سکان اصلاح‌طلبان در دست نسل دوم

شوراي سياست‌گذاري به نوعي براي يک دوره‌اي زماني جهت برون‌رفت از شرايط خاص خود تشکيل شد. در آن دوره که گروه‌هاي اصلاح‌طلب براي ارائه ليست واحد، نياز به انسجام داشتند وجود چنين ساختاري احساس مي‌شد. اما شوراي‌عالي نتوانست کارآمدي و وظايفي را که از آن انتظاري مي‌رفت تحقق ببخشد. منشا اين عملکرد به تنوع ديدگاه‌ها و اکتفا کردن به حداقل‌ها و مشخص نبودن وظايف و رفتارهاي گروه‌هاي مختلف که در عضويت شوراي عالي بودند، بازمي‌گشت. اين رويه باعث شده بود که هر کدام از گروه‌ها که نظرشان تامين نمي‌شد دست به اقدام غيرتشکيلاتي بزنند و خارج از شورا عمل کنند. نمونه آن را مي‌توان در ارائه ليستي که در شورا‌ي شهر از سوي 5-6، گروه اعلام شد مشاهده کرد و همچنين ديگر نمونه قابل استناد را مي‌توان انتخابات مجلس يازدهم به حساب آورد. مجموعه اين اتفاقات نشانگر اين بود که شوراي عالي‌اصلاحات نمي‌توانست با تجميع گروه‌ها به ساختار و حکم واحد دست يابد، بخشي از اين جريان به اتفاقات کشور هم بازمي‌گردد. به‌هرحال کاهش سرمايه انساني اصلاح‌طلبان به دليل برخي تصميمات نادرست گرفته‌شده بود که نمود خود را بروز داد. پس کناره گيري اين‌چنين چهره‌ها يک امر طبيعي قلمداد ‌شد. شايد اصلاح‌طلبان به‌دنبال نهادينه کردن اصل تحزب بودند اما عملا براي رسيدن به تصميمات مشترک، سازوکار کدخدامنشانه‌اي را مدنظر گرفته که همان موضوع مصلحت‌انديشانه را در شوراي عالي نهادينه کرد. در راس اين شورا حضور افرادي که خود نمايندگي حزبي نبودند، به‌درستي‌ نشانگر اين موضوع بود که به اين زودي‌ها قرار نيست بحث نهادينه شدن تحزب رخ دهد. اين انتظار لااقل از رئيس و نايب‌رئيس شوراي عالي مي‌رفت که خود داراي حزب و تشکيلات حزبي با مانيفست اختصاصي باشد تا سخن از برقراري تحزب بر ميان رانده شود. ما شاهد بوديم که شخص دکتر عارف با تاسيس يک بنياد حاضر نبود که زير بار مسئوليت يک حزب و تشکيل آن برود و از طرفي آقاي موسوي‌لاري هم که عضو مجمع روحانيون مبارز هستند، مجموعه ايشان نيز خواهان حضور به عنوان عضو رسمي نيستند؛ به‌طبع اين نشانگر يک آسيب به حساب مي‌آيد، زيرا اين شورا با چنين مديريتي نمي‌تواند به آن هدف فاضله يعني نهادينه شدن تحزب در جامعه دست يابد. بنده اعتقاد داشتم کناره‌گيري اعضاي اصلي به‌زودي رخ خواهد داد و قابل پيش‌بيني بود. حال هم به‌جاي حرکت در مسير قبلي بايد دست به جراحي اساسي زد تا شاهد تحول بنيادين در رويکرد اصلاح‌‌طلبان باشيم. احساس مي‌کنم، برخي اتفاقات در شرف وقوع در درون احزاب‌ اصلاح‌طلب نشانگر اين است که نيرو‌هاي نسل اول اصلاح‌طلبان بايد جايگاه خود را به نسل دوم تحويل بدهند. نسل دومي که چهارچوب‌هاي اصلاحات را مي‌شناسند و در کنار آن همگام با دنياي امروز پيش مي‌رود. آنها در جريان موضوعات روز قرار دارند و اگر سکان اين جريان را به‌دست بگيرند. با اين تفاسير بايد شاهد کناره‌گيري عظيم اينگونه اتفاقات و عزل و نصب‌ها باشيم.