روزنامه آرمان ملی
1399/02/22
از احمدينژاديها و مجلس آينده تا حذف لاريجانيها و انتخابات١٤٠٠
آيا يکدست شدن مجلس آينده به سود اصولگرايان خواهد بود يا به ضررشان؟ چرا؟اگر اختلاف نظر را با وجود اختلاف بهطور کلي يکي نگيريم که ميتوان اختلاف نظر داشت ولي جنگ و دعوا نداشت، طبعا يکدستي و فقدان ديدگاههاي متفاوت به ضرر همه خواهد بود، فرقي نميکند مجلس در اختيار اصلاحطلب باشد يا اصولگرا. از اختلافنظر است که ايدههاي نو بهدست ميآيد و اشتباهات مورد سنجش و ارزيابي قرار ميگيرد. از طرف ديگر يکدستي مجلس اگر به معناي آن باشد که همگان يک انديشه داشته باشند و نمايندگان در ارزيابي طرحها و لوايح يک گونه بينديشند؛ اين امر نه شدني است و نه مفيد. نمايندگان از مناطق مختلف با مطالبات متفاوت و با زمينههاي گوناگون فکري در مجلس حضور مييابند حالا گرايش سياسي آنها اصلاحطلب باشد يا اصولگرا، يکدستبودن آنها به معناي ناديده گرفتن اختلاف طبيعي مطالبات و نظرات بهدليل فرمان حزب يا جناحشان خواهد بود که طبعا مجلس را به پادگان تبديل خواهد کرد. با شناختي که از اختلاف ديدگاههاي درون جريان اصولگرا وجود دارد؛ هيچقدرتي نميتواند آنها را در موضوعات مختلف تماما به يک موضع برساند؛ حتي اگر در يک طرح و لايحه به يک نظر برسند؛ امکان تداوم آن نيست. از سوي ديگر فرض کنيم که اين امر شدني باشد؛ فقدان اختلاف نظر به نفع مردم نيست؛ از اختلاف نظر است که پايش طبيعي رفتارها و کشف فساد و زدوبند صورت ميگيرد. ضمن آن که غلبه يک ديدگاه به معناي سرکوب ديدگاه منتقد خواهد بود که هيچعقل سليمي که تجربه ديکتاتوري را داشته باشد؛ آن را توصيه نميکند. ترديد نکنيد، يکدستي مصنوعي نمايندگان به پنهان شدن خلاف و اشتباه ميانجامد و مردم از آن متضرر ميشوند. پس عقلا و برحسب تجربه اختلاف نظر خوب است؛ آنچه که نامطلوب است چالشهاي افراطي و مسالهسازي و حاشيهپردازيهاي بيهوده و اتلاف وقت نمايندگان با بازيهاي پوچ و وقت گير دعواهاي جناحي و کاهش کارآمدي و به حاشيه بردن مطالبات مردم و منافع ملي و نگاه تخصصي به طرحها و لوايح و دور شدن از وظايف حقيقي نمايندگان مردم است.
غياب اصلاحطلبان در مجلس و فاصلهگيري آنها از قدرت سبب کاهش سرمايه اجتماعي نظام نخواهد شد؟
متاسفانه حضور نه چندان مفيد اصلاحطلبان در مجلس دهم و مجالس پيش از آن، زمينهساز کنار گذاشته شدنشان در انتخابات مجلس يازدهم شد. هر دو جريان اصلاحطلب و اصولگراي ما گرفتار يک بيماري سياسي جدي هستند؛ يعني نديدن مطالبات حقيقي مردم و عدم ارزيابي دلايل رويگرداني مردم از آنها. هر دو جريان بالا و پايين ميشوند ولي اين محصول نگرش، بازنگري عقلاني و علمي کارکردشان نيست. نه اصولگرايان و نه اصلاحطلبان با خود نميانديشند که اگر نگرش مردم به نيروهاي موجود در صحنه سياسي، موجب ظهور و صعود و سقوط جريانات در عرصه سياست و انتخابات ميشود؛ چرا با ارزيابيهاي دقيق، شاخصههاي مطالبات مردم را بطور دقيق استخراج نميکنيم تا منحني رفتار سياسي خود را با منحني مطالبات مردم منطبق نماييم؟ واقعيت آن است که جريانات سياسي ما (همه جريانات) به دلايلي که قابل فهم است و در تجربه سياسي و نيز تاريخ سياسي و ماهيت قدرت در ايران ريشه دارد؛ منحني رفتار خود را با منحني تمايلات قدرت حاکم تطبيق ميدهند و نه مطالبات مردم. حتي مدرن شدهترين سياستنامه نويسان احزاب و جريانات اصلاحطلب هم در تز معروف “فشار در پايين، چانه زني در بالا» عملا در نگاهشان اصالت با قدرت حاکم بوده و به مردم فقط نگاه ابزاري دارند. براي همين است که هرچند مردم در چارچوب بسته انتخاب ميان قرمز و آبي گير افتادهاند و منطق گزينششان فرار از بدتر به سوي بد است؛ اما در فرآيند زمان آنچه اتفاق افتاده است ريزش سرمايه هر دو جريان به نفع نااميدي و عدم مشارکت است. روشن است که با کاسته شدن از اميد مردم به تحول و اصلاح امور، از شوق آنان براي حضور کاسته ميشود و اين امر شديدا به سرمايه اجتمايي نظام سياسي يعني اعتماد مردم به حاکميت که شرط اوليه استحکام پايههاي هر نظام سياسي است؛ صدمه ميزند.
تحول رخ داده در معادلات قدرت در انتخابات مجلس يازدهم زمينهساز چه دگرگونيهايي در ساختار سياسي ايران خواهد بود؟
حتما موجب تغييراتي خواهد شد ولي اين تغييرات، اساسي و رو به بهبود نخواهد بود. من شاهد هيچتغييري در نگرش و طبعا رويکرد برگزيدگان نيستم؛ البته بعضي نوآمدگان در حوزه سياست تلاش خواهند کرد خودي بنمايانند و گردي برانگيزند، اما زود تب تندشان عرق خواهد کرد و گرد سم اسبانشان فرو خواهد نشست؛ زيرا تحليل و تحقيقي ريشهدار و نيز عزمي پايدار، پشتوانه کردار سياسيشان نيست. آنان که تازه رسان سياستند معمولا نگاهي ايده آليستي و هيجان محور به سياست دارند ولي متاسفانه پس از چندي در بازي واقعيتها چنان گره ميخورند که در گرداب «نميشود و نميتوانيم و نميگذارند» غرق ميشوند و در تله «فرصتطلبي و خر خود را بران» فرو ميغلطند، البته اين قضاوتي براي همگان نيست؛ اما روند روشني است که نميتوان آن را ناديده انگاشت؛ که به گمانم محصول فقدان اصالت و ريشه سياسي و نيز فقدان دانش عميق نسبت به تاريخ سياسي نزد بعضي از برون جهيدگان ناگهاني از زمين سياست است، البته اميد دارم اين تحليل و نگرش و پيشبيني بدبينانه من با ظهور نيروهاي سياسي آگاه و پر شور و شعور، غلط از آب درآيد و شاهد فعالاني در عرصه مجلس باشيم که به جاي آنکه اسير امواج اقتضائات دروغين شوند؛ امواج مطالبات مردم را به مجلس هدايت کنند و قطار دور افتاده از مسير مديريت درست را به روي ريل واقعيت و علم و پيشرفت کشور هدايت کنند.
از بين سه طيف احمدينژاديها، پايداري و طرفداران قاليباف کدام يک مدعي رهبري مجلس آينده خواهد بود؟ چرا و چگونه؟
همگان طالب قدرتند، چه هشيار و چه مست؛ همه ميخواهند بر آن کرسي در رأس بنشينند ولي متاسفانه نميانديشند؛ پس از صعود بر کرسي قدرت آنگاه چه؟ همانطور که جهانداري سختتر از جهانگيري است؛ درست عمل کردن در قدرت بيش از کسب قدرت اهميت دارد. من از آنان که شوق کودکانهاي براي رياست مجلس نشان ميدهند؛ خوف دارم، بيش از همه براي اين ملت بحران زده. اينان چون بر صندلي بنشينند تمامي نواقص روحيشان به مدد قدرت امکان ظهور مييابد و فاجعهاي شکل ميگيرد که مهمترين آن متوسل شدن به هر کاري براي ماندن بر آن صندلي است. نهايت هم گوششان تيز و چشمشان نابينا و شمشير عزمشان کند و رويشان از پايين به بالا ميشود. مردمان، عوام و بازيچه ميشوند و مصلحت، حفظ بر کرسي قدرت نشستگان همچنان بر سرير قدرت. در ميان سه طيف پيروان احمدينژاد و پايداري و قاليباف؛ به گمانم احمدينژاد شخصا نگاهي به مردم دارد؛ هرچند از منظر خاص خويش ولي هوادارانش در مجلس بيشتر به سرمايه اجتماعي او در نزد تودههاي فقير چشم دارند تا به مطالبات آن تودههاي فقير؛ اينان نيز چون بر سرير بنشينند در مييابند که ابتدا براي ماندن بر سرير، بايد از مراد خويش فاصله گيرند و براي اظهار اطاعت به او سنگي بپراکنند؛ بزرگي اين سنگ نيز با کوچکي آنان نسبتي معکوس دارد؛ هرچه کوچکتر باشند سنگشان بزرگتر خواهد بود. پايداريها سربازان پا به رکاب مطالباتي هستند که بيشتر منافع و اقتضائات ديدگاهي خاص و صاحبان قدرت را به ديده دارند و از گذشتگان خود بيش از تجربيات، خشم و تندخويي و تندراني مرکب مطالبات را به ميراث بردهاند البته حتما بودنشان در مجلس مفيدتر از نبودنشان است. شک دارم که کرسي را به آنان بسپارند؛ اگر هم بسپارند نهايتا يا آنان عرصه سياست را پرتلاطم خواهند کرد و يا واقعيات سياست آنان را خاموش و سر بزير. البته احتمال گزينه دوم را بيشتر ميدانم. اگر به کرسي رياست برسند؛ بايد ديد هدف داستان برزمين کوبيدن کدامين جريان بوده است؟ زيرا تجربه ثابت ميکند آمدن يکي براي راندن ديگري است و الا آمدگان همواره به خودي خود خود اصالتي ندارند. اما قاليباف؛ او سرداري در اين عرصه است که البته تا چندي پيش سپاهي نداشت اما توانسته است؛ سپاهي و ملزوماتي براي خود فراهم کند. نامي دارد و نشاني، اما همچنان دشمناني سختجان و تيززبان از دو گروه پيشين. تجربه خوبي از مديريت بالا به پايين اما فاقد تجربه محيط چالشي و جانکاه مجلس. خوش سخن است اما دانسته نيست که تا چه حد برخويش مسلط است و ميتواند در ميانه دعواهاي زرگري و غيرزرگري مجلس بر اعصاب و جايگاه خويش استوار بماند. شايد بکوشند اين سقف را با ستونهايي از جريانات پيش گفته يا با نمايندگاني با تجربه در هيات رئيسه پابرجا نمايند تا به زمانش او نيز تجربه يابد البته تيز و هوشمند است در يادگيري.
کدام طيف پتانسيل واگرايي و خودمحوري بيشتري خواهد داشت؟
سياست پيشگان اساسا در خودمحوري يد طولايي دارند اما دانستن اين چندان مهم نيست؛ آنچه ارزشمند است و به ما قوه پيشبيني رفتارهاي آتي را ميدهد؛ کشف سازوکار خودمحوري يا واگرايي است. در سياست هر قوم و ملتي بر حسب نگرش آنان به موتور محرکه سياست؛ محوريت معنا مييابد. اگر محور، مردم و مطالبات آنان باشد؛ واگرايي و همگرايي حسب قرب و بعد به آن محور معنا مييابد. نظرسنجيها و يافتن ضريب فاصله از مردم همگرايي و واگرايي را دامن ميزند. تاريخ معاصر ميگويد در ميان ما، محوريت نه مطلقا در راس است و نه در ذيل؛ سياستمداران ما رويکردي دوگانه دارند؛ دل با قدرت دارند زبان با مردم؛ البته براي مردم شمشير ميزنند اما غنايم را به پاي کرسي قدرت ميريزند؛ از اينرو کمند کساني که اگرهم در آغاز در ديده مردم بودند؛ تاپايان در دل مردم مستمر بپايند. روشن است که وزن اين دو محور از جرياني و جناحي به جريان و جناح ديگر متفاوت است؛ همچنان که از شرايطي به شرايط ديگر. اصلاحطلبان بر وزن مردم (ولو به ظاهر و ابزار انگارانه) تاکيد بيشتري دارند و اصولگرايان بر حاکمان (البته با توجيهي مبتني بر باور شرعي)؛ اما پس از کسب قدرت و عبور از عرصه انتخاب خلق، هر دوان به همگرايي ميرسند و مصالح حاکمان با اتکا به استراتژي بقا محوريت مييابد. پس اگر اين فرض را درست بدانيم، معادله آسان بهدست ميآيد. هر گروه هرچه از محور دور گردند اختلاف افزونتر و هرچه به محور نزديکتر گردند وحدت بيشتر خواهد شد. آنان که قدرت ثقل اکبرشان است؛ چون از آن فاصله گيرند سخنان مردمي گفته و چون به آن ميرسند؛ مصلحتها را دهانپوش منتقدان ميکنند.
آيا معادله تبديل لاريجاني به قاليباف در دستور اصولگرايان مجلس آينده قرار گرفته است؟
هرچه در مجلس يازدهم آنکه بر رأس مينشيند؛ شناختهتر باشد در برابر دولت بويژه در سال آخر گردن افرازي بيشتري خواهيم ديد؛ اگر قرار باشد دولت به آرامي از کرسي فرود آيد؛ رئيس کمتر شناخته شدهتر و در دستتر خواهد بود.
چه آينده سياسي براي علي لاريجاني متصور هستيد؟
احمدينژاد افول لاريجانيها را ديده و شنيده بود و تشخيص او چندان هم نابجا نبود. اما آنان ريشهدارتر از آنند که به ناگهان از صحنه حذف شوند؛ اين وزنهها در سبدي گرد خواهند آمد تا در زمانش کفهاي را سنگين کنند؛ حال آن کفه کدامست و آن سبد کدام؛ ديري نخواهد گذشت که همگان بدانند.
چه آينده سياسي براي قاليباف متصور هستيد؟
قاليباف برپايه ميانگين سني سياستمداران ما، جوان است و همچنان جوياي نام. نيروي انتظامي و شهرداري تشنگي او را سيراب نکرده است و البته توان و لياقت را هم از خود نشان داده است. دو گره اساسي در کار دارد که آينده او را تعيين خواهد کرد. نخست آن است که وزن و تجربه مديريت او از وزن سياستمدارياش سنگينتر است؛ از اين رو همواره سامان سياسياش را بهرغم جوانان جوياي نام اطرافش در نهايت به جمعيت ايثارگران و ارتباطات خاص آنها (واقعي يا وهمي) کنترات داده است. دوم آنکه دشمنان سرسختي دارد که او را به هيچوجه برنميتابند؛ اصلاحطلب و اصولگرا. اينان براي کنارزدنش هر کاري را ممکن ميدانند؛ در هر حال، هنوز برايم روشن نيست که جايگاه او در سياست اصالتا است يا وکالتا؛ اما در شرايط جديد زود خواهيم دانست.
احمدينژاد در کجاي بازي آينده اصولگرايان قرار دارد؟
احمدينژاد، در صحنه سياست به ظاهر پيچيده ولي در باطن ساده سياست ما طرفه بازيگري است؛ ايمان او به خود و باورهايش بر هر چه ديگر پيشي ميگيرد؛ ساده مينگرد اما بازي و معادلات قدرت را خوب دريافته است؛ شجاعت و بلکه جسارت آن را دارد تا منتهي اليه خطوط قرمز پيش برود و البته از آن عبور نکند. با دل مردم عام خوب ارتباط يافته است و به سرزنش نخبگان شيک و مجلسي توجهي ندارد. براي خود جهانبينياي دارد که بر اساس آن عمل ميکند؛ برنامههايش را بر کاغذي نوشته در جيب خود نهاده و کسي از آن خبر ندارد حتي نزديکترين کسانش؛ داستاني است که پايانش نامعلوم است و طبعا جذاب. ميکوشد آيندهاش را خودش بنويسد اما ترديد دارم بتواند. او قادر است همگان را متعجب کند. عمده اهل سياست ما اعتبار از جايگاه ميگيرند اما احمدينژاد هر جا که باشد؛ خودش است البته شگفتيآفرين. در ميان سياستمداران در قدرت هيچکس او را نميخواهد اما او هم هيچکجا با کارت دعوت نيامده است؛ هميشه خودش را تحميل کرده است؛ مثل بچه ناخواستهاي است که با چنگ و دندان ميماند؛ داستان او هنوز ادامه دارد.
مهمترين هدف اصولگرايان در مجلس آينده چه خواهد بود؟ آيا مجلس آينده به سمت تصميماتي مانند خروج از برجام و يا استيضاح اعضاي ارشد دولت خواهد رفت؟
مجلس آينده دو راه فراروي خويش دارد؛ ادامه مسير گذشتگان و غرق چالشهاي سياسي و بازيهاي در انتها يکسره پوچ گردد؛ به کينههاي در دل مانده و زبانهاي پر از نيش و کنايه مجال ظهور دهد يا قطار برون افتاده از ريل مديريت کشور را به ريل صحيح مبتني بر دادهها و برنامههاي صحيحي مديريت بازگرداند. اميد خوشبينانه من رخ دادن دومين است اما تجربه و بدبيني برخاسته از آن احتمال نخستين را بيشتر ميداند.
خطر راديکاليزه شدن مجلس آينده را به چه ميزان جدي ميدانيد؟
در اينکه اميدهاي تازه سربرآورده کسب قدرت کامل در 1400 در حال تبديل شدن به عزمي سخت براي فروکوفتن دولت حاضر بهگونهاي است که مجالي براي حاميان اصلاحطلبش در رقابت با جريان جوياي کرسي رياست جمهور فراهم نکند؛ ترديدي نيست. اما در اينکه دولت بيزبان کنوني نيز تا توانسته است خلق را عليه خود آشفته است؛ نميتوان ترديد کرد؛ اين به معناي محيطي مساعد براي قرباني کردن دولتي است که خلق نيز خون ريخته او را ميطلبند و بر مردهاش اشک نخواهند ريخت. چنين وضعي همگان را براي حمله به آن بر سرشوق ميآورد مگر آن که رئيسجمهور کنوني محافظهکارانه و محجوبانه رخ بر زمين، ايفاي نقش قرباني حيثيتي را بپذيرد و به اميد بقاي بيدردسر و زيست در جايگاهي بيخاصيت اما نامدار سکوت را بر دست و پا زدنهاي لحظه آخر ترجيح دهد. در اين حالت شمع دولت روحاني به آرامي خاموش ميشود؛ هرچند اصلاحطلبان از او جنبشي و هياهويي ميان خلق خواهند خواست در تنور آن نان خود بپزند که در آن البته سخت استادند. اما روحاني به گمانم چنانچه اطمينان يابد؛ صلاح خويش بر مصلحت پيمان با حاميانش ترجيح خواهد داد.
آيا از دل مجلس آينده رئيسجمهور بعدي ايران سر بر خواهد آورد؟
در گردونه سياست ايران ناممکن، ناممکن است و هر امري ممکن است؛ الا موارد خاص. اما در انتخابات رياست جمهوري امکان اينکه مثلا قاليبافي که تازه بر مسند رياست مجلس تکيه زده به سوي سکوي رياست جمهوري بجهد اگر نامحتمل نباشد ولي بسيار کم است؛ اگر در رسيدن به کرسي رياست مجلس هم ناتوان باشد به نحو اولي کرسي رياست جمهوري فعلا از او دورتر خواهد بود. براي رئيسي نيز احتمالي هست اما او که در مسند قوه قضا انصافا خوب شروع کرده بود به مرور در لابهلاي چرخ دنده بوروکراتيسم قوه از خلاقيت افتاد و بعضا به دام شعارهاي سياسي اي افتاد که سخت و البته به درستي از آن حذر داشت. او اگر طرحي در سر دارد بايد اين يک سال طلايي را قدر بداند و جايگاه خود را در نزد مردم با کار درست و طرحهاي ابتکاري و مردمي بالا برد. راه او براي انتقال از مسند رياست قضا به رياست جمهور خيلي دشوار نيست؛ شجاعت و برنامه و انصاف در رفتار ميخواهد که اين آخري مفقوده سياست ماست. البته گزينه سومي براي انتخابات رياست جمهوري نيز هست که تابعي از شرايط سياسي - اقتصادي و منطقهاي کشور در زمان انتخابات خواهد بود.
اصولگرايان با کاهش سرمايه اجتماعي براي تحقق اهداف خود چه خواهند کرد؟ آيا همچنان روي حذف رقيب حساب ميکنند؟
نظارت کار شوراي نگهبان است؛ اما اصولگرايان نيز از تبعات آن بهره برده و ميبرند؛ چنانچه روحاني و عارف هم از آن بهرهها بردهاند. آيا اين کار درست است يا خير بحث ديگري است، اما طبيعي است که اهل سياست نقد را به نسيه نميدهند.
سایر اخبار این روزنامه
جذب تركيه براي طرد ايران!
از احمدينژاديها و مجلس آينده تا حذف لاريجانيها و انتخابات١٤٠٠
بازگشايي اختياري مدارس-١٥٨شهرستان كم خطر
اصلاح قانون انتخابات؛ پر ابهام یا محدود کننده؟
ذخاير ارزي با سقوط قيمت نفت كاهش يافت
برنامهریزی و مدیریت ستاد ملی مبارزه با کرونا حقیقتاً خیلی خوب بود
ماجراي خسارت ٢٧ ميلياردي به سفارت انگليس؟
رفع تحريمهاي ايران خواست رهبران زن جهان
رئيس جمهور يا رئيسِ جمهور
اصلاح قانون انتخابات ضرورت انکار ناپذیر
چهار گام دیپلماسی انسانی فرصتی برای ترامپ
سلامت فدای آموزش نشود
بازگشایی کسبوکارها، وضعیت خوزستان را قرمز کرد