فرایندهای اعتمادساز برای جلب مشارکت

 
 
 
 


هر چند تعداد ثبت نام کنندگان در انتخابات مي‌تواند مهم باشد، اما مهم‌تر از آن تنوع سلايق و ديدگاه‌هاست و اينکه از سويي در ثبت نام ظرفيت همه جريان‌هاي سياسي به ميدان آمده باشد و از سوي ديگر بعد از تاييد صلاحيت‌ها نيز اين امکان پيدا شود که همه جريانات بتوانند با حداکثر ظرفيت خود حضور پيدا کنند. بدون شک يکي از جنبه‌هاي افزايش مشارکت مردم تنوع و کثرت انتخاب شوندگان است و تنوع انتخاب شوندگان مي‌تواند تاثير مستقيمي بر افزايش تعداد انتخاب کنندگان بگذارد. با اين حال به‌نظر مي‌رسد که در حال حاضر مساله مهم در کشورمان اين موضوع نيست و صرفا بحث افزايش ثبت نام کنندگان نمي‌تواند افزايش مشارکت را درپي داشته باشد. آنچه اکنون در جامعه اهميت دارد بحث ناکارآمدي است. يعني مردم احساس مي‌کنند در انتخاب سليقه مورد نظر خود، دستشان باز نيست بلکه بايد در انتخاباتي دو مرحله‌اي بخشي از کانديداهاي تاييد صلاحيت شده را انتخاب کنند و از طرف ديگر نيز احساس مي‌کنند که نهادهاي انتخابي از تبار، قدرت و در نهايت کارآمدي لازم براي تاثيرگذاري در عرصه مديريت کشور برخوردار نيستند و کماکان بخش عمده‌اي از حجم قدرت در دست مجموعه‌هايي است که الزاما نمي‌توانند در يک انتخابات مستقيم موجب تغيير آنها شوند. بنابراين هر چقدر که بتوانيم اعتماد‌سازي کنيم از اين جهت که نقش نهادهايي مثل مجلس مي‌تواند به کارآمدي بيشتر ساختار قدرت در مديريت کلان کشور کمک کند به همان ميزان نيز افزايش مشارکت را خواهيم داشت. يادمان باشد که الزاما نمي‌توانيم بحث توسعه سياسي را با ميزان مشارکت در رابطه مستقيم بدانيم. چرا که در برخي از کشورهاي منطقه تا همين سال‌هاي دور براي انتخاب يک رئيس‌جمهور مادام‌العمر هم درصد بسياري از مشارکت کنندگان را داشتيم ولي الزاما اين مشارکت به تنوع سلايق و انتخاب گزينه‌هاي مختلف منجر نمي‌شد. بنابراين به‌نظر مي‌رسد خيلي مهم است که بتوانيم اين بخش را به مردم توضيح دهيم. اگر مردم احساس کنند که مجلس از آن توان لازم براي تغيير برخوردار است لاجرم خودشان شرکت مي‌کنند. کما اينکه در کشورمان وقتي مي‌بينيم در شهرهاي بزرگ و مراکز استا‌ن‌ها که مردم تحليل بيشتري از شرايط موجود دارند و احساس تاثيرگذاري زيادي ندارند، ميزان مشارکت کمتر است و در شهرهاي کوچک و روستاها شاهد مشارکت حداکثري هستيم که الزاما نمي‌تواند منتج به اين شود که معدل عمومي جامعه اين خواست و ديدگاه را دارند. از طرف ديگر بايد اذعان داشت که جريانات سياسي در کشور چندان قدرت خاصي ندارند. واقعيت اين است که بخش‌هايي در قدرت وجود دارد که به‌صورت نانوشته داراي ظرفيت‌ها و پتانسيل‌هايي هستند که حتي نهادهاي رسمي قدرت نيز فاقد آن هستند. مساله مهم اين است که بايد از ميزان اثرگذاري اين مجموعه‌ها کم شود. مساله ديگر اينکه کساني که به مجلس يا دولت راه پيدا مي‌کنند خيلي مهم است که بتوانند نقش خودشان را در چارچوب وظايف محوله به نحو درست و شايسته‌اي انجام دهند که اين خود به اعتماد‌سازي منجر خواهد شد. جريان‌هاي سياسي به نوعي پشتوانه دولت‌ها و مجالس هستند و مهم اين است که آنها بتوانند اثربخشي داشته باشند. متاسفانه در کشورمان به‌رغم اينکه در ظاهر و روي پرده سياست جريان‌ها و جناح‌ها خيلي مطرح هستند، اما در عقبه قدرت، اهرم‌هاي ديگري کارآمدند و عملا نقش احزاب بيشتر نقشي نمادين و روبنايي است و آنطور که احزاب در کشورهاي صاحب دموکراسي نقش ايفا مي‌کنند، در کشورمان از آن نقش برخوردار نيستند.