توپ و کره؛ توپ يا کره

توپ و کره؛ توپ يا کره غلامرضا نظربلند . تحليلگر علم اقتصاد به منظور فائق‌آمدن بر رويارويي انسان با دوگانه بي‌انتهاي نيازها و خواسته‌ها از سويي و محدوديت منابع و امکانات از سوي ديگر، راه‌حل «بهينه‌يابي» را ارائه کرده و از جمله نسخه منحني امکانات توليد  
(production possibilities frontier) را پيچيده است، نسخه‌اي که توليد «توپ» و «کره» را به مقدار بهينه تجويز مي‌کند، به گونه‌اي که نقطه ترکيب توليد آن دو، روي منحني مزبور قرار بگيرد.‌انتخاب نمادين کره و توپ به عنوان تنها دو کالايي که در هر نظام اقتصادي که به طور طبيعي با عامل «کميابي (scarcity)» دست‌وپنجه نرم مي‌کند، چاره‌اي جز توليدشان نيست، نشان از هوشمندي خاصي دارد. کره، نماد رفاه يا به عبارتي، هدف هر توليدي در اقتصاد و حتي هر تلاشي در زندگي است و توپ نماد امنيت است؛ يعني همان متاعي که زندگي توأم با آن، نعمت و بدون آن، نقمت است.‌ ضرورت حياتي توليد دو کالاي بي‌بديل امنيت و رفاه و اينکه نمي‌توان از توليد هيچ‌يک از آن دو به نفع ديگري چشم‌پوشي کرد و توجه به اين نکته که توليد بيشتر يکي از آن دو، موجب توليد کمتر ديگري مي‌شود، اين پرسش را مطرح مي‌کند که پس توليد هر يک از آن دو بایدچه مقدار باشد که ترکيب بهينه‌اي را رقم بزند. از آنجا که مخاطب اين پرسشگري نه واحد اقتصادي (اقتصاد خرد) که نظام سياسي هر کشوري و سامانه اقتصادي ذيل آن است، بنابراین در اينجا پاي مردان سياست و اقتصاد به طور مستقيم به ميان مي‌آيد. 
مردان سياست، ملاحظات امنيتي و مردان عرصه اقتصاد، ملاحظات ناظر بر امکانات و محدوديت‌هاي توليد را روي ميز مي‌گذارند تا با تعامل سازنده، کف و سقفي براي توليد کالاهاي عمومي که امنيت ملي در گرو آن است، تعيين کنند. اين هنجار و قاعده درباره کشور ما هم صادق است، اما درخصوص بهينه‌بودن ميزان ترکيبي کالاهايي که امنيت و رفاه را نمايندگي مي‌کنند، ترديد وجود دارد. نگارنده بر اين باور است که کفه ترازو به نفع اولي و به زيان ديگري سنگيني مي‌کند. اين به آن معنا نيست که بخواهيم اهميت و ضرورت توليد کالايي حياتي به نام امنيت را دست‌کم بگيريم. وقتي در مصاحبه‌اي (شرق، مورخ ۲۰ اسفند ۱۳۹۸) چنين معروض داشتم: ... كشورداري اين نيست كه فقط نان و آب مردم را تأمين کند. امنيت هم جزء نيازهاي اوليه مردم است که تأمين آن مأموريت ذاتي و واجب عيني دولت‌ها است. حيطه امنيت هيچ کشوري به داخل مرزهاي خود محدود نمي‌شود و فراتر از مرزهاي جغرافيايي آن را هم درمي‌نوردد. ما با 15 كشور مرز آبي و خاكي داريم. هم‌جواري با کشورهاي پرشمار درست است که مي‌تواند مزيتي نسبي به شمار آيد، اما در عين حال، ظرفيت آسيب‌‌رساني را هم دارد، چراکه به عنوان مثال همسايگي با کشوري ناامن هزينه‌هاي زيادي در بر دارد. فارغ از اين، ما اگر همسايه شروري هم نمي‌داشتيم، چاره‌اي جز حفظ و تقويت موقعيت ژئوپليتيکي و ژئواستراتژيکي خود نمي‌داشتيم. اين مهم به داشتن حياط‌‌خلوت و جاي پا در اطرافمان و به عبارتي، عمق راهبردي در روابط خارجي‌مان نيازمند است. کشوري با مشخصات ايران بايد تا آنجا که ممکن است با کشورهاي پيراموني روابط راهبردي داشته باشد. برخورداري از اين نوع روابط بدون داشتن ضريب نفوذ مناسب در آن کشورها ممکن نيست. نفوذ وقتي مصداق پيدا مي‌کند که برای مثال، امنيت همسايه‌هاي حلقه اول (بلافصل) و تا حد امکان همسايه‌هاي حلقه دوم (غيربلافصل) تنگ امنيت ما قرار گيرد و ايجاد ‌تنيدگي بکند. ايران همان‌طور که پر‌جمعيت‌ترين کشور منطقه است و بيشترين تعداد کشورها را در جوار خود دارد، مشكلات آن هم بيشترين است. حمله همسايه غربي‌ (عراق) وقتي صورت گرفت که کشور ما بدترين دوره به‌هم‌ريختگي را مي‌گذراند و در يک کلمه، بي‌دفاع بود. سه همسايه جنوبي (عربستان)، شرقي (پاکستان) و شمال غربي (ترکيه) در موارد و مواقعي شئونات ناظر بر حسن هم‌جواري را رعايت نکرده و سر بزنگاه مزاحمت‌هايي را ايجاد کرده‌اند. افغانستان هم اگر فرصت پيدا کند، ما را بي‌نصيب نمي‌گذارد. ناگفته پيداست که ما سوئيس نيستيم كه همسايگانش فرانسه و ايتاليا و آلمان و اطريش باشند. واقعيت اين است که ايران در همسايگي بيش از دوجين کشور است كه يكي از آنها مركز كشت و صادرات مواد مخدر است. ديگري، بزرگ‌ترين زرادخانه سلاح‌هاي هسته‌اي در غرب آسيا را در اختيار دارد. همسايه جنوبي، ما را سر مار مي‌داند كه بايد آن را بريد و دور ريخت و باز هم واقعيت اين است که ما هم همسايه‌هاي خود را انتخاب نکرده‌ايم که بتوانيم قدرت بازيگري داشته باشيم. بنابراين چون تقدير چنين بوده، بايد هزينه‌اش را بپردازيم تا حداقل مجبور نشويم بازي را به آنها واگذاريم و زير يوغشان برويم. ‌عبارات پيش‌گفته از جايگاه رفيع و راهبردي امنيت حکايت مي‌کند. اما اين تحفه بي‌بديل وقتي حلاوت دارد که تنگ رفاه و معيشت تک‌تک افراد جامعه قرار بگيرد و با آن چفت شود.‌ امنيت و رفاه دو بال پرنده مي‌مانند که توأمان پرواز را ممکن مي‌کنند. اين دو را نه برتري نسبت به ديگري است و نه به تنهايي کاربري و اعتباري است. برخورداري از مواهبي چون داشتن زبده‌ترين نيروهاي رزمي، پيشرفته‌ترين سلاح‌ها، مستحکم‌ترين سيلوهاي موشکي در اقصي‌نقاط کشور، کارآمدترين راهبردهاي دفاعي و تهاجمي و جنگ‌هاي متقارن و غيرمتقارن و قس‌عليهذا را بايد ارج نهاد، اما تناوري و ستبري بازوي نظامي با نحيفي و نازکي بازوي اقتصادي و معيشتي سنخيتي  ندارد نقدينگي مولد حکم کيميا پيدا کرده و جاي خود را به نقدينگي غيرمولد و تورم‌زا داده و توليد را به تسخير دلال‌ها و سفته‌باز‌ها و به ظاهر واسطه‌هاي مالي درآورده است. شوربختانه سامانه اقتصادي ما دارد بي‌سامان مي‌شود چرا‌که به سرعت از گوهر «حقيقي» خود فاصله مي‌گيرد و با «مالي‌شدن» به سايه مي‌رود؛ بانک‌ها سپرده «قرض‌الحسنه» مي‌پذيرند و بدون آنکه ريالي به سپرده‌گذار بپردازند، خود از محل اين وجوه کاسبي راه مي‌اندازند و با ايجاد شرکت‌هاي تودرتو، تصدي‌گري پيشه مي‌کنند؛ طبقه متوسط که پيشران اقتصاد و نيروي محرکه دستگاه ديواني است، دارد متلاشي مي‌شود و در جايگاه دهک‌هاي پایين درآمدي قرار مي‌گيرد؛ فساد مالي و اداري دارد گسترده می شود و  با سلامت و پاکدستي که فاخرترين و بي‌بديل‌ترين سرمايه اجتماعي است، مي‌ستيزد. اين رفتار و اعمال ناهنجار و نکوهيده معيشت و سلامت مردم و از آن بدتر، امنيت رواني جامعه را مورد تهديد قرار داده و مردم را نسبت به آينده خود و فرزندانشان نگران و بدبين کرده است. ‌اگر بخواهيم زيست‌بومي امن داشته باشيم، ناچاريم به موازات و متناسب با ساختن توپ، کره هم توليد کنيم. امنيت ملي مقوله‌اي چندوجهي است که يکي از مهم‌ترين و حياتي‌ترين وجوه آن، امنيت اقتصادي است. متره و سنجه اين‌گونه امنيتي را بايد در تاب‌آورسازي اقتصاد ملي، مبارزه بي‌امان با فقر و نداري و مهار تورم و نقدينگي غيرمولد و تورم‌آفرين، پرکردن شکاف‌هاي طبقاتي و درآمدي، پرکردن چاله‌هاي رانت‌جويي و فسادخيزي، تضمين امنيت شغلي شاغلين و اشتغال‌زايي براي غيرشاغلين، تأمين اجتماعي مستمري‌بگيران، ايجاد امنيت خاطر براي جمهور شهروندان در راستاي حفاظت تام و تمام از ارزش پول ملي آنان و از اين قبيل جست‌وجو کرد.