بعد از تحصیل به روستا برمی گردم

نتایج کنکور دکترای امسال در اوایل شهریور ماه اعلام شد و یک غافلگیری بزرگ داشت. در این آزمون که همچون آزمون سراسری، زمان برگزاری‌اش چندین بار به خاطر کرونا تغییر کرد و باعث سردرگمی و استرس زیاد داوطلبان شد، خانمی موفق به کسب عنوان نفر اول شد که رقبایش از تهران و شهرهای بزرگ کشور را کنار زد تا به این موفقیت چشمگیر دست یابد. «محبوبه وحدانی» متولد یکی از روستاهای استان خراسان‌شمالی است، خانم معلمی که  باکسب رتبه اول در کنکور دکترای سال 99 باعث شد توجه‌ها را به خودش و این‌که چطور موفق به کسب این عنوان شده، جلب کند. تصورش سخت به نظر می‌رسد که یک داوطلب آن هم در مقطع دکترا، از مناطق محروم به موفقیت چشمگیری دست یابد. در پرونده امروز زندگی‌سلام به سراغ او  رفتیم. قبل از هر چیز، می‌گوید به خاطر بچه‌های روستایشان رشته مشاوره را انتخاب کرده، به خاطر آن‌ها معلم شده و حتی رتبه اول کنکور دکترا را هم به خاطر آن‌ها به دست آورده است تا اعتماد به نفس‌شان را بالا ببرد. وحدانی که قبل از این، سابقه کسب رتبه‌های 198 کارشناسی و 2 ارشد را دارد، در روستای «قلی» از توابع شهرستان جاجرم به دنیا آمده و در همین روستا، درس خوانده است. او حالا با کسب رتبه تک رقمی در رشته مشاوره خیلی از بچه‌های روستا را تشویق می کند تا هم به مشاور مراجعه کنند، هم به تحصیل در این رشته و هم به امکان دستیابی به موفقیت تحصیلی با درس خواندن در روستا فکر کنند. در ادامه، گفت‌و‌گوی ما با این خانم معلم را خواهید خواند که می‌گوید بعد از تحصیل در مقطع دکترا به روستایشان برمی‌گردد.   با روزی 4 ساعت مطالعه، رتبه برتر شدم وقتی از نفرات برتر کنکور صحبت می‌کنیم، آدمی توی ذهن‌مان می‌آید که زندگی را فراموش کرده و حداقل یکی، دو سال آخر مانده به کنکور، یکسره سرش لای دفتر و کتاب بوده است. از وحدانی در همین باره می‌پرسم که می‌گوید: «اول قرار بود کنکور دکترا در اسفند 98 برگزار شود. من از مهرماه درس خواندن را شروع کردم. چندماه به همین روال گذاشت و دو، سه روز مانده به موعد کنکور اعلام کردند که آزمون دکترا لغو شده است. من درس را کنار گذاشتم اما دوباره زمان جدیدی برای برگزاری کنکور دکترا اعلام کردند و من هم دوباره مطالعه را شروع کردم. تا روز آخر حداقل سه بار از لغو کنکور دکترا خبر دادند و برای همین میزان مطالعه‌ام خیلی متغیر بود. من آن موقع شاغل بودم و همزمان کارهای پایان‌نامه مقطع ارشد را انجام می‌دادم. برای همین بعضی از روزها زمان مطالعه کمی داشتم. مثلا روزهایی که سرکار بودم، 3-4 ساعت درس می‌خواندم ولی هر روزی که تعطیل بودم حداقل 7-8 ساعت مطالعه می‌کردم. فکر می‌کنم بخش زیادی از مسیر رتبه یک دکترا را در آزمون کارشناسی‌ارشد رفتم. من سال 97 برای ارشد خواندم و در سال 99 کنکور دکترا دادم. فاصله خیلی زیادی بین دو آزمون وجود نداشت و منابع هر دو امتحان شبیه هم بود. برای کنکور دکترا بیشتر زمانم را به مرور درس‌هایم اختصاص دادم و در حد توانم تست زدم. با این حال، خودم هم باور نمی‌کردم که رتبه اول شوم و طبیعتا الان از کسب این رتبه، خیلی خوشحالم.»  
برای کمک به بچه‌های روستا، رشته مشاوره  را انتخاب کردم رتبه یک کنکور دکترا در روستایی زندگی می‌کند که به قول خودش، آدم‌های زیادی بی‌سواد یا کم سواد هستند. مردمی که یا علاقه به تحصیل ندارند یا وقتش را ندارند یا شانسی برای خودشان قائل نیستند که در کنکورها موفق شوند. وحدانی با این توضیحات می‌افزاید: «کار کردن و  درس خواندن در مقاطع بالا برای یک خانم؛ این‌ها چیزهایی است که برای بعضی روستایی‌ها عجیب است. الان خیلی از روستاها تحصیل کرده‌های زیادی دارند اما روستای ما در جاجرم خراسان‌شمالی از نظر تحصیلی ضعیف است. من فرهنگی و مشاور مدرسه هستم. خیلی از اهالی روستا وقتی فهمیدند برای دکترا درس می‌خوانم، گفتند که تو قرار است همین شغلت یعنی معلمی را ادامه بدهی پس چرا این‌قدر درس می‌خوانی؟ ولی خود بچه‌ها انگیزه درس خواندنم بودند. روزی که کارشناسی‌ام را تمام کردم در روستای خودم و چند روستای دیگر مشاور مدرسه شدم. ما مشاوران تا جایی که اطلاعات داشته باشیم به بچه‌ها کمک می‌کنیم و اگر نتوانیم مشکلی را حل کنیم، فرد را به همکاران دیگر ارجاع می‌دهیم. ولی بچه‌های روستای ما به جز من به هیچ مشاوری دسترسی ندارند. من دو  راه بیشتر نداشتم، یا می‌توانستم به دانش‌آموزهای روستایی کمک کنم یا باید آن‌ها را به حال خودشان رها می‌کردم و به نظرم واضح است که باید کدام راه را انتخاب می‌کردم. بعضی وقت‌ها دانش‌آموزها مشکلاتی داشتند و من چیزی درباره آن نمی‌دانستم. این احساس ضعف باعث شد تا تصمیم بگیرم سطح علمی‌ام را بالاتر ببرم. این‌که همیشه یک معلم با سطح ثابتی از توانایی باشم، اذیتم می‌کرد و دوست دارم که همیشه رشد کنم.»   سر جلسه متوجه شدم  که منابع جدید را نخواندم شاید جالب باشد که بدانیم رتبه برتر کنکور چطور استرس قبل از امتحان را تحمل کرده است؟ آن هم در سالی که یکی از عجیب و غریب‌ترین کنکورهای قرن به خاطر کرونا در آن برگزار شده است. همین سوال را از وحدانی می‌کنم که جواب می‌دهد: «تا شب قبل از برگزاری کنکور، درس می‌خواندم. یک سری چیزها را برای خودم تعیین کردم که روز قبل از کنکور مرور کنم اما نرسیدم که بخشی از آن‌ها را بخوانم. از یک طرف استرس داشتم که اگر این مطالب ضروری را مرور نکنم چه می‌شود و از یک طرف دیگر هم نگران ساعت خواب و تاثیر بد دیر خوابیدن شب قبل از کنکور بودم. حتی سرجلسه وقتی دفترچه سوالات را باز کردم، متوجه شدم یک سری از سوالات را از منابع جدید آورده‌اند که اصلا آن‌ها را نخوانده‌ام، اما با خودم می‌گفتم که کارم را انجام دادم و نتیجه‌اش دست من نیست. همین به من کمک می‌کرد که آرام بشوم. حتی وقتی از سر جلسه بیرون آمدم، فکر می‌کردم امتحانم را خراب کرده‌ام. دو، سه روز بعد کلید سوالات منتشر شد، درصدهایم را حساب و خودم را با رتبه‌های یکی، دو سال قبل دانشگاه‌مان مقایسه کردم. باورش سخت بود که درصدهایم شاید یک درصد با رتبه یک پارسال اختلاف داشت. فکر می‌کردم حداقل جزو 5 نفر اول باشم ولی تصور رتبه اول‌شدن برایم سخت و دور از انتظار بود.»  
من اصلا آدم عجیبی نیستم یکی از استرس‌زاترین روزهای زندگی همه افرادی که در کنکور شرکت کرده‌اند، زمان اعلام نتایج بوده است. از وحدانی می‌خواهم از روز اعلام نتایج و خبرساز شدن کسب رتبه اولش در کنکور دکترا بگوید. او توضیح می‌دهد: «این روزها فصل تهیه کشمش است و به همین دلیل، سر خانواده ما حسابی شلوغ شده. روز اعلام نتایج تا بعدازظهر به خاطر مشغله زیاد نمی‌دانستم که رتبه‌ها اعلام شده تا این که یکی از دوستان با همسرم تماس گرفت و پرسید که چه کار کرده‌ام؟ سریع به خانه آمدم تا از طریق سیستم، رتبه‌ام را نگاه کنم. استرس زیادی داشتم و آن لحظات برایم ‌قابل توصیف نیست. وقتی فهمیدیم رتبه اول شدم تا یک ساعت گریه کردم! آن روز مدام کارنامه‌ام را بالا و پایین می‌کردم و می‌گفتم شاید رتبه‌ام این نباشد، شاید اشتباهی یک عدد دیگری را می‌بینم! آن موقع اصلا باورم نمی شد. در کنکور دکترا برای هر رشته‌ای یک رتبه اولی داریم و من اصلا انتظار نداشتم که رتبه‌ام خبرساز شود. اولین بار یک خبرنگار صداوسیما سراغم آمد و مصاحبه‌ام از شبکه استانی پخش شد. آن موقع خوشحال بودم که مصاحبه‌ام پخش می‌شود و مردم محروم منطقه‌مان می‌فهمند که این جا هم می‌توان موفق بود. ولی ماجرا آن وقتی ترسناک شد که مصاحبه‌ کوتاهم از اخبار سراسری سر درآورد. بعد از آن بود که از کسب رتبه یک کنکور، این احساس مسئولیت و نگاه بعضی‌ها ‌ترسیدم. به نظر خیلی‌ها من یک آدم خاص با استعداد و همه چیز تمام هستم. می‌ترسم در حد آن چیزی که در نظرشان هست، نباشم. شاید خنده‌دار باشد، آن قدر نوع نگاه‌ها به یک رتبه برتر کنکور تغییر می‌کند که مثلا دو، سه روز پیش، فردی پشت تلفن گفت که فکر می‌کردم نوع صحبت کردن و صدای رتبه برترها طور خاصی باشد! خیلی‌ها انتظارات عجیب و غریبی دارند ولی من اصلا آدم عجیبی نیستم. در یک آزمون قبول شدم ، فقط همین!»   به رتبه برتر شدن عادت دارم رتبه‌های 198 کارشناسی، 2 ارشد و حالا اولین نفر در آزمون دکترا. وحدانی انگار کسب رتبه‌های تک رقمی برایش عادی شده است! با شنیدن  این جمله می‌خندد و می‌گوید: «یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم که رتبه 106 کارشناسی دارد. پدرم 30 سال در روستای ما معلم بوده و الان بازنشسته و در باغ سرگرم است. او هم جزو اولین تحصیل کرده‌های روستا بوده است. بعضی‌ها می‌گویند کسب این‌ موفقیت‌ها توسط من به خاطر ژنتیکم است ولی من موفقیتم را به این چیزها ربط نمی‌دهم. ممکن است یک نفر با استعداد باشد اما حس اعتماد به نفس ناشی از استعداد بالا باعث تنبلی‌اش شود و طوری آسیب ببیند که باور کردنش هم سخت است.»  
کنکور کارشناسی از دکترا سخت‌تر است می‌پرسم آزمون کارشناسی، ارشد و دکترا چه تفاوتی با هم دارند؟ وحدانی می‌گوید: «فکر می‌کنم کنکور کارشناسی از همه سخت‌تر باشد. کسی که برای ارشد و دکترا می‌خواند، علاقه و انگیزه و دلیل محکمی برای درس خواندن دارد ولی در مقطع کارشناسی خیلی‌ها متوجه اهمیت درس نیستند. برای همین با حالت اجبار و اکراه درس می‌خوانند تا فقط به دانشگاه برسند، مدرکی بگیرند و جایگاه خودشان را از منظر اجتماعی بهبود ببخشند. من از مسیر سخت و پر فراز و نشیب درس خواندن برای ارشد و دکترا لذت بردم. فکر می‌کنم هیچ‌وقت نتوانم از درس خواندن دست بکشم. البته درس خواندن فقط از طریق دانشگاه انجام نمی‌شود. مطالعه جانبی، کارهای پژوهشی و ... همین که احساس کنم چیزی را یاد می‌گیرم، به نوعی دانشجو محسوب می‌شوم و برایم لذت‌بخش است.»   بعد از تحصیل در مقطع دکترا  به روستا برمی‌گردم همه ما آرزو داریم تا به دانشگاه‌های برتر کشور برویم و به یک جایگاه شغلی رده بالا دست یابیم اما رتبه یک دکترا می‌گوید بعد از فارغ‌التحصیلی به روستایشان برمی‌گردد. صریح به او می‌گویم که با این تصمیم این همه تلاش‌تان حیف نخواهد شد و پاسخ می‌دهد: «روستای ما دبیرستان ندارد. آن روزها باید راهی چند کیلومتری را می‌رفتم تا به مدرسه برسم. مدتی را در خوابگاه بودم و بعد از کنکور به دانشگاه فرهنگیان مشهد آمدم. برای مقطع ارشد به دانشگاه علامه‌طباطبایی تهران رفتم. حالا چند سالی است که تجربه زندگی در شهر بزرگ را دارم. شرایط معلمی در شهر خیلی راحت‌تر است ولی من هیچ‌وقت به زندگی در شهرهای بزرگ ترغیب نشدم. شلوغی که وجود دارد، آرامشی که در شهر نیست و احساس مسئولیتی که نسبت به بچه‌های روستا دارم اجازه نمی‌دهد که روستا را ترک کنم. زندگی در شهر بزرگ کلافه‌ام می‌کند. انگار در شهرهای بزرگ، زمان از دست در می‌رود. ما روستایی‌ها در دو، سه ساعت، فاصله چند روستا و شهرستان را طی می‌کنیم ولی وقتی در تهران درس می‌خواندم، دو ،سه ساعت برای رسیدن به خانه، خوابگاه یا دانشگاه در راه بودم. فکر نمی‌کنم در شهر بتوانم زندگی همراه با آرامشی داشته باشم. بعد از فارغ‌التحصیلی به روستا برمی‌گردم.»  


کسب انگیزه بچه‌ها بهترین هدیه قبولی‌ام بود از وحدانی می‌پرسم که بعد از اعلام نتایج چه شد؟ هدیه‌ای یا پیشنهاد کاری جدیدی داشتید یا نه؟ او توضیح می‌دهد: «رتبه یک برای منطقه محروم ما چیز جالبی بود و همه مسئولان تبریک گفتند. من معلم هستم و پیشنهاد کاری دیگری نداشتم ولی بهترین هدیه‌ای که گرفتم یک تندیس بود که بخشدار به من داد. ارزش مالی هدایا برایم مهم نیست. با کسب رتبه یک دکترا توسط من، خوشحالی و امیدواری را می شد از احساس اهالی فهمید. تا قبل از این خیلی از بچه‌ها با کار مشاورها آشنا نبودند ولی بعد از رتبه من خیلی از دانش‌آموزانم گفتند که می‌خواهند درس‌شان را با قدرت بیشتری ادامه بدهند و رشته من را بخوانند.»   کاش فرهنگ رفتن پیش مشاور در مدارس جا بیفتد رتبه یک کنکور دکترا، تقریبا در هر چند جمله‌ای که در مصاحبه‌اش به ما گفت یک بار از رشته‌اش یعنی مشاوره یاد کرد و نه تنها علاقه زیادی به آن داشت که به کاربردی بودنش هم اشاره می‌کرد. او دوست دارد که جمله پایانی مصاحبه‌اش در همین باره باشد: «به شخصه معتقدم آدم یا یک چیزی را بلد نیست یا بلد هست. اگر توانایی حل مشکل یک وسیله، دستگاه یا ... را داشته باشد آن را برطرف می‌کند و درستش خواهد کرد. در غیر این صورت سراغ متخصصش می‌رود. زندگی هم همین طوری است. خیلی وقت‌ها نمی‌دانیم مشکل شخصی و زندگی‌مان را چطور باید حل کنیم؟ یکی از جاهایی که باید فرهنگ مراجعه به مشاور جا بیفتد، مدرسه است. در روستاهای محروم که سطح سواد خانواده‌ها پایین است، بچه‌های دانش‌آموز بیش از هر چیزی به یک متخصص مشاوره نیاز دارند. کسی که به مشاور مراجعه می‌کند، به هیچ وجه انسان ضعیفی نیست. کاش این باور اصلاح شود.»