روزنامه خراسان
1399/05/14
داستان عکس ها و آدم ها
عکسهای پروژه «اتاق من» بسیار جذاباند. زاویه انتخاب شده عکسها که از بالاست، کمک میکند تا بتوانیم جزئیات جالبی از اتاق محل زندگی افراد مختلف را مشاهده کنیم. افراد مختلف در کشورهای مختلف با سبک زندگیها و فرهنگهای متفاوت. در همه این عکسها، فردی جوان در میانه اتاق نشسته است و دور و بر او وسایل مختلف قرار گرفتهاند اما داستان این عکسها چیست؟ چه کسی برای چیدمان اتاق در زمان عکاسی تصمیم گرفته است و اصلا هدف از این پروژه چیست؟ برای آشنایی بیشتر با این پروژه با عکاس آن یعنی «جان تکرِی» تماس گرفتیم. ایمیل اول ما برای چند هفته جوابی دریافت نکرد اما در نهایت بعد از پیگیری از راههای مختلف و صبوری زیاد، بالاخره بعد از نزدیک به یک ماه، پاسخ «جان» از راه رسید. جان در پاسخ به سوالاتی که از او کرده بودیم، اطلاعات تکمیلی درباره این پروژه را برای ما ارسال کرد و به صورت اختصاصی به ضمیمه زندگیسلام روزنامه خراسان اجازه داد تا عکسهای او را منتشر کند. این شما و این پروژه عکاسی متفاوت «اتاق من» و اطلاعات جالبی درباره آن که جای دیگری منتشر نشده است.هدفم مستندسازی سبکزندگی هم نسلهایم است «جان تکری» به سوالات ما درباره این پروژه متفاوت عکاسی، اهدافش، جذاب ترین نکاتش و ... پاسخ میدهد «جان تکری» یا با تلفظ فرانسویها «تکغی»، عکاس و فیلمساز فرانسوی است. کار اصلی او فیلم سازی و عکاسی است و بیشتر کارگردانی ویدئو کلیپ انجام میدهد. البته دغدغههای انسانی و توجه او به موضوعات اجتماعی باعث شده تا او در کنار عکاسی، فیلمسازی و برگزاری نمایشگاههای عکاسی، در کنفرانسهایی با موضوعات حقوق بشر هم شرکت داشته باشد. در پروژه «اتاق من» جان به مدت 6 سال از متولدین دهه 80 و 90 میلادی عکاسی کرده است که در این مطلب با این پروژه بیشتر آشنا خواهید شد. چرا عکاسی در اتاق؟ چرا از جوانان؟ اولین نکته که جان روی آن تاکید دارد این است که او در پی عکاسی از افراد در اتاق خوابشان نبوده بلکه او به دنبال عکاسی از افراد در فضایی بوده که میخوابیدند. اگر در نظر داشته باشید که او از تعدادی جوان در شمال مکزیک در سلولهای زندان عکاسی کرده است، بهتر متوجه تفاوت این دو موضوع خواهید شد. اما چرا عکاسی از متولدین دهه 80 و 90 میلادی؟ جواب جان به این سوال کوتاه است: «من میخواستم سبک زندگی همنسلان خودم را مستندسازی کنم». زمانی که جان در حال اجرای این پروژه بود، یعنی حد فاصل سال 2010 تا 2016 میلادی، متولدین دهه 80 و 90 میلادی، نسل جوان را تشکیل میدادند. 95 درصد وقتم صرف قانع کردن افراد برای همکاری شد احتمالا همانطور که خودتان حدس میزنید، جان در کشورهای مختلف زنگ خانه افراد را برای عکاسی بر حسب تصادف نزده است بلکه پیش از عکاسی، زمان زیادی را صرف همراه کردن افراد با این پروژه کرده است. او در این باره میگوید: «95 درصد زمانی که من برای این پروژه اختصاص دادم، صرف قانع کردن افراد برای همکاری شد. اصل عکاسی، زمان زیادی نمیگرفت، اما برای پیدا کردن افراد، من از شبکههای اجتماعی و سازمانهای مردم نهاد برای ارتباط گرفتن با افراد، استفاده میکردم. گاهی هم البته به ندرت، به صورت مستقیم و در خیابان سراغ افراد میرفتم. در هر کشوری لازم بود ابتدا من تعدادی افراد قابل اعتماد را پیدا کنم که هدف من از اجرای این پروژه را درک کنند و سپس آنها به من کمک میکردند.» آن چه درباره پشتصحنه این عکسها نمیدانید در برخی از عکسهای این مجموعه به نظر میرسد اتاق پیش از عکاسی، آماده شده است. در مقابل اما برخی اتاقها در شلختهترین صورت ممکن قرار دارند، اما چیدمان اتاقها کار کیست؟ جان در این باره این طور توضیح میدهد: «شرکتکنندگان در نشان دادن یا پنهان کردن هر وسیلهای آزاد بودند. این انتخاب آنها بود و من دخالتی در این زمینه نمیکردم. گاهی فرد از من فرصت میخواست تا اتاق خود را تمیز کند اما گاهی هم چنین درخواستی مطرح نمیشد.» البته به نظر میرسد جدای از نظر فرد در این که چه چیزی را در اطراف خود قرار بدهد، نظر افراد دیگری هم در این زمینه موثر بوده است. افرادی که البته ما آنها را نمیبینیم اما جان درباره آن ها این طور توضیح میدهد: «چیزی که شما در این عکسها نمیبینید، افراد پشت صحنه هستند. افرادی چون همسر، دوست، والدین و خواهر یا برادر فرد. پیش میآمد که حتی تا ده نفر در پشت صحنه حضور داشته باشند». عکس مورد علاقه «جان» کدام است؟ هر کدام از این عکسها در شرایط خاصی گرفته شدهاند، عکسهایی که برخی از نظر زیبایی ظاهری، جذابیتهای بیشتری دارند اما از نظر عکاس این عکسها، کدام عکس جذابتر است؟ جان در این باره توضیحات جالبی دارد: «در ابتدای مسیر، من بیشتر جذب زیبایی بصری عکسها و ترکیببندی آنها میشدم اما آرام آرام توجه من به داستان آدمها جلب شد. حالا برای من بهترین عکسها آنهایی هستند که قویترین داستانها را دارند. آنهایی که واقعیت ناآشنایی را برای من به نمایش میگذارند، یا موضوعی را که برای من بسیار دور از ذهن بوده است روایت میکنند. عکس پناهجویان سوریهای در اردوگاهی در لبنان که تمام زندگیشان را در جنگ از دست داده بودند، برای من بسیار ناراحتکننده بود یا عکس جوان اهل رواندا که در زمان نسلکشی 1994، کودک خردسالی بود و تمام خانوادهاش را در آن زمان از دست داده بود یا زندانیانی که در شمال مکزیک از آنها عکس گرفتم». جان البته داستان 100 شخص را که از آنها عکاسی کرده در کتاب خود منتشر کرده است که به عنوان نمونه، دو روایت از این مجموعه را در بخش دیگری از این پرونده، خواهید خواند. ارزش کار من در آینده مشخص خواهد شد شاید با خود فکر کنید این عکس گرفتن از جوانان معمولی کشورهای مختلف چه ارزشی دارد؟ جان درباره ارزش کارش اما اعتقاد دیگری دارد. او معتقد است با این عکسها توانسته سبک زندگی همنسلان خود را ثبت کند و با توجه به تغییر سریع شرایط، ارزش کار او در آینده بیشتر مشخص خواهد شد، اما برای همین امروز، دیدن این عکسها چه ارزشی میتواند داشته باشد. جان میگوید: «اگر افراد بعد از دیدن عکسهای این پروژه، از دنیای اطراف خود کمی آگاهتر شوند، باعث خوشحالی من است.» پروژه بعدی جان چیست؟ جان حالا درگیر پروژه جدید خود است. پروژهای که این بار هم قرار است طی چند سال انجام شود. جان درباره پروژه جدید خودش این طور توضیح داده است: «تمام چیزی که درباره کار جدیدم میتوانم بگویم این است که پروژه اتاق من حول محور جوانی و جغرافیا بود اما پروژه جدید من درباره عشق و تاریخ است. مطمئنم عکسهای جذابی در آینده در همین باره خواهید دید». قصهها مهمتر از عکسها هستند چند روایت برگزیده «جان» که بعد از مصاحبه با افراد حاضر در عکس درباره سبکزندگیشان نوشته است شاید با دیدن عکسهای خوش آب و رنگ این پرونده، شما از پروژه «اتاق من» خوشتان آمده باشد اما صبر کنید. شما هنوز از بخش دیگری از این پروژه، اطلاع چندانی ندارید. بخشی که میتواند باعث شود تا این پروژه تاثیری عمیقتر بر شما بگذارد. جان در این پروژه در کنار عکاسی از افراد با آنها، صحبت هم کرده است. صحبتهایی درباره سبک زندگی آنها، تحصیل، عشق، مذهب و .... . در کتابی که جان درباره این پروژه به چاپ رسانده، 100 عکس از مجموع 1200 عکس گرفته شده، منتشر شده و در کنار آن صحبتهای این افراد را هم کار کرده است. صحبتهای این افراد منعکس کننده قصه زندگی آنهاست، قصههایی که گذشته آن ها را در کنار آیندهای که برای خود در نظر دارند، ترسیم میکند. در ادامه میتوانید بخشهایی از این روایتها را بخوانید؛ روایتی از مردی جوان از آفریقا و روایتی از یک راهب بودایی از نپال. اتاق 1049- اوسیا، 18 ساله چوپان، ها سلومو، لسوتو سلام به روستای کوچک ما خوش آمدید. در اینجا خانوادههای کمی زندگی میکنند و برای رسیدن به نزدیکترین جاده از اینجا باید یک ساعتی پیادهروی کنید. من در این خانه تنها زندگی میکنم، چرا که پنج سال پیش مادرم و برادرانم برای کار به آفریقای جنوبی رفتند. من برای مراقبت از خانه و گله خانوادگیمان، اینجا ماندم. 13 سالگی مدرسه را رها کردم و یک چوپان تمام وقت شدم؛ کاری که الان هم به آن مشغولم. من همیشه دوست داشتم چوپان بشوم، کاری که از مدرسه رفتن بیشتر به آن علاقه دارم. من باید سخت کار کنم و پول پسانداز کنم تا بتوانم حیوان جدیدی بخرم. خانوادهام این مسئولیت را به من دادهاند و من تلاش میکنم تا آن را به بهترین شکل به سرانجام برسانم. برادران من در آفریقای جنوبی زندگی میکنند. آنها به عنوان کارگر در دامداریهای صنعتی کار میکنند. گلههایی که آنها مسئولیتشان را بر عهده دارند، از گله من بسیار بزرگ تر است. غالب اوقات آن ها هزاران حیوان داخل قفس دارند که توان حرکت هم ندارند. آنها همیشه کاه میخورند و هیچ وقت امکان خوردن علف تازه و گردش در طبیعت را ندارند. گاوهای مادر خیلی زود از گوسالهها جدا میشوند. گوسالهها حتی از شیر مادر خودشان تغذیه نمیشوند. من درک نمیکنم آن مزرعهدارها چطور میتوانند چنین کاری را بکنند. ما هیچ وقت نباید چنین کاری را با دیگران انجام دهیم؛ چه انسان و چه حیوان، همان طور که خودمان دوست نداریم، کسی چنین کاری را با ما بکند. وقتی شما حیوانی را که زجر کشیده، میخورید، بخشی از آن زجر کشیدن را جذب میکنید. اتاق 385- پما، 22 ساله راهب بودایی، کاتماندو، نپال اسم من پما است. من در کاتماندو و در این معبد به عنوان یک راهب بودایی آموزش میبینم. من سه سال قبل به اینجا آمدم. من در سیمپانی، روستایی کوچک در کوههای شمال غرب کشور بزرگ شدم. جایی که رفت و آمد به آن سخت است. جادهای وجود ندارد و اتوبوس هم شما را در فاصلهای پیاده میکند که برای رسیدن به روستا باید یک روز پیادهروی کنید. والدین من کشاورز هستند و دامداری میکنند. روستای ما خیلی فقیر است. برق وجود ندارد. من یازده خواهر و برادر دارم که همه در همان روستا زندگی میکنند. من تنها عضوی از خانواده هستم که در شهری بزرگ زندگی میکند و برای طی کردن این مسیر معنوی انتخاب شدهام. در مدت زمان آموزش که 7 سال طول خواهد کشید، من خانوادهام را نخواهم دید. در انتها، به عنوان آزمون، به مدت سه سال و نیم تنها در یکی از غارهایی که در شمال شهر هستند، زندگی خواهم کرد. در آن مدت من باید روی مدیتیشن، مطالعه و دعا تمرکز کنم. من نگران آن مرحله نیستم چرا که خودم را مدتهاست برای آن آماده کردهام. بعد از آن من اجازه آموزش بودائیسم را خواهم داشت. البته برای آن زمان مطمئن نیستم که بخواهم در شهری بزرگ بمانم یا به روستایی کوچک بروم، اما اطمینان دارم که برای زندگی نپال را انتخاب خواهم کرد و به هند نمیروم، چرا که زندگی در کوهستان را دوست دارم.
منبع عکسها: myroomphotos.com
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
خروج یک ثانیه ای از کمین 15 ساله
این فیش قیمت ندارد
راز پرفروشترینها
داستان عکس ها و آدم ها
حسادت زنانه به حلقه دار گره خورد
پایان تاریخ مصرف نتانیاهو؟
داماد فراری، پای نعمت زاده را وسط کشید
نسخه مجلس برای مسکن
قهر جهرمی، جدال مجازی نورافکن و علیخانی و آقازاده
پاشنه آشیلهای صنعت کفش خراسان رضوی
پایان بلاتکلیفی کنکوری ها
بالاخره یقه مسئولان بی توجه به گرانی گرفته شد
عشق سهراب گلوله داغ و خون خشایار!