داس مرگ بر گردن «رومینا»

[شهروند] می‌گویند چند روزی با پسر مورد علاقه‌اش از خانه فرار کرده بود. همین هم شد دلیل قتلش. پدر هم حکم کرد و هم اجرا. آن هم با فجیع‌ترین حالت ممکن. با داس بر بالین ‏دخترش رفت و سر از تنش جدا کرد. این دختر و پسر همدیگر را می‌خواستند، اما این وسط ‏چیزی میان آنها فاصله می‌انداخت، بعضی‌ها می‌گویند پدر دختر مخالف سرسخت این ازدواج بود ‏و برخی دیگر هم رفتارهای خارج از عرف پسر را دلیل سرنگرفتن این وصلت می‌دانند. اما هر چه ‏که بود دیگر مهم نیست. چون آنها دیگر هیچ وقت به هم نمی‌رسند. رومینا و بهمن چند روز قبل ‏تصمیم گرفتند آخرین شانس خود را امتحان کنند. رومینا برای پنج یا شش روز از خانه فرار ‏کرد و با بهمن جایی مخفی شدند تا شاید چاره‌ای شود برای برطرف شدن مشکلات، به امید آنکه ‏آنهایی که مخالفند و سخت می‌گیرند کوتاه بیایند، تا زندگی مشترک آنها سربگیرد. اما جای آن ‏وصال خیالی، خون رومینا در واقعیت ریخته شد. آن هم توسط پدری خشمگین که به خیال خودش ‏برای آبروداری و حفظ شرفش سعی کرد دختر چهارده‌ساله‌اش را با دستانش خفه کند اما وقتی دید ‏حریف تقلاهای فرزندش نمی‌شود با داس به جان گردن نحیف او افتاد و کارش را تمام کرد. پدر ‏رومینا می‌خواست لکه‌ای را که او ننگش می‌خواند با خون دخترش پاک کند. حالا اما ننگی واقعی ‏دامنگیرش شد و داغ سنگینی را بردل خیلی‌ها نشاند. این حادثه هولناک در «حویق» یکی از ‏روستاهای آستارا رخ داده. جایی نزدیک تالش، همان شهری که گفته می‌شود دادگاه پس از ‏پیدا شدن این دختر و پسر حکم به بازگشت رومینا رابه خانه داد. هرچند که آن دختر از عقوبتی که ‏در خانه انتظارش را می‌کشید واهمه داشت و به همین دلیل از قاضی خواست تا او را به خانواده‌اش ‏تحویل ندهند. اتفاقی که نیفتاد وحالا با گذشت چند روز از آن التماس‌های دخترک بی‌دفاع، پدر به جرم قتل ‏دختر بازداشت شده و در اختیار مسئولان قضائی قرار گرفت.
ماجرا از دلدادگی بهمن و رومینا آغاز شد. پسری حدود سی‌وپنج‌ساله که خودش می‌گوید عاشق دختری ‏شد که 20‌سال از او کوچک‌تر بود. او رومینا را می‌خواست و ظاهرا دل آن دختر هم پیش بهمن ‏بود. این پسر که حالا همه آرزوها و رویاهایش را زیرخاک می‌بیند، درباره رابطه‌اش با رومینا می‌‏گوید:  «بعد از چند‌سال که همدیگر را دوست داشتیم، به خواستگاری او رفتم؛ اما پدر رومینا مخالف ‏این ازدواج بود. او تفاوت مذهبی و فرهنگی ما را دلیل مخالفتش عنوان می‌کرد.» پدر رومینا حرفش ‏یکی بود. اما این رابطه عاطفی بهمن و رومینا قوی‌تر از اینها بود که بتوانند همدیگر را فراموش ‏کنند. درنهایت پس از کلی کش‌وقوس آنها تصمیم گرفتند با هم فرار کنند و مدتی باهم ‏باشند تا شاید دل پدر رومینا به این ازدواج راضی شود: «رومینا از من خواست تا  او را فراری دهم، بعد ‏هم پنج روز خودمان را گم و گور کردیم، اما پدرش به پاسگاه رفت و به جرم آدم‌ربایی از من شکایت ‏کرد.» ظاهرا پدر رومینا مدعی شده بود که بهمن دخترش را بیهوش کرده و بعد او را از خانه دزدیده ‏است. اما اظهارات رومینا در پاسگاه نشان می‌داد که فرار از خانه با خواست و تمایل خودش بوده، به ‏همین دلیل هم پلیس بهمن را آزاد کرد. حتی شکایت مجدد پدر رومینا در آگاهی آستارا هم به ‏نتیجه‌ای نرسید و مأموران آگاهی پس از شنیدن اظهارات بهمن و رومینا پرونده را مختومه کردند‎.
بعد از این اتفاقات بود که رومینای چهارده ساله درخواست کرد تا او را به خانواده‌اش تحویل ندهند. اما ‏این اتفاق افتاد و او به خانه رفت. آن طور که همسایه‌ها و اهالی روستا می‌گویند روز حادثه مادر ‏این دختر مشغول شست‌وشوی لباس‌ها بود که پدر خانواده بربالین دخترش رفت. او ابتدا سعی ‏داشت دخترش را خفه کند اما وقتی با مقاومت او روبه‌رو شد، با داس سر رومینا را از تنش جدا ‏کرد و بعد هم با صدای جیغ و شیون مادر، پلیس از راه ‌رسید و او را دستگیر کرد. اما عموی ‏مقتول هم روایت متفاوتی از این ماجرا دارد. او معتقد است که دختر برادرش را بهمن ربوده ‏ و اصلا هم موضوع ازدواجی درمیان نبوده است. او مدعی است که رومینا را این پسر اغفال کرده ‏است:  «بعد از پیدا شدن آنها، من از خانواده پسر خواستم تا از رومینا خواستگاری کنند، اما آنها ‏قبول نکردند. او اصلا دنبال ازدواج نبود و می‌خواست از دختر برادر من سوءاستفاده کند.» او درباره ‏جنایت رخ داده هم می‌گوید:  «برادرم به خاطر رفتارهای این پسر به مرز جنون رسید و دست به این ‏کار زد. حالا هم همه زندگی ما نابود شده‎.»
در این میان اما کمتر کسی درباره مادر این دختر به قتل رسیده صحبت می‌کند. زن چهل‌ساله‌ای که ‏حالا داغدار فرزندش است و نمی‌داند چطور با این مصیبت سر کند. او از وقتی که این اتفاق افتاده ‏هیچ حرفی نزده و فقط گریه می‌کند . اینها را یکی از ‏اقوام این زن به «شهروند» می‌گوید. به گفته او مادر رومینا در شوک است و هر روز با آرامبخش، ‏چند ساعتی می‌خوابد: «زن بیچاره نمی‌داند چه کار کند، عزای دخترش را بگیرد یا مسبب این ‏فاجعه را لعنت کند. شوهرش که در بازداشت است. خودش مانده و رامین شش‌ساله. در مراسم خاکسپاری حالش بد شد و با آمبولانس او را به بیمارستان بردند. حق هم دارد. همه ما در شوک هستیم اصلا ‏باورکردنی نیست که رومینا با این وضع آن هم از جانب پدرش به قتل رسیده باشد‎.»هرچند مراحل قضائی این پرونده مدتی زمان می‌برد تا حکم نهایی از طرف دادگاه صادر شود. ‏اما ماده 220 مجازات اسلامی تا حد زیادی تکلیف این پرونده را مشابه همه موارد پیش از این ‏مشخص کرده است. پدر به‌عنوان ولی دم قصاص نمی‌شود. اما قضات معمولا در چنین پرونده‌هایی ‏به حبس و دیه پدر حکم می‌دهند.‏ معصومه ابتکار معاون رئیس جمهوری با صدور دستوری ویژه، خواستار رسیدگی به پرونده جنایت ‏در تالش شد. در همین حال معاون امور اجتماعی بهزیستی گیلان هم از ورود دادستانی به‌عنوان ‏مدعی‌العموم به پرونده قتل رومینا خبر داد. به گفته رضا جعفری، قتل رومینا نقض آشکار حقوق ‏کودکان و نوجوانان است و  به دلیل ماهیت جرم، دادستان مطابق با ماده ۵ قانون حمایت از کودکان و ‏نوجوانان به‌عنوان مدعی‌العموم ورود پیدا کرده است و بهزیستی نیز به‌عنوان سازمان دولتی مدافع ‏حقوق کودکان، تمام تلاش‌ خود را ‌می‌کند برای احقاق حقوق حقه کودک که آن را جزو وظایف ذاتی خود ‏می‌داند. آن طور که معاون امور اجتماعی بهزیستی گیلان به رسانه‌ها اعلام کرده اورژانس اجتماعی ‏شهرستان تنها پس از وقوع قتل از طریق مراجع رسمی در جریان واقعه قرار گرفته که عملا کاری ‏برای حمایت از کودک مطابق با شرح وظایف رسمی و مصرح خود نمی‌توانست انجام دهد و چه‌بسا ‏تماس با خط ۱۲۳ اورژانس اجتماعی قبل از بروز می‌توانست سرنوشت بهتری را برای این دختر و ‏خانواده او رقم بزند.‏