پزشکان و مصائب کرونایی


 
 
مصائب کرونایی زوج‌های پزشک


گفت‌وگو با یک متخصص داخلی و همسر روان‌پزشکش  که ابتلای خودشان هم مانع رسیدگی آن‌ها به بیماران کرونایی نشد
 
مصطفی عبدالهی – «کیهان» 2 ساله بود و پدر و مادرش شیرین‌ترین روزهای دوران کودکی او را تجربه می‌کردند، اما نمی‌دانستند که کرونای لعنتی روزهای سختی را برای آن‌ها رقم خواهد زد؛ روزهایی که باید بغض کنند و حسرت در آغوش‌کشیدن فرزندشان را داشته باشند. حال کیهان خوب بود و کرونا نتوانست سلامت او را به خطر بیندازد اما «محیا» و «شهاب» هردو مبتلا شده بودند، آن هم نه از روی بی‌احتیاطی و سهل‌انگاری، بلکه حضورشان در بیمارستان ویژه بیماران کرونا و رسیدگی به بیماران، آن‌ها را در دام کرونا گرفتار کرد. «محیا کاوه» و «شهاب اسکندری‌نژاد» از جمله پزشکان کشورمان هستند که طی ماه‌های اخیر در صف مدافعان سلامت ایستادند؛ سختی این چندماه برای آن‌ها از آن جهت بیشتر بود که جزو زوج‌های پزشک هستند و مصائب و گرفتاری‌هایشان بیشتر بوده است. نگهدای از بچه، خرید منزل، پیگیری کارهای معمول و هزار و یک نیاز دیگر یک زندگی مشترک دشوارتر است برای زوج‌های پزشکی که خودشان هم کرونایی شده باشند.
حضور اختیاری در بیمارستان کرونایی‌ها
این‌که نام مادر کیهان را اول آوردم نه فقط از باب احترام و رعایت این‌که «خانم‌ها مقدم اند»، بلکه به این دلیل که یک متخصص اعصاب و روان است و حضورش در بیمارستان کرونایی‌ها هیچ الزامی نداشته، اما حس انسان‌دوستانه‌اش برای کمک به این بیماران، او را به آن‌جا کشانده است. او درباره چرایی این تصمیم می‌گوید : «روزهای اول آمدن کرونا شرایط خیلی سخت بود و ترس بیماران زیاد. وقتی به یک بیمار می‌گفتند که مبتلا شده‌ای، احساس می‌کرد کرونا معادل مرگ است و روحیه‌اش را از دست می‌داد؛ بعضی‌ها غش می‌کردند و دچار حمله عصبی می‌شدند، حتی یکی از بیماران به‌ دلیل ترس از کرونا قرص خورده بود که خودکشی کند. این صحنه ها را که می‌دیدم بیشتر مطمئن می‌شدم که بسیاری از مبتلایان به کرونا، به روان‌درمانی احتیاج دارند».
روایت روزهای سخت یک مادر
برایم از روزهای سختی می‌گوید که او و همسرش که پزشک متخصص داخلی است، هر دو به کرونا مبتلا شده بودند: «خانواده‌هایمان در گرگان نیستند و ما هم برای کیهان پرستار خانگی داشتیم اما در آن روزهای سخت، امکان رفت‌وآمد پرستار هم وجود نداشت. هر دو مبتلا بودیم و باید در همان شرایط از بچه هم مراقب می‌کردیم. همیشه ماسک روی صورت‌مان بود، فاصله چندمتری با بچه را رعایت می‌کردیم و فقط گاهی که نیاز بود، نزدیکش می شدیم؛ خیلی سخت بود که نمی‌توانستیم در آغوشش بگیریم و بغض می‌کردیم... ». از او می‌خواهم برایم از
فداکاری‌های همسرش در این مدت هم بگوید: «با وجود مبتلا شدن به کرونا، فقط 3 روز در خانه استراحت کرد و اوضاع ریه‌اش که بهتر شد دوباره به بیمارستان رفت، می‌گفت تعداد بیماران خیلی زیاد شده و اگر من برای ویزیت نروم، فشار کار روی همکارانم بیشتر می‌شود، این ازخودگذشتگی شهاب برایم زیبا بود».
همسرم عاشقانه پای کار آمد
دکتر «اسکندری نژاد» هم قدردان تلاش‌های همکارانش و به ویژه همسرش است: «واقعا نمی‌دانم چطور باید از لطف و زحمات همسرم تشکر کنم، برای حضور محیا در بیمارستان هیچ اجباری نبود اما عاشقانه پای کارش ایستاد. حتی خودِ من گاهی با رفتنش به بیمارستان مخالفت می‌کردم اما او تردیدی نداشت که باید از نظر روحی به بیماران مبتلا به  کرونا کمک کند».
نگهداری نوبتی از کودک 2 ساله
او گوشه‌ای از خاطرات ماه‌های گذشته را هم مرور می کند: «همه کادر درمان روزهای سختی را پشت سر گذاشتند و هنوز هم این سختی ادامه دارد؛ اما زوج‌های پزشک شرایط سخت‌تری داشتند. مثلا خود ما باید برای نگهداری از کیهان هم برنامه‌ریزی می کردیم، این کار را نوبتی کرده بودیم تا هر دو بتوانیم بیماران‌مان را ویزیت کنیم، در کنار نگهداری از بچه، بقیه کارهای زندگی مشترک هم بود و در این مدت به‌سختی از پس انجام آن‌ها برآمدیم».
روحیه‌ای که از بهبود بیماران می‌گرفتیم
آن‌چه برای این زوج پزشک و همه کادر درمان، دلگرم کننده بوده و هست، بهبود بیماران کرونایی است؛ چیزی که دکتر اسکندری‌نژاد درباره آن می‌گوید : «خوب‌شدن بیماران به ما روحیه می‌داد، وقتی یک بیمار که زیر دستگاه تنفسی بود، بهبود پیدا می‌کرد، حال ما خوب می‌شد و خستگی‌هایمان را فراموش می‌کردیم».
عذابی که می‌کشند ...
کادر درمان در کنار همه مشکلات و گرفتاری‌های همیشگی، این روزها از چیزی عذاب می‌کشند که بیشتر برایشان دردآور است. پدر کیهان می‌گوید: «وقتی در کوچه و خیابان، جوان‌هایی را می‌بینیم که نسبت به کرونا بی‌تفاوت‌اند، بیشتر از غصه‌خوردن برای خود آن‌ها، غصه پدرها و مادرهای آن‌ها را می خوریم که خطر ابتلایشان بیشتر و مقاومت بدن‌شان در برابر کرونا کمتر است. خیلی از بیماران ما پدرها و مادرهایی هستند که چندماه اخیر را در خانه ماندند و از کرونا در امان بودند اما یک دید و بازدید بدون رعایت الزامات بهداشتی، آن‌ها را مبتلا کرده است». این همان هشداری است که هنوز هم در جامعه جدی گرفته نمی‌شود ... .
 
پرونده
کُد 99 نفس گیر
به بهانه روز پزشک با دکتر «مصطفی جلالی‌فخر» گفت‌و‌گو کردیم که عضو تیم عملیاتی احیای بیماران کرونایی است  و یک منتقد حرفه‌ای فیلم
علیرضا کاردار | روزنامه‌نگار
این روزها یکی از اقشاری که تقریبا همه جا و در هر حالی صحبت از آن‌هاست، پزشکان هستند. کرونا بار دیگر به ما ثابت کرد که دنیا بدون وجود پزشک و علم پزشکی، جای زندگی کردن نیست. به مناسبت اول شهریور ماه که روز پزشک است، تصمیم گرفتیم با یک پزشک صحبت کنیم تا در کنار شنیدن از زندگی پر فراز و نشیب و خاطراتش، با این عملیات احیای بیماران هم تا حدودی آشنا شویم. به همین دلیل با دکتری به گفت‌وگو نشستیم که این روزها در خط مقدم مبارزه با کروناست و در کنارش نقد فیلم هم می‌نویسد و پست‌هایش در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌چرخد. در ادامه، این گفت‌وگوی جذاب را با هم بخوانیم.   رتبه 14 کنکور سراسری شدم «مصطفی جلالی‌فخر هستم، متولد 51 در تهران. سال 69 در کنکور سراسری رتبه 14 آوردم و وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شدم»، دکتر با این مقدمه خودش را بیشتر برای ما معرفی می‌کند: « بعد از فارغ‌التحصیلی مشغول کارهای دولتی شدم. از آن‌جایی که عاشق سینما بودم، مدتی هم در این زمینه فعالیت داشتم تا در سال 91 در آزمون رزیدنتی شرکت کردم و در رشته داخلی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی مشغول به ادامه تحصیل شدم. پس از چهار سال هم دوران طرح را گذراندم و مشغول طبابت شدم. دو هفته از طرح را در مرودشت گذراندم که هنوز در جست‌وجوهای اینترنتی نام این شهر برای محل خدمت من می‌آید، در صورتی که در تهران هستم.»   کد 99 برای احیای بیمار است دکتر جلالی فخر از سختی کار در بخش بیماران کرونا می‌گوید. او عضو تیم عملیاتی احیای بیماران کرونایی است و خاطرات عجیبی از این بخش دارد: «وقتی بیماری دچار ایست قلبی تنفسی می‌شود، «کد ۹۹» اعلام می‌کنند و این یعنی تیم‌ کد به‌سرعت بر بالین‌ بیمار حاضر می شوند و عملیات احیا (CPR) را انجام‌ می‌دهند و شاید زنده بماند. چند شب پیش در بیمارستان کشیک بودم و آن‌قدر پشت سر هم کد ۹۹ اعلام کردند که یاد فرودگاه‌های بین‌المللی افتادم، وقتی هواپیماها پی‌در‌پی برمی‌خیزند و فرود می‌آیند. حتی یک بار همزمان دو بیمار کد خوردند. بیمارستان از کرونا سرریز شده است و مملو شده از پیر و جوان، با بیماری زمینه‌ای و بدون آن، ورزشکار، مادر باردار، دو برادر که یکی رفت و یکی ماند، فعلا. در بخش‌ها و‌ آی‌سی‌یو‌های مخصوص کرونا، تخت خالی باقی نمانده است. انگار عنکبوتی غول‌آسا در کُنجِ آی‌سی‌یو، به دیوار چسبیده است و یکی‌یکی بیماران را به سمت تارهای چسبنده‌ خود می‌کشد. هر کدام از ما می‌تواند همین کسی باشد که آن شب، تمام کرد.‌ شاید او هم فکر می‌کرد خودش نمی‌گیرد و نیازی به ماسک ندارد. یا شاید بی‌گناه بود و قربانیِ بیمار یا ناقلی شد که ماسک نزده بود.»   خلبانی که با سر رفت توی تیر چراغ‌برق چه شد که به پزشکی علاقه‌مند شدید؟ اصرار خانواده بود یا علاقه خودتان؟ دکتر جلالی فخر به این سوال پاسخ می‌دهد: «از کودکی پدر و مادرم علاقه‌مند بودند که من پزشک شوم. از همان زمان من را «دکتر مصطفی» صدا می‌زدند! البته این فضا اجباری نبود و در عین این که علاقه خود را ابراز می‌کردند، من را در انتخاب رشته آزاد گذاشته بودند. البته خودم هم پزشکی را دوست داشتم. هرچند در آن زمان مانند بیشتر نوجوان‌ها، دوست داشتم خلبان شوم ولی ماجرایی پیش آمد که از این کار منصرف شدم. کلاس پنجم دبستان بودم که کولی فالگیری را هنگام بازگشت از مدرسه دیدم. از روی کنجکاوی پول توجیبی‌ام را به او دادم تا فالم را بگیرد. او هم کف دستم را دید و گفت «وقتی بزرگ بشی حتما خلبان میشی!» غافل از این‌که آن فالگیر علاقه نوجوان‌ها به خلبانی را می‌دانست و تیری در تاریکی انداخته بود! من که ذوق‌زده شده بودم با عجله به سمت خانه دویدم تا به مادرم خوش‌خبری بدهم که قرار است خلبان شوم اما جلوی راهم را ندیدم و با سر رفتم توی تیر چراغ برق. وقتی من را به بیمارستان رساندند، پزشکی که مشغول بخیه زدن سرم بود ماجرا را پرسید و من صاف و ساده تعریف کردم. این‌جا بود که پزشک خندید و گفت: «تو اصلا نمی‌توانی خلبان شوی، چون عینکی هستی. ولی پزشکی به قیافه‌ات می‌آید.» آن‌جا بود که تصمیم گرفتم تغییر رشته بدهم و پزشک شوم!»   می‌خواستم بازیگر شوم و بروم سینمای هند نام دکتر جلالی فخر با سینما هم گره خورده است. از او خواستیم از ریشه این علاقه و وابستگی برای‌مان بگوید: «من قبل از این که وارد پزشکی بشوم، وارد سینما شدم. ماجرا برمی‌گردد به دوران کودکی. سال پنجم دبستان بودم و شاگرد اول مدرسه‌مان. مادر یکی از همکلاسی‌هایم که درس‌هایش ضعیف بود، به مادر من زنگ زد تا برای کمک کردن به پسرش به خانه آن‌ها بروم. تا قبل از آن روز، من اصلا دستگاه ویدئو ندیده بودم. دوستم بعد از جلسه رفع اشکال به من گفت که بیا فیلم ببینیم. به او گفتم که مگر می‌شود به جز برنامه‌های ثابت تلویزیون، فیلم دیگری دید؟ گفت بله و من هاج و واج دستگاه پخش ویدئو را دیدم. بعد از دیدن آن فیلم، تصمیم گرفتم بازیگر سینما بشوم و بروم سینمای هند! خلاصه‌اش این‌که این علاقه به بازیگر شدن در من بود اما تا بعد از کنکور، آن را جدی دنبال نکردم. البته انشای من در دوران دبیرستان هم خوب بود و همین انگیزه‌ای شد تا بروم یک فیلم را ببینم و برداشت‌هایم را درباره آن بنویسم. بعد از این‌که نوشتم، گفتم حالا چه کار کنم. رفتم یک روزنامه تازه تاسیس و مطلب را به نگهبان دادم و سریع برگشتم تا به من و محتوای مطلب، اعتراض نکنند! بعد هم هر روز روزنامه را می‌خریدم اما خبری از چاپ مطلب نبود و داشتم ناامید می‌شدم که بعد از یک هفته چاپ شد و این اتفاق، جرقه‌ای برای ورود جدی‌ترم به حوزه نقد فیلم بود. بعد از آن شروع کردم به دیدن فیلم‌های کلاسیک سینما و خریدن و خواندن کتاب‌های این حوزه که تقریبا دو سال طول کشید، اما چون علاقه داشتم، از تمام سختی‌های این مسیر برای رسیدن به هدفم لذت بردم. تا این‌که وارد مجله فیلم شدم و از سال 71 تا امروز مشغول به نقد فیلم هستم.»  
به امید کسب ثروت کلان  پزشک نشوید آرزوی بسیاری از جوانان امروزی، این است که در رشته‌های پزشکی قبول شوند تا نان‌شان برود توی روغن. از آقای دکتر پرسیدم آیا جوانان را به پزشک شدن تشویق می‌کنید یا نه؟ که پاسخ داد: «هرچند امروزه همه رشته‌ها تقریبا ارج و قرب خود را از دست داده‌اند ولی دست‌کم هنوز یک پزشک امکانات قابل قبولی دارد. با وجود کم‌لطفی عده‌ای، توهین‌های فضای مجازی و ... پزشکان همچنان در جامعه محترم هستند. همان‌طور که امسال دیدیم کنکور تجربی هم پرطرفدارترین کنکور بود. با این‌همه پزشکان و پرستاران و کادر درمان مظلومانه و نجیبانه، در سکوت و بدون حامی، مشغول کار خود هستند. من هنوز عاشق رشته پزشکی هستم و اگر به سال 69 برگردم باز هم همین رشته را انتخاب می‌کنم، ولی توصیه من به جوانی که می‌خواهد وارد این رشته شود این است که اگر برای ثروت کلان و زندگی لاکچری می‌خواهد پزشک شود، فعلا خبری از این چیزها نیست. ولی اگر دنبال شغل محترمی است که با جان انسان‌ها سر و کار دارد و سودمند است، ضمانت شغلی دارد و می‌توان زندگی قابل قبولی تشکیل داد، باید سختی‌های دوران تحصیل و بعد از آن را تحمل کند و بعد وارد این حرفه شود. تحصیل پزشکی واقعا سخت است، به ویژه گرفتن تخصص.»   روزی 30 تا 40 بیمار کرونایی ویزیت می‌کنم دکتر جلالی فخر می‌گوید که گاهی از این که وارد این رشته شده خسته می‌شود، به ویژه این روزها که به شدت درگیر درمان بیماران کرونایی است. خودش این‌گونه توضیح می‌دهد: «روزی حدود 30 یا 40 بیمار کرونایی را ویزیت می کنم. خودم هنوز خوشبختانه مبتلا نشده‌ام. خیلی شرایط سختی است. حتی یک بار آن‌قدر خسته شده بودم که به خودم گفتم ای‌کاش به این رشته نیامده بودم و الان در شغل دیگری شاغل بودم. شما هر لحظه در معرض ابتلا هستید. متاسفانه بعضی بیماران مبتلا به کرونا زمانی که به بیمارستان مراجعه می‌کنند، نه فاصله را رعایت می‌کنند، نه از ماسک استفاده می‌کنند و فکر می‌کنند چون خودشان به کرونا مبتلا شده‌اند، پزشک‌شان هم باید بگیرد! البته مردم کلافه‌اند و عصبانی. کرونا را انکار می‌کنند و آن را با ایدز اشتباه گرفته‌اند. مثلا وقتی به او می‌گوییم که کمی دورتر بایست، ناراحت می‌شود و به او برمی‌خورد.» دکتر با ناراحتی ادامه می‌دهد: «همکارها خسته شده‌اند و یکی یکی مبتلا می‌شوند. همکلاسی خودم که سال 69 در دانشگاه تهران با هم درس خوانده بودیم و متخصص اورژانس شده بود و اتفاقا در یک بیمارستان با هم کار می‌کردیم، مبتلا شد و فوت کرد. این موضوع باعث افزایش نگرانی همکارانم شده است. من هر روز که به بیمارستان می‌روم، از زیر قرآن رد می‌شوم. چون نمی‌دانم که وقتی شب به خانه برگردم، حالم خوب است و می‌توانم به زندگی ادامه بدهم یا نه.»   
نتیجه تست PCR قطعی نیست «تست PCR کرونا(معروف به تست ته حلق)، اصلا آن آزمایش قطعی خلاصی‌بخشی که تصور می‌کنید نیست»، دکتر جلالی‌فخر با این مقدمه می‌افزاید: «هرچه بیشتر با جلوه‌های متنوع بالینی کووید۱۹ آشنا شدیم، بیشتر فهمیدیم که این تست، فصل‌الخطاب نیست. تست گران‌قیمتی که تقریبا مد شده است و اشتباه بزرگی در ذهن مردم ایجاد شده که اگر تست PCRشان منفی شد، «قطعا» کرونا ندارند. مثبت شدن این تست، غیر از این که به نحوه‌ نمونه‌گیری و کیفیت کیت‌های آزمایشگاهی بستگی دارد، به میزان کلونیزاسیون (تجمع و تکثیر) ویروس هم وابسته است. گاهی تست بیمار در حالی که ناقل و حتی بیمار است،  منفی‌ است. این که کسی به محض مشاهده علامت‌های اولیه و مشکوک به کرونا یا مواجهه با بیمار مبتلا، تست PCR داده و منفی بودن‌ آن را ملاک قطعی بپندارد، عملا ممکن است به ضررش تمام شود. متاسفانه افراد مشکوک یا بیمار خفیف که باید بر اساس علایم بالینی در قرنطینه بمانند، به اتکای این تست، به حضور خود در جامعه ادامه می دهند و ویروس را می‌پراکنند. بر اساس شواهد بیماران پرشمار کووید۱۹ که تا به حال ویزیت کرده‌ام، به جرئت می‌گویم که تست PCR، تاثیری در برخورد بالینی ما ندارد یعنی نباید داشته باشد. اگر علایم خفیف یا مشکوک دارید، به این تست نیازی نیست و فقط قرنطینه و دستورات کلی و تصمیم‌گیری بر اساس علایم بعدی کافی است. اگر با بیمار مبتلا تماس داشته‌اید که به هیچ کدام از این‌ها نیاز ندارید و فقط رعایت پیشگیری‌های کلی نظیر ماسک و فاصله اجتماعی و شست‌وشو و ضدعفونی کافی‌ است و اگر علامت‌دار شدید، تصمیمات بعدی را بگیرید. گاهی یکی دو هفته پس از شروع، PCR مثبت می‌شود. نکته آخر این که تست PCR که با نمونه‌گیری از ته حلق انجام‌ می‌شود با تست CRP که یک آزمایش خون ساده است و صرفا نشان دهنده‌ التهاب در بدن است، فرق دارد. مهم‌ترین‌ ملاک، قضاوت بالینی است که باید توسط پزشک انجام شود.»   زنی که اصرار داشت کنار شوهر کرونایی‌اش بستری شود از دکتر می‌خواهیم برای تغییر فضای گفت‌وگو، خاطره‌ای متفاوت از این روزهایش هم بگوید: «در قسمت اورژانس بیمارستان یک خانم میان سالی آمده بود. کرونا هم داشت و PCR  او هم مثبت شده بود ، با افتخار آمد توی بیمارستان و گفت که من کرونا دارم! به او گفتم که لطفا فاصله را رعایت کنید که گفت: «شوهرم این‌جا بستریه و می‌خوام من هم کنار ایشون بستری بشم.» به  این خانم گفتم که اولا ما این‌جا تخت خالی نداریم و بخش کرونا پر است. در ضمن، شما به مرحله بستری نرسیده‌اید ، در خانه 14 روز قرنطینه باشید. شروع کرد به سروصدا که من باید کنار شوهرم بستری شوم و آیا باید حتما بمیرم که پذیرشم کنین؟ بعد هم من را تهدید کرد که بدون ماسک نزدیکت می‌شوم تا کرونا بگیری! این‌جور مشتری‌ها هم داریم! بالاخره این خانم را بیرون کردیم و چند روز بعد هم، شوهرش هم خوشبختانه مرخص شد.»   مردم کرونا را باور نکرده‌اند از دکتر می‌خواهیم برای کسانی که این روزها به توصیه‌های بهداشتی توجه نمی‌کنند، صحبتی کند تا بلکه از کرونا بترسند و گوش بدهند. آقای دکتر می‌گوید: «بحث سر این است که بعضی از مردم، هنوز کرونا را باور نکرده‌اند و دلایل متعددی هم دارد. بعضی افراد دنبال بهانه‌هایی هستند تا کرونا را جدی نگیرند در حالی که کرونا، جدی‌ترین بلای قرن است و ما هنوز به طور دقیق این بیماری را نشناخته‌ایم. هنوز از لحاظ علم پزشکی اصلا مشخص نشده که آیا کرونا از بین می‌رود یا نه؟ قابل درمان خواهد بود یا نه؟ واکسن‌هایی که ساخته می‌شود، موثر خواهد بود یا نه؟ ویروس نابود می‌شود یا در بدن مخفی می‌شود. علایمش بسیار متفاوت است. الان مریض داریم که کرونایش مثبت شده و هیچ علایمی ندارد، مریض هم داریم که کرونایش مثبت شده و سه روز بعد فوت کرده است. همین دیشب، من کشیک بودم که بیماری خوشحال و خندان آمد و فقط ریه‌هایش کمی درگیر بود، دو ساعت نگذشت که به ICU منتقل شد. البته مردم این ماجرا را باور نمی‌کنند و نمی‌دانند که کرونا نه تنها جان خودشان بلکه جان عزیزان‌شان را تهدید می‌کند. تنها راهی که فعلا برای کاهش شیوع کرونا موجود است و ثابت شده، استفاده از ماسک، رعایت فاصله‌اجتماعی 2 متری و توجه زیاد به ضدعفونی کردن دست‌هاست.»