایین و چانه‌زنی در بالا» دانست که زمانی حجاریان مطرح کرد و حالا دولت لنگ روحانی در حال اجرای آن است. کسانی که معتقدند دولت روحانی به دنبال سوءاستفاده از وضعیت فعلی و حوادث اخیر برای انجام مذاکره با ترامپ و دادن امتیازهای بیشتر به آمریکاست؛ هم به رفتار دولتمردان روحانی در روزگار مذاکرات منتهی به برجام و هم در یک نمونه متاخر، به اظهارات اخیر سعید حجاریان در گفت‌وگو با ارگان رسانه‌ای دولت اشاره می‌کنند که گفته است دولت روحانی باید هرطور شده با ترامپ مذاکره کند و در این راه باید چند نفر از وزرا با استعفای خود، قربانی این ایده شوند. این کارشناسان همچنین به اظهارات روز دوشنبه جهانگیری که وضعیت اقتصادی کشور را تنها متاثر از تحریم‌های آمریکا دانسته، اشاره می‌کنند و این اظهارنظر وی را گزاره‌ای مؤید تمایل دولت برای جهت‌دهی نارضایتی عمومی موجود به سمت نظام و برجسته کردن ایده مذاکره با ترامپ می‌دانند. این عده از کارشناسان به این هم بسنده نمی‌کنند و معتقدند همچنین این قبیل اظهارات جهانگیری و حجاریان، نه یک تلاش برای بهره‌برداری از نارضایتی‌های موجود بلکه سندی برای درستی ایده عمدی بودن اجرای پرانتقاد گرانی قیمت بنزین و ایجاد یک بحران اجتماعی به قصد تحقق رویای مذاکره با ترامپ است. هر کدام از این نگرش‌ها درباره دولت روحانی که درست باشد، ما اکنون با دولتی مواجهیم که سهواً یا عمداً بی‌سابقه‌ترین موج نارضایتی از عملکرد قوه مجریه را ایجاد کرده و در واقع، به طرز عجیبی نزد افکار عمومی بی‌اعتبار شده است.  بی‌اعتباری این دولت در وضعیت فعلی آسیب‌های جدی به ساختار تصمیم‌سازی نظام اسلامی وارد می‌کند. از سوی دیگر از آنجا که «نجابت» اکسیر کمیاب در دولت مستقر است، برخی معتقدند تحدید اقدامات جریان انقلابی به تکالیف حاکمیتی از قبیل در اولویت قرار دادن وضعیت بغض و خشم عمومی و تلاش برای رفع نگرانی‌های آنها و تزریق روحیه امیدواری به جامعه، موجب و مورد سوءاستفاده دولت و آرزومندان مذاکره با آمریکا و کاهش قدرت منطقه‌ای و دفاعی ایران خواهد شد.   خب چه کنیم؟ به نظر می‌رسد یک راه‌حل مهم پیش روی جریان انقلابی قرار دارد و آن این است که برای یک بار هم که شده از حالت انفعال خارج شده و از موضع مردم به نقد عملکرد دولت مستقر بپردازد. در واقع تکالیف انقلابی ما باید اینگونه تعریف شود که در کنار مردم به نقد صریح و بی‌پروای دولتی بایستیم که نه شخصیت دولت‌داری دارد و نه نجابت قدردانی از زحمات ارکان نظام برای بقا و استمرار! با وجود چنین دولتی نباید زمین ادای تکلیف انقلابی‌ها در حوالی سعدآباد و نیاوران باشد.  انقلاب اسلامی ایران انقلاب مستضعفین است. ماهیت استمرار قیام رسول‌الله به انقلاب اسلامی ایران در همین است. حراست و حفاظت از مستضعفان، با هر قرائتی که از آن داشته باشیم، اکنون با لغزیدن به دام انفعال و «بستن دهان‌ها» محقق نمی‌شود. باید صراحتا دولت را نقد کرد. اقدامات دولت که به صورت مستقیم موجب کاهش درآمدهای عمومی و نیز افزایش هزینه‌های مردم می‌شود را باید با زبان‌های مختلف تشریح کرد. هیچ مصلحتی نباید اولویت گفتن واقعیت‌ها درباره ماهیت پیدا و پنهان دولت و شخص آقای روحانی را به حاشیه ببرد. اگر قرار باشد به حاشیه‌ها پرداخته شود، باید به حاشیه‌های شهرهای بزرگ به عنوان منبع خطر پرداخته شود. باید دلایل دولت برای اخراج مردم تهیدست از تهران را بازگو کنیم. باید از مسکن مهر بگوییم؛ از مسکن ملی گران. از هدفمندی یارانه‌ها و یک رقم درشت مفقود آن! از کلاه بزرگ یارانه بنزینی که دارد روز به روز بیشتر از قبل روی سر فقرا و مستمندان جا باز می‌کند. از افزایش بی‌سابقه بودجه شرکت‌های دولتی باید گفت. بودجه‌ای که یک مقدار ناچیز آن می‌تواند یارانه بنزین را 2 برابر کند! از دست دولت در جیب مردم باید گفت؛ از دستی که حالا از جیب هم فراتر رفته است. باید واقعیت‌ها را برای مردم گفت؛ صریح‌تر از قبل.    فایده‌اش چیست؟ این هم سوال بسیار مهمی است. عده‌ای می‌گویند طرح بی‌محابا و بی‌پروای واقعیت‌های پیدا و پنهان دولت، تنها موجب سوءاستفاده ضدانقلاب و افزایش خشم عمومی می‌شود و آنگاه با تکرار سوءمدیریت‌های دولتی، نمی‌توان این خشم را که به یک آتش زیر خاکستر هم تبدیل شده، کنترل کرد. جواب این سوال کلیدی هم روشن است. برای جلوگیری از متهم کردن نظام و مبانی انقلاب! کدام هزینه‌اش بیشتر است؟ حالتی که ناتوانی و بی‌تدبیری یک دولت مورد اذعان همه مردم قرار گیرد و آنگاه هزینه‌ای ولو محدود اما قابل کنترل و تغییر (از طریق ساختارهای قانونی) را نیز متوجه نظام کند و حالتی که سوءتدبیر‌ها و ناتوانی دولت به صورت مستقیم متوجه نظام شود و در عالی‌ترین سطوح دولتی، وضعیت موجود را ناشی از مبانی انقلابی نظام اسلامی القا کنند و تنها راه تغییر وضعیت موجود را عقب‌نشینی از همه چیز برای کسب تحفه حداقلی کدخدا جا بیندازند! حتی اگر برخی تصور کنند مصلحت نظام اسلامی، انجام معامله‌ ولو محدود با آمریکاست؛ باز هم این موضوع نافی ادای تکلیف جریان انقلابی در نقد صریح دولت نیست. نشانه‌های سوءاستفاده از وضعیت موجود هم در حال نمودار شدن است. این بار باید ذکاوت بیشتری به خرج داد. این‌بار هزینه انفعال و فروغلتیدن در دام محافظه‌کاری‌های مرسوم و از مد افتاده، به مراتب بیشتر از هزینه برجام است.