راز ماندگاری وضعیت سفید نگاه واقع بینانه بنا و خیال پردازی ژول ورن

چرا آقای خاص به چرخه انتخابی دبیر تن داد؟
چرخه انتخابی تیم‌های ملی کشتی برای اجرا در سال فنی جاری در حالی با رای قاطع روسای هیئت‌های کشتی استان‌های سراسر کشور به تصویب رسید که پیش از این ماجرای اجرایی شدن این چرخه واکنش‌های مختلفی از سوی سرمربیان تیم‌های ملی کشتی آزاد و فرنگی به دنبال داشت. در وهله اول غلامرضا محمدی، سرمربی تیم ملی کشتی آزاد که برداشتش از چرخه چیزی نبود جز نادیده گرفته شدن نقش سرمربی، جلسه با علیرضا دبیر را به حالت قهر ترک کرد تا رئیس فدراسیون کشتی هم عکس‌العمل تندی نشان دهد و در نشست خبری خود صراحتا تاکید کند اگر محمدی این رویه را ادامه دهد با او قطع همکاری خواهد کرد. هرچند اختلافات پیش‌آمده بین دبیر و محمدی درنهایت ختم به خیر شد اما نکته جالب سکوت معنادار محمد بنا بود. آقای خاص کشتی فرنگی که در جلسات اولیه فدراسیون کشتی درخصوص چرخه انتخابی اصلا حاضر نشده بود، بعد از انتشار شایعه استعفایش و البته پادرمیانی حمید سوریان برای تغییر رای بنا، این بار به دعوت دبیر برای برگزاری جلسه پاسخ مثبت داد تا هم حرف و حدیث‌ها را کاهش دهد و هم حرف‌هایش را به رئیس گوش‌شکسته‌ها بزند. بعد از این جلسه بود که محمد بنا سکوتش را شکست تا در اولین واکنش رسمی‌اش نسبت به چرخه انتخابی فدراسیون دبیر بگوید: «این طرح ایراداتی دارد اما این هم مثل همان شکلی است که من در سال‌های قبلی انجام می‌دادم. در برخی موارد نواقصی دارد و در برخی بخش‌ها شاید کامل‌تر هم هست. البته قابل بحث و بررسی است که انشاا... در جلسات بعدی کامل و بهتر خواهد شد.» دیروز اما محمد بنا در مصاحبه با ایسنا حرف‌هایی در خصوص چرخه انتخابی زد که قابل تامل است. او این چرخه را بازارگرمی در شرایط رکود خواند تا بگوید: «این‌که من با چرخه انتخابی موافق یا مخالفم و یا نقص دارد یا نه، همگی در جای خودش قابل بحث و بررسی است اما در شرایطی که با شیوع کرونا هیچ چیز در جهان قابل پیش‌بینی نیست و اصلا مشخص نیست مسابقه‌ای برگزار می‌شود یا نه، بحث، حاشیه و یا درگیری بر سر چگونگی اجرای انتخابی تیم ملی نتیجه‌ای ندارد چون هنوز هیچ چیز مشخص نیست و هیچ‌کس نمی‌داند شرایط عادی چه زمانی حکمفرما می‌شود.» آقای خاص اما حرف‌هایش را اینطور ادامه می‌دهد: «اسمش این است که ۱۴ ماه تا المپیک زمان داریم اما با این وضعیت که ۶ میلیون نفر در جهان درگیر کرونا شده‌اند و تمام اروپا و آمریکا با این ویروس دست به گریبانند، چطور می‌خواهیم برای حضور در تورنمنت بین‌المللی و حتی خود المپیک که برگزاری آن مشخص نیست برنامه‌ریزی کنیم. با این بحث‌ها انگار که می‌خواهیم یک بازاری را در رکود گرم کنیم.» بنا اما خودش و سرمربی تیم ملی کشتی آزاد را از این اتهام که آن‌ها به دنبال فرار از انتخابی هستند هم مبرا می‌کند: «چه کسی از قانون فرار می‌کند؟ هر کسی قانون انتخابی که در نظر دارد را پیاده می‌کند، من به یک شکل، غلامرضا محمدی به یک شکل و فدراسیون در دوره‌های مختلف نیز به یک شکل. اما آیا ما شرایطی را داریم که اصلا اردو و مسابقه برگزار کنیم؟ کسی می‌تواند بگوید مسابقات بین‌المللی چه زمانی از سر گرفته می‌شود که ما بر اساس آن برنامه‌ریزی کنیم؟ مثلا در چنین شرایطی می‌گوییم می‌خواهیم لیگ کشتی را برگزار کنیم، فقط برای این‌که اسپانسر بگیریم. کدام لیگ؟ به چه شکل و از چه زمانی؟ آیا با این شرایط اصلا اجازه برگزاری مسابقه داریم؟ هنوز لیگ فوتبال شروع نشده تست می‌دهند، ۴ تا و ۵ تا و ۶ تا تست کرونا در می‌آید برای این‌که مسابقات را برگزار نکنند. وقتی معلوم نیست المپیک برگزار می‌شود یا نه آن‌وقت چطور از شروع لیگ صحبت می‌کنیم؟ همه چیز به آینده عاری از کرونا بستگی دارد. به نظر من اگر حتی یک کرونایی هم در جهان باشد مسابقه‌ای برگزار نمی‌شود مگر این‌که واکسن آن درست شود و مردم نجات پیدا کنند. چرخه انتخابی هم به همان ترتیب سایر مسائل است. از ابتدا هم مشکلی نبود و رفتیم جلسه گذاشتیم، بحث و بررسی کردیم اما بحث من بر سر اجرای آن است. این‌که وقتی هیچ چیز مشخص نیست چطور می‌خواهیم آن را اجرا کنیم. چرخه انتخابی در ۳ پلن و برای المپیک پی‌ریزی شده اما مشخص نیست المپیک هم برگزار شود یا خیر. ما ۱۰ وزن داریم که به خاطر حضور ۶ وزن در المپیک، ۴ وزن دیگر تیم ملی در قانون فعلی دیده نشده که انشاا... باید برای سال‌های بعد کامل شود. مشکلی وجود ندارد اما فکر می‌کنم حالاحالاها اصلا مسابقه‌ای برگزار نشود که بخواهیم چرخه انتخابی را پیاده کنیم.» با این اوصاف به نظر می‌رسد اگر آقای خاص در قبال چرخه انتخابی فدراسیون کشتی کوتاه آمده بیشتر به این خاطر است که اطمینان دارد به دلیل شیوع کرونا مدت زیادی زمان خواهد برد تا مسابقات به صورت رسمی برگزار شود. او شاید المپیک توکیو را هم تا حد زیادی لغوشده می‌داند. پس به همین خاطر است که بنا فعلا قصد ندارد برای اتفاقی که هنوز رخ دادنش قطعی نیست، جنگی را آغاز کند که سرنوشتش مشخص نیست.
 
عباس غزالی در گفت‌وگو با خراسان مطرح کرد


راز ماندگاری «   وضعیت سفیـد» و ناکامی «سربـاز»
پژمان جمشیدی را تنها به عنوان فوتبالیست می‌پذیرم
  مائده کاشیان   - مجموعه «وضعیت سفید» ساخته حمید نعمت‌ا... که زندگی مردم در روزگار جنگ تحمیلی را به تصویر می‌کشد، یکی از سریال‌های خاطره‌انگیز تلویزیون است. فضاسازی خوب و باورپذیر سریال باعث شد این مجموعه مورد استقبال مخاطبان قرار بگیرد و جزو سریال‌های ماندگار تلویزیون در ذهن تماشاگران ثبت شود. بازپخش این مجموعه که اولین بار سال 90 روی آنتن رفت، این شب‌ها از شبکه افق در حال پخش است، به همین بهانه با عباس غزالی بازیگر نقش محبوب «بهروز» در این سریال، گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
به نظر شما چرا «وضعیت سفید» بسیار پرطرفدار شد؟
علتش نگاه درست کارگردان به آن دوره است و استفاده دقیق از نوستالژی‌های آن موقع که برای مردم ما که آن روزها را پشت سر گذاشتند حس همذات‌پنداری به وجود می‌آورد. همه خودشان را در قصه می‌بینند، یعنی این‌قدر برای مردم ملموس است که اگر نگاهی به آلبوم خانوادگی‌شان بیندازند، انگار که «وضعیت سفید» را می‌بینند، مثلا می‌گویند دایی‌ام این طور بود، این را ما داشتیم یا عمویم این‌طور لباس می‌پوشید. همه این‌ها و البته نظارت داشتن درست حمید نعمت‌ا... که از برجسته‌ترین کارگردان‌های سینمای ما هستند و من افتخار همکاری با ایشان را داشتم.
گاهی به نظر می‌رسد ارزش واقعی سریال، با گذشت زمان و بازپخش شدن معلوم شد.
زمان خودش هم خیلی دیده شد و مورد استقبال قرار گرفت. به تازگی این را از چند نفر شنیدم که در بازپخش‌ها بیشتر دیده شد اما من این احساس را ندارم یا دقت نکردم، چون متاسفانه هیچ وقت موفق نشدم بازپخش‌هایش را ببینم.
از ایفای نقش کاراکتر «بهروز» خاطره جالبی در ذهنتان هست؟
سکانسی داشتیم که قاچاقچی‌ها «بهروز» را کتک زده بودند و از وضعیتی که داشت نالان و درمانده بود. برگشته بود باغ و هیچ کس نبود، باید سیگار به لب و داغان می‌افتاد داخل آب. در این سکانس باید مدت طولانی نفسم را زیر آب حبس می‌کردم، طراحی دوربین این طور بود که باید می‌کشید عقب، یک قورباغه بیرون لب استخر  و یک قورباغه هم در دست یکی از بچه‌های صحنه بود که مانند من می‌رفت داخل آب. جایی که دوربین به لحظه قورباغه می‌رسید، یکی به او اشاره می‌کرد که با سوزن ته‌گرد آرام به قورباغه در دستش بزند تا جهش کند بیاید کنار جفتش. بعد که قورباغه می‌آمد بیرون، یکی آرام با چوب به من می‌زد که از آب بیرون بیایم. دوربین هم باید همزمان از روی قورباغه، فوکوس می‌کرد روی من، یعنی قورباغه تار می‌شد و فوکوس روی من بود. یادم هست که در زمستان این سکانس را بالای 60 برداشت فیلم برداری کردیم و من به آستانه یخ زدن رسیدم. هر سری اشتباهات سر قورباغه بود که مدام جاهای مختلف قرار می‌گرفت و کارگردان دوست داشت دقیق بیاید سر جایش!
با این اوصاف همکاری با آقای نعمت‌ا... چطور بود؟
ایشان به شدت شش دانگ هستند. به لحظه‌لحظه قصه، زبان سینما، کارگردانی و بازیگری اشراف داشتند و توانستند بازیگران را درست و دقیق سرجای خود قرار بدهند. طوری با بازیگر کودک و مسن صحبت می‌کردند که هردو کاملا متوجه می‌شدند که باید چطور بازی کنند. این مدیریت در کارگردانی بسیار مهم است. همکاری با ایشان فراموش شدنی نیست و می‌تواند آرزوی هر بازیگری باشد.
چرا آقای نعمت‌ا... و خیلی از کارگردان‌های باسابقه از تلویزیون فاصله گرفته‌اند؟
شاید به این دلیل است که تلویزیون طاقت کارهایی را ندارد که خیلی طول بکشد. ساخت «وضعیت سفید» حدود دو سال طول کشید. همان زمان هم می‌آمدند و به پروژه فشار می‌آوردند که چرا این‌قدر طول می‌کشد، تمامش کنید. سه ماه آخر کار دو گروه مجزا شده بودیم که بتوانیم کار را تمام کنیم. آقای نعمت‌ا... مجبور شد بخشی از کار را به آقای مقدم‌دوست بسپارد که تصویربرداری کند. من چنین جملاتی را از مسئولان شنیده‌ام که اگر فلان کارگردان بود الان 3-4 تا کار ساخته و پخش هم شده بود!
آقای مقدم‌دوست این روزها سریال «سرباز» را روی آنتن دارد. فکر می‌کنید چرا این سریال مانند «وضعیت سفید» با اقبال مواجه نشد؟
این سریال در دو نوبت به من پیشنهاد شد. من در تله‌فیلم «به صرف شربت و شیرینی» به کارگردانی آقای هادی مقدم‌دوست بازی کرده بودم، روحیاتشان را می‌شناسم، اما چون درگیر سریال «مینو» بودم، نپذیرفتم و در نوبت بعد که به من زنگ زدند گفتم منتظرم این سریال پخش شود و فعلا تمایل ندارم. احساس می‌کردم ممکن است این اثر آن‌طور که باید و شاید، پربیننده نشود. با احترام به آقای مقدم‌دوست عزیز، یک مقدار تجربه‌شان نسبت به کارهایی که در قالب کارگردانی انجام می‌دهند، کمتر است. یعنی در فیلم نامه‌نویسی خیلی تبحر دارند، اما در کارگردانی شاید نیاز بود که در کنار آقای نعمت‌ا... باشند. یکی، دو قسمت از «سرباز» را دیدم، چون با این دوستان کار کردم، می‌فهمم پیام قصه، پیام بزرگی است. برای من به عنوان یک کتاب یا رمان که آن را بخوانم و این پیام خوب را دریافت کنم و با سلیقه ذهنی خودم آن را رنگ‌آمیزی کنم، خیلی جذاب است، اما به نظرم در زبان تصویر کافی نیست. فکر می‌کنم سریال از این نظر ضربه خورده، بیشتر انرژی روی قصه و فیلم نامه گذاشته شده و با نریشن‌هایی که گذاشته اند شبیه رادیو است، یعنی من چشمانم را ببندم و گوش کنم، چیزی را از دست نمی‌دهم. نظر من است که شاید غلط باشد اما بیشتر شبیه یک اثر رادیویی است تا کار تصویری و سریال. فراموش نکنیم همه ما داریم تجربه می‌کنیم، مطمئنا آقای مقدم‌دوست هم قصدشان این نبوده و فکر می‌کردند شاید این کار ویژه از آب دربیاید، اما حالا که با استقبال خوبی روبه‌رو نشده،  نمی‌شود بگوییم اثر پوچ است نه، واقعا نکات مثبت فراوانی در بطن قصه است و نگاه ویژه‌ای به زندگی دارد اما در زبان سینما و تصویر یک مقداری ضعف دارد. اگر آن اتفاق می افتاد چه بسا که مثل «وضعیت سفید» ماندگار می‌شد.
سریال های ماه رمضان امسال را  دیدید؟
روز اول ماه رمضان که هنوز تصویربرداری سریال‌مان شروع نشده بود، هر سه سریال را دیدم. کارهای آقای جلیل سامان همیشه از یک استانداردی برخوردار بوده و حال و هوای دهه 60 را داشته. این نسبت به کارهای قبلی‌شان فاز شیرینی دارد و بازیگرهای خوبی هم دارد. کار را که داشتم می‌دیدم احساسم این بود که نسبت به دیگر کارها در ماه رمضان برتری دارد اما باز هم آن انتظاری را که مخاطب از سریال‌های رمضان دارد، برآورده نکرد.
نظرتان درباره بازی پژمان جمشیدی در این سریال چیست؟
یک قسمت را دیدم و نمی‌توانم نظر بدهم. به هرحال ایشان در سینمای امروز جایگاه دارند، قطعا مخاطب دارند و خیلی‌ها دوست شان دارند، اما من همچنان ایشان را به عنوان فوتبالیست می‌پذیرم، نه بازیگر. همیشه نظرم درباره کسانی که از حرفه دیگری وارد بازیگری می‌شوند این است که اگر بازیگران درس خوانده و پیش کسوتان این حرفه جایگاهشان محفوظ است و در حال فعالیت هستند، هیچ ایرادی ندارد اما بازیگر پیش کسوتمان ناراحت است و به دلیل این که به او کار نمی‌دهند، در خانه غصه می‌خورد، تا آن جا که یکی از آن‌ها در یک برنامه تلویزیونی درد دل و گریه کند تا  یک عده یادشان بیفتد و دوباره بهشان کار بدهند. تازه خیلی‌ها همان برنامه و تریبون را هم ندارند. در این شرایط خیلی دردناک است که مثلا فلان خواننده یا فوتبالیست، بازیگر شود. به نظر من در این دنیای هنر دارد یک مقدار نامردی صورت می‌گیرد. ما بازیگران درخشان مرد داریم که میان سال هستند، اما فراموش شده و در خانه نشسته‌اند و منتظر یک تلفن برای کار هستند، بعد موهای بازیگر جوان را سفید می‌کنند و نقش پیرمرد یا میان سال را بازی می‌کند! یا یک دختر جوان را پیر می‌کنند و نقش مادر را بازی می‌کند! من درباره این ماجرا بحث و نقد دارم، وگرنه در این که هرکس بیاید جای خودش را دارد و جای دیگری را نمی‌گیرد، شکی نیست.
نظرتان درباره بازیگرانی که مجری می‌شوند، چیست؟
تفاوتی ندارد. در حوزه اجرا هم مجریانی داریم که از این اتفاق دلخور می‌شوند و می‌پرسند مگر ما نیستیم؟ فکر می‌کنند با این کار می‌توانند مخاطب بیشتری جذب کنند اما بیشتر باید به این فکر کنند که آیا مخاطب با بطن برنامه ارتباط برقرار می‌کند؟ من خودم با این که در نوجوانی اجرا کردم اما در این سال‌ها پیشنهاد اجرا را نپذیرفتم. مثلا برای اجرای برنامه «وقتشه» با من تماس گرفتند، اما نپذیرفتم. بهتر است اگر قرار باشد این اتفاق هم بیفتد برنامه تخصصی باشد، به عنوان مثال من را برای برنامه‌ای مرتبط با سینما دعوت کنند.
 
 
خیال‌پردازی‌های «ژول ورن» زیر سایه مصائب تاریخی 
 کدام رویدادهای تاریخ معاصر اروپا به خلق آثار علمی– تخیلی مانند «20 هزار فرسنگ زیر دریا» منجر شد؟
 
 
جواد نوائیان رودسری – نام «ژول ورن» نه فقط برای علاقه‌مندان به رمان‌های علمی– تخیلی، بلکه برای تمام دوستداران کتاب و حتی آثار سینمایی نیز، شناخته شده و مشهور است؛ متولد هشتم فوریه 1828(18 بهمن 1206) در نانت فرانسه؛ دانشجوی حقوق دانشگاه پاریس؛ دوست صمیمی «الکساندر دوما» و نویسنده‌ای که برای خیالاتش هیچ مرزی وجود نداشت؛ خالق آثار ماندگاری مانند «سفر به مرکز زمین»، «دور دنیا در هشتاد روز»، «پنج هفته در بالون»، «20 هزار فرسنگ زیر دریا»، «میشل استروگف» و «ماتیاس ساندورف». تردیدی نیست که قوه تخیل قوی و ذهن خلاق «ورن» نقش مهمی در شکل‌گرفتن رمان‌های خواندنی او داشت، اما اگر با دقت محتوای این آثار را با رویدادهای تاریخی همزمان با خلق آن‌ها تطبیق دهیم، درمی‌یابیم که این نویسنده نامدار، خیال‌پردازی خود را زیر سایه مصائب سنگینی که بر کشورش وارد آمده بود، پر و بال داد و در نوشته‌هایش کوشید تا مردم سرزمینش را به سوی دنیایی جدید هدایت کند؛ دنیایی که در آن، به مدد فناوری‌های نوین، اقتداری دوباره برای فرانسه مصیبت‌زده رقم می‌خورد.
تلاقی خیال‌پردازی  با عصر نکبت فرانسه
دورانی که «ژول ورن» به نگارش کتاب‌هایش دست زد، یعنی نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی(1229 تا 1279 خورشیدی)، عصر تحقیر فرانسه در عرصه بین‌المللی بود. این کشور پس از عصر طلایی ناپلئون، نتوانست از زیر بار مصائب ناشی از کشورگشایی‌های وی کمر راست کند. همزمان حریفی قَدَر در مرزهای شرقی فرانسه ظهور کرد؛ امپراتوری پروس که با سیاست‌های «بیسمارک»، خیلی زود به امپراتوری آلمان تبدیل شد؛ کشوری که به دلیل عقب‌افتادن در عرصه استعمارگری، می‌کوشید به قدرت اول فناوری و تسلیحات نظامی در اروپا تبدیل شود. نتیجه برنامه‌های بیسمارک که در تاریخ با عنوان «صدراعظم آهنین» شناخته می‌شود، اقتدار نظامی این کشور در قلب اروپا بود. فرانسه خیلی زود در برابر قدرت آلمان زانو زد؛ بیسمارک پس از اتحاد با امپراتوری‌های اتریش و روسیه، دستور داد نیروهای آلمانی دو ایالت مهم آلزاس و لورن را که متعلق به فرانسه بود، تصاحب کنند؛ فرجام این اقدام، انعقاد قرارداد فرانکفورت در سال 1871(1250 خورشیدی) و جدایی این دو ایالت از فرانسه بود؛ آلمانی‌ها به پشت دروازه‌های پاریس رسیدند و ناپلئون سوم، امپراتور وقت فرانسه از کشور گریخت تا جمهوری سوم آغاز شود. این شرایط برای فرانسوی‌ها که به وطن‌پرستی و ناسیونالیست بودن مشهور هستند، غیرقابل تحمل بود. از این تاریخ، تا آغاز جنگ جهانی اول، یعنی سال 1914 (1293 خورشیدی)، دورانی آغاز می‌شود که به دوران «صلح مسلح» مشهور است؛ عصری که در آن کشورهای اروپایی در همان حال که به انعقاد قراردادهای دوجانبه و چندجانبه صلح تن در داده‌اند، به صورت مخفی و آشکار به دنبال کسب فناوری‌های تولید سلاح و تقویت ارتش‌های خود هستند؛ مطالعات گسترده جغرافیایی و تاریخی با هدف گسترش قدرت و فعالیت‌های استعماری در دستور کار قرار می‌گیرد و همه نخبگان در کشورهای اروپایی می‌کوشند تا نظر دولت متبوعشان را در این عرصه تامین کنند.
بازتاب تاریخ در تخیل
درست در همین برهه تاریخی بود که آثار خواندنی «ورن» نوشته شدند. نیاز فرانسه به نیروی دریایی قوی و غلبه بر قدرت بریتانیا، در تخیلات نویسنده بزرگ، به صورت «20 هزار فرسنگ زیر دریا» ظهور کرد. «میشل استروگف» که پنج سال پس از امضای قرارداد فرانکفورت، در 1876 (1255 خورشیدی) نوشته‌شد، در واقع طعنه‌ای به هم‌پیمانی تزار با آلمان برای ضربه‌زدن به غرور ملی فرانسه بود. «دور دنیا در 80 روز» که در 1873 (1252 خورشیدی) به رشته تحریر درآمد، بیش از آن‌که بخواهد خواننده فرانسوی را غرق در دریای توهمات «ورن» کند، به دنبال نشان دادن نفوذ بریتانیا در سراسر دنیا و راهکارهایی است که می‌تواند برای فرانسه شکست‌خورده، مفید باشد. او درست یک‌سال بعد از انعقاد قرارداد فرانکفورت، «ماجراهای آفریقا» را نوشت؛ داستانی که در واقع به مردم فرانسه می‌گفت انگلیسی‌ها در قاره سیاه همه‌کاره هستند و خبری از اقتدار پیشین فرانسوی‌ها نیست. «ژول ورن» حتی به تحلیل شورش‌هایی که در مستعمرات بریتانیا اتفاق می‌افتاد هم، می‌پرداخت. او عوامل وقوع آن‌ها را آشکار می‌کرد و درواقع به دنبال طراحی نقشه‌راه فرانسه برای غلبه بر رقبای اروپایی بود.
ردپایی از ایران در آثار ژول ورن
«سفر به ماه» و «پنج هفته در بالون» که پیش از انعقاد قرارداد فرانکفورت و در دوران هرج و مرج فرانسه، قبل از ورود به جنگ نوشته شده‌اند، در واقع ایده‌های جدید «ورن» برای اقتدارطلبی در فضاهای جدید را نشان می‌دهند. او حتی، در کتاب‌هایش جغرافیا را به خدمت می‌گیرد تا راهکارهای مدنظر خود را بهتر ترسیم کند. در رمان زیبای «فاتح آسمان‌ها»، «ورن» حتی به سراغ ایران هم آمده‌است؛ توصیف موقعیت‌های جغرافیایی، توجه به مناطق مهمی مانند دشت لوت و کوه‌های زاگرس برای عبور به سمت شرق و هندوستان، رویایی بود که قبل از «ژول ورن»، ناپلئون نیز در سر می‌پروراند، اما از راه زمینی و دریایی موفق به انجام آن نشده‌بود. به همین دلیل، نویسنده خیال‌پرداز فرانسوی، راه هوا را به جای مسیر زمینی در رمان خود پیشنهاد کرد. هرچند بسیاری از تخیلات «ژول ورن» در دوران خودش قابل تحقق نبود، اما نوشته‌های او، بازتابی تمام‌عیار از رویدادهای تاریخی معاصر وی را در خود جا داده است. «ژول ورن» که در سال 1886 (1256 خورشیدی)، با تیراندازی خواهرزاده ناقص‌العقلش از یک پا فلج شده بود، سرانجام در 24 مارس 1905 (چهارم فروردین سال 1284)، بر اثر عوارض ناشی از بیماری دیابت، در «امیان» فرانسه درگذشت.