آهنگسازم، نه پیشگو

‏  [پولاد امین] «من، لوریس چکناواریان، ترسی از کرونا ندارم. نه از کرونا، نه از هیچ چیز دیگری. البته احتیاطم را می‌کنم، از خانه بیرون نمی‌روم و در کل، تمام پیشنهادهای بهداشتی و سلامتی را انجام می‌دهم، اما دیگر به این تجربه رسیده‌ام که آدمی را از سرنوشتش راه فراری نیست و اگر قرار باشد اتفاقی برای کسی بیفتد، آن اتفاق در هر شرایطی روی خواهد داد. اگر هم سرنوشت کسی رهایی و جان به ‌در بردن از بحران‌ها، تنش‌ها، جنگ‌ها و مرگ‌ومیرها باشد، مطمئن باشید آن فرد در دل میدان جنگ هم اتفاقی برایش رخ نخواهد داد؛ همچنان ‌که دیده‌ایم در همه‌گیری‌های گذشته وبا و طاعون یا در جنگ‌های جهانی اول و دوم میلیون‌ها تن جان خود را از دست دادند، اما بسیاری هم بودند که بدون حتی خراشی از میدان جنگ به خانه بازگشتند. تازه، کرونا که در مقایسه با تجربه‌های هولناکی که بشر پشت سر گذاشته، چیزی نیست. خیلی‌ها می‌خواهند آن را با تعریف جنگ سوم جهانی توصیف کنند، اما این شوخی است.»
با چنان اعتماد به‌نفسی بدبختی‌ها و بحران‌ها را به هیچ می‌گیرد، که آدم قوت قلب پیدا می‌کند؛ آن ‌هم ویروسی هولناک را که تنها در سه ماه دنیا را به زانو درآورده است. اما لوریس چکناواریان، مرد صلح و موسیقی می‌گوید که هراسی از این ویروس ندارد. شاید دلش به موسیقی گرم است؛ ایزدبانوی شعر و موسیقی که بر دل هنرمند نفوذ می‌کند و تمام خوبی‌ها، بدی‌ها، خیر و شر موجود را نغمه‌هایی می‌کند تا افکار سیاه و اندوه از سر به در شود و درد از یاد برود. شاید لوریس چکناواریان در روزگار تلخ قرنطینه، هنگام خلق قطعه «کرونا» و حضور در خلوت هنرمندانه‌اش این را به یاد داشته باشد. «موسیقی تعطیل است، چون تمام کشور تعطیل است، چون دنیا تعطیل است، اما مثل همیشه تاریخ که هر زمان تنش یا بحرانی در دنیا پیش آمده، آسیب اصلی‌اش به فرهنگ و هنر رسیده؛ این‌بار نیز اولین قربانیان این بحران فرهنگ و هنر و هنرمندان هستند.»
این، توصیف این روزها از زبان لوریس چکناواریان است؛ روزهایی که شاید سیاه‌ترین ایامی باشد که فرهنگ و هنر در این سرزمین، تو بگو تمام دنیا، از سر گذرانده است؛ تعطیلی و رکود کامل؛ نه تولیدی، نه توزیعی، نه نمایشی. سالن‌های در بسته سینماها و کنسرت‌ها، کتابفروشی‌ها و سازفروشی‌هایِ تعطیل، صحنه‌های بی‌نوازنده و بی‌بازیگر، تصاویر هنر و فرهنگ در روزگار کرونازده است؛ تصاویر غم‌زده‌ای که لوریس چکناواریان می‌گوید محدود به امروز نیست و از دیروزهایِ تاریخ تا فرداهای دور بسیار در قاب‌هایی شبیه آن زیسته‌ایم: «داریم به چشم خود می‌بینیم که امروز هم مثل هر زمان دیگری که بحرانی به‌وجود می‌آید، چه آن بحران جنگ باشد، چه زلزله، چه هر بحران بشرساخته یا طبیعی دیگری که می‌توانید به ذهن آورید، همیشه فرهنگ و هنر است که اولین ضربه را می‌خورد و حالا داریم صدای شکستن استخوان‌های هنر را در هجوم بدی می‌شنویم.»به باور آهنگساز سمفونی صلح، آسیب‌پذیری فرهنگ و هنر در شرایط بحرانی به این دلیل است که «فرهنگ و هنر اولویت مردم نیست و هیچ‌گاه هم نبوده است». لوریس این داستان قدیمی را با زبانی شوخ روایت می‌کند: «از زمانی که بچه بودم تا همین الان که سنی از من گذشته، همیشه این را شنیده‌ام و خودم نیز به دیگران انتقال داده‌ام که از نظر معیشتی بهترین شغل‌های دنیا مشاغل مرتبط با سلامتی و شکم مردم است، یعنی نانوایی و داروخانه، که همیشه اولویت نیازهای مردم را برآورده کرده‌اند و چون مردم به آنها نیاز دارند و می‌دانند و احساس می‌کنند که نیاز دارند، برای همین هم می‌توانید مطمئن باشید که در هر شرایطی، حتی تا آخرالزمان هم این مغازه‌ها باز خواهد بود. اما هنر بازار کسادی است، چون با ذهن، فکر و قلب مردم کار دارد و گاه مردم در تنها چیزی که شکی ندارند، کفایت عقل و احساس‌شان است!» بسیاری بر این باورند که تأثیر تعطیلی فرهنگ و هنر دیرپا، شاید هم دایمی خواهد بود و زمان باید بگذرد تا هنر و موسیقی بتواند تا حدی از سنگینی این بار ثقیلی که بر شانه‌هایش آوار شده است، رهایی یابد. اما برخی برعکس فکر می‌کنند و می‌گویند گذر از بحران و عادی شدن شرایط باعث باز شدن نفس و تجدید قوای موسیقی خواهد شد. از نگاه این عده، چند ماه تعطیلی چنان تشنگی عمیقی در هنردوستان و موسیقی‌بازان به وجود آورده که بی‌تردید عطش آنها را برای استفاده از اجراها و برنامه‌ها در پی خواهد داشت و این نیز بهترین درمان برای بیمار محتضر این روزها می‌تواند باشد. اما لوریس چکناواریان مثل تقریبا تمام کارنامه‌اش، که اولویت را به موسیقی داده، این‌بار نیز سعی دارد محتاطانه از کنار این بحث بگذرد: «من آهنگساز و موسیقیدان هستم، نه پیشگو.» چکناواریان می‌گوید روند حوادث را او رقم نزده تا بتواند مسیر بعدی آن را پیش‌بینی کند: «درباره چیزی که دست من نیست، نمی‌توانم حرف بزنم. نه می‌توانم و نه می‌خواهم. من تنها یک مسافر هستم در این دنیا. راننده کس دیگری است. تنها کاری که می‌توان در این شرایط انجام داد، انتظار کشیدن است، برای اینکه بحران بگذرد یا حداقل کم‌رنگ شود.» یا به عبارت بهتر: «نشسته‌ام و منتظرم تا این بحران بگذرد و ببینیم می‌شود به کار هنری‌مان بپردازیم یا نه.»
اما آدمی چون لوریس چکناواریان یا هر هنرمند دیگری که با الهام دم‌خور است، برای گذران ایام در این روزهای خانه‌نشینی چه می‌کند؟ «همان کاری که همیشه می‌کردم. روزهای من در دوران کرونا شاید چندان فرقی با روزهای قبل و بعد از کرونا نداشته باشد. من این روزها هم مثل همیشه زندگی می‌کنم. این کار اصلی من در این روزهاست: زندگی می‌کنم، مطالعه می‌کنم، کار می‌کنم، آهنگسازی می‌کنم، موسیقی گوش می‌کنم، فیلم می‌بینم، به‌خصوص فیلم مستند و البته انتظار می‌کشم تا این بحران بگذرد و بتوانیم ان‌شاءالله به کارمان برسیم. اما در کل بیشتر زمانم، مثل تمام عمرم با موسیقی می‌گذرد که مهم‌ترین دارایی زندگی من است و باور دارم بی‌موسیقی انسان بی‌تردید در این جایی نبود که الان هست. حداقل اینکه بی‌موسیقی حال انسان بسیار بدتر از حالا بود. تا حال، خیلی جاها گفته‌ام که موسیقی زبان خداست و حال مردم را بهتر می‌کند.» درست است که به قول چکناواریان «قربانی شدن فرهنگ و هنر در بحران‌ها و جنگ‌ها در تمام تاریخ و در تمام جغرافیای جهان مصداق دارد»، اما بسیاری عقیده دارند که این قضیه در سرزمین و آب‌ و خاک ما شمول بیشتری دارد. در روزهای اخیر شاهد بوده‌ایم هنرمندان دنیا چه تلاش‌هایی برای حضور اجتماعی و کمک به قربانیان و آسیب‌دیدگان کرونا انجام داده‌اند و مرجعیت‌شان در این امر با چه استقبالی از سوی مردم‌شان روبه‌رو شده است. شاید بتوان کنسرت آنلاین 100 هنرمند موسیقی را که عایدی‌ 130 میلیون دلاری به همراه داشت، بارزترین مثال برای مرجعیت اجتماعی هنرمندان در دنیای آزاد نامید. اتحاد و پیوستگی آشکاری که به عقیده لوریس چکناواریان بنا به دلایلی در اینجا امکان شکل‌گیری ندارد: «البته در ایران نیز دیده‌ایم که حرکاتی از این دست انجام شده و مورد استقبال هم قرار گرفته‌ است. در کل در مواقع بحرانی هر کسی سعی می‌کند تا آنجا که از او برمی‌آید به مردم آسیب‌دیده کمک کند. حالا اینکه چرا آنجا حرکات و فعالیت‌هایی در این سطح انجام می‌شود، اما ما قادر به چنین کارهایی نیستیم، به دلیل تفاوت‌هایی است که در داشته‌ها و دارایی‌های ما و آنها وجود دارد. آنها ارکستر دارند، نوازنده خوب زیاد دارند و خیلی چیزهای دیگر که ما از آنها بی‌بهره‌ایم.» به باور هنرمند، این کمبودها را ما با تلاش‌های فردی جبران می‌کنیم:   «شاید به‌خاطر این کمبودها باشد که در کشور ما هنرمندان بیشتر رو به آثار و فعالیت‌های فردی می‌آورند. مثل خود من که به دلیل شرایط حاکم بر دنیا تحت ‌تأثیر شیوع کرونا، در روزهای قرنطینه قطعه 15 دقیقه‌ای کرونا را در سه موومان هجوم، مرگ و زندگى نوشته و ضبط کرده‌ام.»


لوریس چکناواریان البته درباره قطعه جدیدش نمی‌خواهد زیاد توضیح دهد: «موسیقی را باید شنید. حرف زدن درباره آن مخاطب را به بیراهه می‌برد. من آن قطعه را در صفحه اینستاگرامم گذاشته‌ام و تنها چیزی که می‌توانم درباره‌اش بگویم این است که تمام احساس مرا درباره کرونا در آن کار می‌توان مشاهده کرد.» برای پایان صحبت؛ از لوریس چکناواریان می‌پرسم اگر بخواهد کرونا و فضای کرونازده اطراف را به زبان موسیقی، به رنگ سازها ترجمه کند، فضای آن کار چگونه و شبیه کدام کارِ کدام هنرمند خواهد بود؟
پاسخش کوتاه است: «تنها جوابی که می‌توانم به پرسش شما بدهم این است که موسیقی کرونای من شبیه هیچ هنرمند دیگری نخواهد بود، جز لوریس چکناواریان. من هنرمندم و حسم را در قالب هنرم می‌ریزم.»