همگرايي محتاطانه

ويل دورانت در مقدمه كتاب «لذات فلسفه» خود ذيل دعوت همسر و دخترش در پانزدهم نوامبر سال ١٩٥٩ مي‌نويسد: «امروز دوباره عصر سقراط است. زندگي اخلاقي ما با انحلال عادات و عقايد قديم در معرض تهديد است.زندگي عقلاني ما در سرعت و گسترش و اعمال و انديشه‌هاي ما تازه در مرحله آزمايش قرار دارد. وسعت و پيچيدگي و تنوع تغييرات زمان ما بي‌سابقه و همه‌چيز در اطراف ما دگرگون مي‌شود از روابط خصوصي تا تكان‌هاي سختي كه روح ما را از جهان وهم و خيال پايين مي‌آورد»! اين سخنان مربوط به شصت و يك سال پيش است در حالي كه اگر تاريخ آن را در نظر نگيريم گويي همين امروز بنا بر مقتضيات زمان و مكان ما بيان شده‌اند و دقيقا شرح حال وضعيتي است كه بشر امروزي در آن قرار گرفته. او اين‌چنين ادامه مي‌دهد؛ «امروز فرهنگ ما سطحي و دانش ما خطرناك است زيرا از لحاظ ماشين توانگر و از نظر غايات و مقاصد فقير هستيم». ايشان اعتقاد دارند «براي خروج از اين هرج و مرج، آشفتگي و بحران بايد خود را از جزء رها كنيم و كل را در نظر بگيريم و براي اين منظور نبايد از همشهري بودن دست كشيده و به افراد بدل شويم ما فقط قطعاتي از انسان‌ها هستيم نه بيش»! اين همان راه‌حلي است كه سعادت و بهروزي آحاد بشر مي‌تواند از آن حاصل شود. غايت و هدفي كه بسياري از كنوانسيون‌هاي بين‌المللي به دنبال آن هستند و اكثر سازمان‌هاي بين‌المللي براي اجرايي كردن و دستيابي اين آرزو و ميل بشر بنا نهاده و مشغول به رتق و فتق امور مردمان جهان شده و هستند.  تمام اين تلاش‌ها و همه اين ساز و كار‌ها هنوز قادر نبوده‌اند كه بشر را به اين مقصود نائل كنند هرچند كه گام‌هايي موثر براي نيل به اين آرزو برداشته شده است. قدم‌هايي بلند و مراتبي بس برجسته كه به گونه‌اي چشمگير بشر را از مرتبه بردگي به موضوع مستقيم حقوق بين‌الملل هرچند محدود تبديل كرد. جهان امروز بردگي را تمام و كمال مغاير كرامت انساني مي‌داند و برتري مبتني بر رنگ و نژاد و مذهب را تبعيض و مردود مي‌شمارد.  جنس بشر ديگر امتيازي براي او نيست و حتي تفوق ناشي از جنسيت نيز محكوم به بي‌اثري شده است. بهره‌مندي از بسياري از حقوق اوليه مانند حق فعاليت اقتصادي؛ برخورداري از امنيت و آسايش، آموزش، بهداشت و سلامت عمومي، آزادي‌هاي سياسي و مدني، دارا شدن از بسياري حقوق مدني و سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي در شمار حقوق نخستين محسوب و دولت‌ها مكلف به تامين و رسميت شناختن آن هستند.
از زمان برگزاري دادگاه‌هاي مربوط به رسيدگي جنايات جنگي خاور دور و نورنبرگ براي رسيدگي به جرايم جنايتكاران جنگ جهاني دوم و داد‌گاه رسيدگي به جنايات سيرالئون و رواندا تا تاسيس ديوان كيفري بين‌المللي از منظر حقوق بين‌الملل زمان زيادي نگذشته، و امروز حاكمان ديگر نمي‌توانند تحت لواي مصونيت‌هاي ديپلماتيك از عقوبت و كيفر اعمال خود مصون بمانند و هر آنچه بر ميل و مرادشان باشد عليه مردم روا دارند. حقوق بين‌الملل امروز چون دهه‌هاي قبل حقوقي نمادين و مبتني بر اصول اخلاقي محض نيست. ضمانت اجراهايي در حال حاضر وجود دارد كه كرامت و حيثيت انساني را تا حد قابل توجه‌اي صيانت مي‌كند.  اين تنها بخشي از يك تصوير كلي است. هنوز در گوشه و كنار جهان ترور و تروريسم قلب آدميان زمين را مي‌خراشد و طرفه آنكه سياستمداران قرن با تعابير متقلبانه از آن به بهانه تامين منافع مردم حمايت مي‌كنند. تقلبي آشكار براي توجيه شرارت‌هايي كه ذات بشريت را مي‌رنجاند و ليكن همه آن در معرض هجمه و شماتت‌هاي گستاخانه افكار عمومي جهان قرار مي‌گيرد.همان قسمتي كه ويل دورانت اعتقاد دارد؛ «آنچه ما بيش از هر چيز از دست داده‌ايم منظر كلي است. زندگي پيچيده‌تر و سيال‌تر از آن مي‌رسد كه بتوانيم وحدت و معني آن را دريابيم». نيمه روشن هم به آساني به دست نيامد بلكه بر آتش تفتيده دو جنگ خانمان‌سوز بنا و در ميانه توفان‌هاي سهمگين آبديده شد. تجربه پشت سر نيز گويي نقشه راه آينده است. گويي حقيقت تكرار تاريخ بيش از آنچه بشر ورد زبان دارد آكنده از حقيقت مي‌باشد. انگار همان‌گونه كه ويل دورانت گفت: «علت اصلي و منحصر يأس و غمگيني فلسفي ما جنگ بزرگ جهاني نيست؛ جنگ افكار و احساساتي را كه از آغاز اين قرن بر هم انباشته بود دستچين كرده برجسته ساخت»؛ اكنون نيز در حال جريان يا جريان يافته است! تفاوت فقط در عامل است، قبلا جنگ و اين مرتبه بيماري واگير كه شيوع و گسترش آن جهان را با پديده پاندميك روبه‌رو كرد.  دولتيان در آغاز انكار كردند، بعد با احتياط پذيرفتند و سرانجام كه ديدند نمي‌توان حق امنيت و آسايش مردم را كه مصاديقش بهره‌مندي از تامين جاني و برخورداري از بهداشت و سلامت عمومي است يكسره ناديده بگيرند تن به قبول واقعيت داده و هر كدام تلاش كردند به گونه‌اي حداقل تا حد امكانات خود، سلامت مردم را ارجح بر منافع‌شان بدانند و اقداماتي را تعيين و اجرا كنند.  امروز به‌رغم ابتلاي مردمان بسيار و از دست رفتن جان‌هاي زياد، اما دولت‌ها دريافتند كه يك ويروس نامرئي مي‌تواند به بي‌بديل‌ترين دشمن آنها بدل و به ميدان آمده و معركه‌اي به پا كند كه هم اقتدار دولت‌ها تضعيف شود و هم منافع‌شان تحليل يابد. از همين رو كرونا افكار و احساسات را برجسته كرد و سرعت ايجاد تغيير را افزايش داد. دولت‌ها به جاي انكار به ياري يكديگر شتافتند، زمزمه‌هاي طرح مسووليت بين‌المللي دولتي كه انتشار ويروس از سرزمينش را در بادي امر انكار كرد به گوش رسيد، سرنوشت تمام آحاد بشر به هم وابسته و گره خورد و به سادگي مصداق تئوري آشوب (chaos -اثر پروانه‌اي) پيش چشم مردم و حاكمان قرار گرفت به گونه‌اي كه كتمان آن امكان‌پذير نبود.   در نتيجه حاكمان دريافتند بايد براي رهايي از اين مصيبت به يكديگر دست ياري دهند و به‌جاي اجتناب و پرهيز و دوري از هم به سوي هم خيز برداشته و همگرايي را ترجيح دهند. اما هنوز ملاحظات سياسي و تمايل به حفظ تمام و كمال اقتدار و منافع و غلبه اين باور ديرين نه الزاما سنتي مانعي است تا دولت-كشور‌ها بي‌محابا يا حداقل با فراغ بال و آرامش خاطر در حلقه اين همگرايي وارد شوند.  اما حقيقت غيرقابل انكار ايجاد زمينه‌هاي لازم و مناسب و بلافصل اين همگرايي است ولو محتاطانه زيرا؛ «در جريان زندگي هر كسي سهم خود را مي‌شناسد اما از معني آن در تمام بازي بي‌خبر است، زندگي بي‌معني‌تر مي‌شود و هنگامي كه آن را پر مي‌پنداريم خالي است» (ويل دورانت-منبع پيشين). اين حقيقت بيان شده در سال‌ها پيش با شيوع كرونا تعبير شد و مردم جهان فهميدند كه فقط قطعاتي از انسان هستند. اين قطعات حتما با گسستگي و از هم گسيختگي نمي‌توانند از عهده چنين اوضاع و احوالي بر آيند و ناگزير زمينه‌هاي مناسب همگرايي محتاطانه برجسته مي‌شود.  مردم در قرنطينه و ايزولاسيون قرار گرفتند و دولت‌ها براي الزامي كردنش قانون و مقررات وضع كردند اما ديري نپاييد كه هم مردم و هم دولت‌ها دريافتند بايد هم‌ديگر را در آغوش بگيرند و دست در دست هم نهند تا بحران را سامان دهند و اين گونه مردم از ميانه انبوه تنهايي خود ميل به با هم بودن را بيش از پيش احساس و به جان باور كردند همشهري بودن بهتر از تبديل شدن به فرد است.   «همگرايي محتاطانه كشورها» كه به يقين بر بستري مناسب مبتني بر احساس نياز شروع به نضج يافتن كرده و بي‌ترديد ضمانت اجراي لازم و كافي را هم به همراه خود خواهد داشت، از جمله آثار نظم نوينِ پساكرونا و مولود مبارك آن است.