بحران بی‌اعتمادی

بي‌اعتمادي به عنوان مهم‌ترين عنصر سرمايه اجتماعي پيوند دهنده سرمايه: طبيعي، تکنولوژيکي و انساني که تا اوايل قرن بيستم به عنوان مهم‌ترين نوع سرمايه‌گذاري‌ها محسوب مي‌شدند اگر با خطر مواجه شود هيچ کدام ازاين سرمايه‌گذاري‌ها درجامعه به ثمر نمي‌رسد. بي‌اعتمادي و پنهانکاري‌ها و دروغگويي‌ها شکاف اجتماعي را افزايش داده است. هرگاه مردم جامعه‌اي از مسئولان فاصله بگيرند و شکاف افزايش يابد، اعتماد و سرمايه اجتماعي تضعيف مي‌شود، در نتيجه فروپاشي شدت مي‌‌يابد و برعکس. چنانکه در دنياي‌سياست، اعتماد در هند، به وسيله گاندي بزرگ همچون شمشيري برنده، انگليسي‌هاي استعمارگر را به ستوه آورد و آنها را وادار به تسليم کرد و توانست با مشارکت افراد در زندگي جمعي و جلب اعتماد به رشد و توسعه اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و آرامش روحي و رواني دست يابد. به‌همين جهت است که جيمز کلمن لازمه سرمايه اجتماعي را اعتماد مي‌داند و آن را به عنوان منبعي مهم براي رشد و توسعه و دوام حکومت‌ها مي‌داند. زيرا اعتماد در جامعه، ماده خام جامعه مدني است که از تعامل‌هاي بين افراد به‌وجود مي‌آيد و به تنهايي در فرد يا ساختار اجتماعي نهفته نيست. بلکه در فضاي حياتي بين افراد وجود دارد. از اين‌رو است که سازمان‌ها و ساختار‌هاي سياسي و نهاد‌هاي اجتماعي در سطح خرد و کلان بايد در به وجود آوردن آن سهيم باشند، در‌غير‌اينصورت رشد و توسعه اقتصادي حاصل نخواهد شد. بنابراين سرمايه و اعتماد اجتماعي، پديده‌اي است، مربوط به همه افراد که از کنش‌هاي متقابل فردي پايه و مايه مي‌گيرد، در طول زمان به وجود آمده، صيقل خورده و تغيير يافته و از پايين به بالا و برعکس در حرکت است و اهميت اساسي و بنيادي دارد و برخلاف سرمايه تکنولوژيکي که هرچه بيشتر مصرف شوند فرسوده و کهنه مي‌شوند، بارورتر و موثرتر مي‌گردند و در بازدهي ديگر سرمايه‌ها تاثير بيشتري مي‌گذارد يعني خودزايي و خودمولدي آن افزايش مي‌يابد. ازاين رو تقويت اعتماد اجتماعي اهميت مي‌يابد. هنگامي که اين مورد در جامعه مورد کم‌توجهي قرار گيرد و بازبيني و بازنگري نشود، جامعه خصلت درون‌زايي خود را از دست مي‌دهد و دچار فرسايش و ضعف مي‌شود. بين اعتماد عمودي و مردمسالاري واقعي، رابطه متقابل وجود دارد. به اين معني که ضعف اعتماد اجتماعي و عدم ‌آگاهي و خودآگاهي مردم موجب فقدان مردمسالاري واقعي يا دموکراسي مي‌شود. در فضاي غير مردمسالارانه، اعتماد عمومي و سرمايه بين‌گروهي، جاي خود را به اعتماد عشيره‌اي و سرمايه درون گروهي مي‌دهد که مانع توسعه است. اعتماد اجتماعي از مدينه فاضله سخن نمي‌گويد، بلکه در مورد اندازه‌گيري و کيفيت روابط انساني بحث مي‌کند که امکان دارد تامين و رفاه اجتماعي را افزايش يا کاهش دهد و اساس آن از روابط و انتظارات متقابل تشکيل مي‌شود و بر اعتماد متقابل، بين افراد و جامعه استوار است. اعتماد است که مي‌تواند، مولد نقش و تغيير دهنده، شکل‌هاي مختلف سرمايه باشد. وجود مشکلات اجتماعي مختلف که در جامعه ما وجود دارد، نشانه‌اي از ضعف سرمايه اجتماعي است که بر عامل اعتماد و حسن روابط دربين افراد جامعه بستگي دارد و آنچه سرمايه اجتماعي را شکل مي‌دهد، اعتماد است.