روزنامه ایران
1398/10/24
به قدردانی شاعران وطن
ارمغان بهداروند
وطن در هماره تاریخ، بنمایه آفرینشهای ادبی بوده است. تفاخر به حماسههای ادبی که در جدال اهورا و اهریمن و در کشاکش اساطیر و پهلوانان شکل گرفتهاند، فصل مشترک همه سرزمینها و انسانهاست. وطندوستی در ادبیات فارسی با شاهنامه، شاهکار فردوسی شروع میشود و ادامه مییابد و تمدن ارجمند ایران که وطندوستی را خصیصه مشترک خود و اسلام نیز مییابد، حفظ هویت ملی و اعتبارات میهنی خود را به شاعران وا میسپارد. از جمله تفردهای عصر ما یکی همین تأکید و توجه شاعران به وطن و عشق به سرزمین و بیگانهستیزی است که نامهای قابل احترامی در این میان پیش چشم مخاطبان و علاقهمندان ادبیات باقی است. انکار نقش ادبیات به عنوان جدیترین نگاهبان فرهنگ و هویت ملی، هیچ تغییری در تمایز نقش و اثرگذاری وضعیت آن ندارد. این شماره از سهشنبههای شعر با انتخاب درخشانترین آثار شاعران پس از مشروطیت و شاعران و ترانهنویسان روزگار خویش بر آنیم تا همراه مردمانی که سرودهای وطندوستی و میهنپرستی را بر لب دارند و خاک پاک ایران را از کید و کینه بیگانه در امان داشتهاند، قدردان شاعران وطن باشیم...
حسین گلگلاب
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمهی هنر
دور از تو اندیشهی بدان
پاینده مانی و جاودان
ای دشمن ارتو سنگ خارهای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون، شد پیشهام
دور از تو نیست اندیشهام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت دُر و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون، شد پیشهام
دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه میشود دلم
مهر تو چون، شد پیشهام
دور از تو نیست، اندیشهام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
مهدی اخوان ثالث
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمایه، دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم
هنروار اندیشهات رخشد و من
هم اندیشهات، هم هنر دوست دارم
گمانهای تو چون یقین میستایم
عیانهای تو چون خبر دوست دارم
به جان، پاک پیغمبر باستانت
که پیریست روشننگر دوست دارم
سه نیکش بهین رهنمای جهان است
مفیدی چنین مختصر دوست دارم
نه كشت و نه دستور كشتن به كس داد
ازين روش هم معتبر دوست دارم
کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل
همه بوم و بر، خشک و تر دوست دارم
شهیدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسیم سحر روحشان را
چنان چون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را که اعصار
از آن گشته زیر و زبر دوست دارم
تو در اوج بودی، به معنا و صورت
من آن اوج قدر و خطر دوست دارم
دگر باره برشو به اوج معانی
کهت این تازه رنگ و صور دوست دارم
نه شرقی، نه غربی، نه تازی شدن را
برای تو، ای بوم و بر دوست دارم
جهان تا جهان است، پیروز باشی
برومند و بیدار و بهروز باشی
محمدرضا
شفیعی کدکنی
در روزهای آخر اسفند،
کوچ بنفشههای مهاجر
زيباست
در نيمروز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را، از سايههای سرد،
در اطلس شميم بهاران،
با خاک و ريشه
- ميهن سيارشان-
از جعبههای کوچک و چوبی
در گوشهی خيابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد:
ای کاش...
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
(در جعبه های خاک)
يک روز می توانست
همراه خويشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران، در آفتاب پاک!
سیاوش کسرایی
وطن! وطن!
نظر فکن بهمن که من
به هر کجا غریبوار
که زیر آسمان دیگری غنودهام
همیشه با تو بودهام، همیشه با تو بودهام
اگر که حال پرسیام
تو نیک می شناسیام
من از درون قصّهها و غصّهها برآمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاهچشم کدخدا
ز پشت دود کشتهای سوخته
درون کومهی سیاه
ز پیش شعلههای کورهها وکارگاه
تنم ز رنج عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبودهام
یکی ز چهرههای بیشمار تودهام
چه غمگنانه سالهاکه بالها
زدم به روی بحر بیکنارهات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موجهای تو
که یاد باد اوجهای تو!
در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پارهها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشودهام
گهر ز کام مرگ در ربودهام
بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی
به بند ماندهام
شکنجه دیدهام
سپید هر سپیده، جان سپردهام
هزار تهمت و دروغ وناروا شنودهام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستودهام
کنون اگر که خنجری میان کتف خستهام
اگر که ایستادهام
و یا ز پا فتادهام
برای تو، به راه تو شکستهام
اگر میان سنگهای آسیا
چو دانه های سودهام
ولی هنوز گندمم
غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانهای که بودهام
سپاه عشق در پی است
شرار و شور کارساز با وی است
دریچههای قلب باز کن
سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
کنون به گوش می رسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سرودهام
نبود و بود برزگر را چه باک
اگر بر آید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است
وطن! وطن!
تو سبز جاودان بمان که من
پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشودهام
میرزاده عشقی
خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کُلهاش، بر سر است و من
نامردم ار که بی کُله، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزهگرد قضا و قدر کنم
زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را
وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم
جاییست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه میکنی بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود
مهرت نه عارضی ست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در کنم
علی اکبر دهخدا
هنوزم ز خردی به خاطر در است
که در لانهی ماکیان برده دست
به منقارم آن سان به سختی گَزید
که اشکم چو خون از رگ آن دم جهید
پدر خنده بر گریهام زد که هان!
وطن داری آموز از ماکیان
افشین یداللهی
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها
ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت میزند دشمن
گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن
وطنم ای شکوه پا برجا
در دل التهاب دورانها
رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمیخواهد
دل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمیخواهد
شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود
وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود
وطنم ای شکوه پا برجا
در دل التهاب دورانها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها
از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست
میشود با تو دل به دریا زد
میشود با تو دل به دنیا بست
سیمین بهبهانی
دوباره میسازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم،
اگر چه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گُل،
به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون،
به سیل اشک روان خویش
دوباره، یک روز آشنا،
سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ میزنم،
ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مردهام،
به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن،
ز نعرهی آن چنان خویش
کسی که «عظم رمیم» را
دوباره انشا کند به لطف
چو کوه میبخشدم شکوه،
به عرصهی امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز،
مجال تعلیم اگر بُوَد،
جوانی آغاز میکنم
کنار نوباوگان خویش
حدیث حبالوطن ز شوق
بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل،
چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی،
به جاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی،
ز گرمی دمان خویش
دوباره میبخشیام توان،
اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان،
اگر چه بیش از توان خویش
ایرج میرزا
ما که اطفال این دبستانیم
همه از خاک پاک ایرانیم
همه با هم برادر وطنیم
مهربان همچو جسم با جانیم
اشرف و اَنَجب تمام ملل
یادگار قدیم دورانیم
وطن ما به جای مادر ماست
ما گروه وطن پرستانیم
شُکر داریم کَز طفولیت
درس حُبالوطن همی خوانیم
چون که حُب وطن، زِ ایمانست
ما یقیناً ز اهل ایمانیم
گر رسد دشمنی برای وطن
جان و دل رایگان بیفشانیم
محمدکاظم کاظمی
خوابدیدی که شاخههای کهن زیر پای تو نردبان شدهاند
و سخنگستران این سامان به دکان تو ترجمان شدهاند
خواب دیدی که خطهی خورشید همه دربست، در قبالهی توست
کابل و بلخ و بامیان، با تو کابل و بلخ و بامیان شدهاند
خواب دیدی که مشت میکوبی همچنان با تمام نیرویت
ولی این را بدان که سندانها همه با مشت امتحان شدهاند
وطن فارسی نه آن قریه است که به تاراج این و آن برود
روزگاری در این وطن حتی مغولان فارسیزبان شدهاند
این وطن مرز روشنی دارد، مرز آن، واژگان «شهنامه» است
وارثان «خزانه» را چه شده است که در این خطه، مرزبان شدهاند؟
قابل ذکر نیست البته شاعران برادر ما هم
شاعر قابلی اگر شده اند، با گلستان و بوستان شدهاند
عبدالجبار کاکایی
هنوزم فانوس این دهکدهام
حرمت نفت و طلا تو خونمه
تو رو با تموم حرفا دوس دارم
اسمتون هنوز سر زبونمه
واسه کاشیکاریات دلواپسم
واسه حوضای عمیق نقاشی
واسه آیینه کاری طاقای نور
واسه گنجشککای اشی مشی
هنوزم ساقه ی لاله های تو
تازه از اشکای پنهون منه
مشتی از خاکتو بردار و ببین
تو رگاش نفت تو و خون منه
اگه من مثل درختا ایستادم
ریشههام تو دستای تو محکمه
رگام از تو خون میگیره شب و روز
منو با اسم تو میشناسن همه
مال من باش و نذار ستارهها
مث فانوسای مرده بد بشن
وقتی سرما میزنه زمستونا
از سر نعش درختا رد بشن
محمدعلی بهمنی
ناگهان دیدم که دور افتادهام از همرهانم
مانده با چشمان من دودی به جای دودمانم
ناگهان آشفت کابوسی مرا از خواب کهفی
دیدم آوخ قرنها راه است ازمن تا زمانم
ناشناشی در عبور از سرزمین بی نشانی
گرچه ویران، خاکش اما آشنا با خشت جانم
ها... شناسم: این همان شهر است شهر کودکیها
خود شکستم تکچراغ روشنش را با کمانم
میشناسم این خیابانها و این پس کوچهها را
بارها این دوستان بستند ره بردشمنانم
آن بهاری باغها واین زمستانی بیابان!
زآسمان میپرسم: آخر من کجای این جهانم؟
سوز سردی میکشد شلاق و میچرخاند و من
درد را حس میکنم در بند بند استخوانم
مینشینم از زمین سرزمین بی گناهم
مشت خاکی روی زخم خونفشانم میفشانم
خیره بر خاکم که میبینم ز کرت زخمهایم
میشکوفد سرخ گلهایی شبیه دوستانم
میزنم لبخند و بر میخیزم از خاک و بدینسان
میشود آغاز فصل دیگری از داستانم
عارف قزوینی
[...]
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سروها خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
[...]
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست بهسر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
ابوالقاسم لاهوتی
تنیده یاد تو در تار و پودم، میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم، میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو ، بود و نبودم، میهن ای میهن
فزونتر گرمی مهرت اثر میکرد چون دیده
به حال پر عذابت میگشودم، میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان، به هر شادی به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن ای میهن
اگر مستم اگر هوشیار، اگر خوابم اگر بیدار
به سوی تو بود روی سجودم، میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمیروید
من این زیبا زمین را آزمودم، میهن ای میهن
بیژن ترقی
نام جاوید وطن
صبح امید وطن
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
وطن ای هستی من
شور و سرمستی من
جلوه کن در آسمان
همچو مهر جاودان
بشنو سوز سخنم
که هم آواز تو منم
همهی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
بشنو سوز سخنم
که نواگر این چمنم
همهی جان و تنم
وطنم وطنم وطنم وطنم
همه با یک نام و نشان
به تفاوت هر رنگ و زبان
همه شاد و خوش و نغمه زنان
ز صلابت ایران جوان
به اصالت ایران کهن
ز صلابت ایران جوان
حسین منزوی
ايران! صدای خستهام را بشنو ای ایران
شِکوای نای خستهام را بشنو ای ایران
میخوانم آوازی میان ضرب طوفانها
همخوانی من با رعد و برق و باد و بارانها
آواز من هر چند ایرانم غمانگیز است
با این همه از عشق، از عشق تو لبریز است
من از دماوند و سهندت قصه میگویم
ز کوههای سربلندت قصه میگویم
ز رودهایت، اشکهای غرقه در خونت
ز خشم کرخه، زاریهای کارونت
در ذهن من ريگ روانت نيز سرسبز است
حتی کویرت نیز بی پاییز سرسبز است
دیگر چه باغ های چون بهشت ِ تو
ای در خزان هم سبز بودن سرنوشتِ تو
اوجِ ستونهای بلند تخت جمشیدت
از سربلندی، سر رسانیده به خورشیدت
پروا مکن از این شکستنها که در فرجام
ایران من تو کامیابی دشمنت ناکام
میدانمت اما که جای ایستادن نیست
میدانمت جای به مرداب اوفتادن نیست
ایران من ای یادگار یادگارانم
ای کوکب پیشانی تاریخ، ایرانم
ایرانم ای سیلاب دریاگوی دریاجوی
از آن سوی تاریخ، ره طی کرده تا این سوي
جویی که از سرچشمهی آیینهات جاریست
خونی که از زخم عمیق سینهات جاریست
میشوید از دلهای ما هم زنگ غمها را
همراه تو با خود به دریا میبرد ما را
ایران من ای یادگار یادگارانم
ای کوکب پیشانی تاریخ ایرانم!
وطنم، تنم چه باشد که بگویمت تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو
وطنم تو بوی باران
به شب ستاره باران
که خوشی و خوش ترینی به مذاق می گساران
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم
وطنم ایران
من اگر سروده باشم، وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم، وطنم تو آفتابی
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم، وطنم ایران
وطنم که شعر حافظ شده وصلهی تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو
***
سایر اخبار این روزنامه
می خواستیم حقانیت موسیقی را ثابت کنیم
به قدردانی شاعران وطن
نقطه؛ سر خط!
دستور رهبر معظم انقلاب به دستگاههای دولتی و مجموعههای مردمی درپی مشکلات ناشی از بارندگیهای جنوب شرقی کشور
ما را فراموش نکنید!
چرخه معیوب اطلاعرسانی باید اصلاح شود
عدالت در پرونده سقوط هواپیما اجرا میشود
باشید و ناامید نشوید
سایه بیاعتمادی را کنار بزنیم
بازدهی11 درصدی بورس در 72 ساعت
برگزیدگان سیو چهارمین نمونههای ملی بخش کشاورزی معرفی شدند
سلام ایران
الزامات امنیت غذایی
زروان هم برای عزاداری کم آورده است!
از خطا تا خطا