به یاد نجف دریابندری

به یاد نجف دریابندری ‌‌احمد سمیعی (گیلانی) منوچهر انور با درگذشت نجف دریابندری، چند سال عقیم آخر عمر او پایان یافت. در این سال‌ها، او درخت میوۀ پُرباری بود که شاخ و برگ و جلوۀ نباتی دارد اما نه شکوفه در آن به چشم می‌خورد نه میوه‌ای به بار می‌آورد. حواس پنج‌گانه‌اش برسرِ جاست: می‌بیند، می‌شنود، می‌چشد، می‌بساود؛ فقط از سخن‌ گفتن محروم است یا بهتر بگوییم پرهیز دارد.
نجف در ایام خجستۀ تندرستی با قوّت و حدّت تمام در کار بود. باصره و سامعه و ذایقه‌اش در حساسیت کم‌نظیر بود، فعال و بیدار بود. شامه‌ای تیز و ذایقه‌ای حساس داشت. دور و نزدیک، روشن و مه‌آلود را می‌دید آن‌هم نه دیدن عادی که به دیدۀ صورتگر نهان‌‌بین. طعم خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها را همچون آشپزی کارکشته بازمی‌شناخت. صدایش رسا بود و در گفتار حق کلمات را ادا می‌کرد. طنین صدایش در فضای گسترده و فراخ می‌پیچید. حاصل کارکرد این حواس در طراحی‌های او، در تصویر چهره‌ها و نشان دادن خصایص و حرکات آنها، در آشپزی، در آموختن از راه گوش، در سخن گفتن و سخن آفریدن القصه در سراسر حیات مادی و معنوی به صراحت و وضوح تمام جلوه‌گر می‌شد. نجف در بهره‌جویی از حواس پنج‌گانه سخاوتمند و از امساک به ­دور بود. می‌توان گفت از این حیث مظهر اتمّ استفاده از این حواس به حیث شالودۀ فراورده‌های قلمی و رقمی خود بود.
نجف دانشگاه‌دیده نبود البته بی‌دانشگاه هم نبود: دانشگاه او افواهِ رجال بود. از هر مرجعی در این راه بهره می‌جست، بانی مجالس درس خانگی و محفلی می‌شد، از استادانی چون محجوب و محمدرضا حکیمی، از شرکت‌کنندگان در دوره‌های دوستانه، از همکاران مراکز انتشاراتی و مطبوعاتی در حوزه‌های متنوعِ دانش و ادب و فرهنگ خوراک آن هم خوراکِ تازه از تنور و اجاق درآمده می‌گرفت. گیرنده و اخذکننده و هضم‌کننده‌ای قهار بود. آنی از ایام تعلم و تلمذ را در اخذ آنچه پسند خاطرش نبود و به کارش نمی‌آمد صرف نمی‌کرد. آنچه برمی‌گزید و می‌گرفت به میل و رغبت بود. حتی در ترجمه، به ندرت از فرهنگ و لغت‌نامه و واژه‌نامه استفاده می‌کرد. هرگاه به اصطلاح یا واژه‌ای کلیدی برمی‌خورد که با آن آشنایی نداشت از اهلش می‌پرسید. یادم است در انتشارات فرانکلین با من تماس تلفنی گرفت و معنای لفظ فرانسۀ «Conçu» را پرسید. من یکی از معانی آن - «دریافت‌شده»- را گفتم. گفت به بافت مطلب نمی‌خورد؛ سخن از تولد یکی از مشاهیر است در عبارتِ «Conçu entre deux guerre». ناصر پاکدامن دم دست بود. برای اطمینان پرسش را به او منتقل کردم. گفت در این عبارت به معنی «نطفه­‌بسته» است و به کسانی اطلاق می‌شود که نطفه‌شان در فاصلۀ جنگِ بین‌الملل و جنگ جهانی بسته شده و متولد شده‌اند؛ اصطلاحی است رایج و شایع. و همین را به نجف منتقل کردم.
نجف، علاوه بر این مواهب، در هضم مکتسبات و استفادۀ به‌جا و به‌­موقع از آنها، حضور ذهن و استعداد شگرفی داشت. سنجیده، گزیده و درخور مقام، درست در بافت مناسب آنها را می‌نشاند. خوانده و آموختۀ خود را تا درست هضم و ازآنِ خود نمی‌کرد در کار نمی‌آورد. ترجمه‌هایش همه باب روز و حتی از جهاتی ضروری روز بود و طبعاً مکرر در مکرر به چاپ می‌رسید. در معرفی برخی از نویسندگان و متفکران به جامعۀ ادبی و علمی و فرهنگی ما فضل تقدم داشت. نمونه‌هایی از آنند همینگوی، برتراند راسل، کازوئو ایشی­‌گورو، نویسندۀ بازماندۀ روز.


زبانش حرف نداشت. در مقاله‌‌ای با عنوانِ «دریابندری است و زبانش»، از آن به شرح یاد کردم که در دفتر دوم گلگشت‌های ادبی و زبانی بازچاپ شده و در دسترس است.
نجف می‌توان گفت همه‌چیزش را خودش انتخاب می‌کرد و انتخابش کارشناسانه بود. او نمی‌گذاشت، از این در، چیزی به او تحمیل شود. پوشاک و خوراک، حلقۀ دوستان و همنشینان، معلمان، مصاحبان، خانه و کاشانه و لوازم آن، حتی کاغذ و قطع و طرح برونی و درونی آثار چاپی خود را به­‌رأسه اختیار می‌کرد. فراورده‌های قلمی سرتاپا گزیده و گاه ساخته و پرداختۀ خود او بود. این فراورده‌ها نمودار ذوق و سلیقۀ خود او بود.
نجف، خصیصه‌ای و نادره‌ای داشت که نظیرش را بس دشوار می‌توان سراغ گرفت. متعارف این است که اهل قلم یا جزءنگر و دربند مصادیق باشند و یا طبعاً اهل تجرید و انتزاع و متمایل به عقلانی و فلسفی اندیشیدن. اما در نجف این هردو جمع و همنشین بودند. او هم توجه تام به مصادیق و واقعیات ملموس داشت و هم به امور عقلانی و انتزاعی متمایل بود. در همۀ مظاهر حیات معنوی خود ازجمله در نقد آثار ضوابط عقلانی را معیار سنجش و اختیار می‌ساخت.
باری، با درگذشت نجف دریابندری، جامعۀ فکری و ذوقی، چهره‌ای شاخص و چه بسا جانشین‌ناپذیر را از دست داد. آثار بازمانده از او تنها پاره‌ای از خصایص برجسته‌اش را نشان می‌دهند نه همۀ آنها را.