خطرات رشد منفی اقتصاد

علی دینی ترکمانی
عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی
هـــیــچ اقـــــتصـــادی نمی‌تواند همیشه بر مدار رشد مثبت عمل کند همان طور که هیچ جانداری نمی‌تواند بدون درگیر شدن با بیماری عمر کند. اما، میان بیماری تا بیماری تفاوت‌های اساسی و مهمی وجود دارد. برخی بیماری‌ها‌ گذرا و براحتی درمان پذیرند، برخی نیز عمیق و صعب‌العلاج هستند. اقتصادهایی که در دوره تاریخی بلندمدت در مجموع عملکرد قوی دارند، توانایی بهتری برای مواجهه با رشد منفی به‌خاطر عواملی چون کرونا یا حتی بحران‌های اقتصادی چون بحران 2008 دارند. در نقطه مقابل، اقتصادهایی با عملکرد ضعیف در بلندمدت، توانایی مواجهه با موقعیت‌های رکودی جدید را از دست می‌دهند. درست مانند انسانی که بر اثر بیماری سختی توانایی بازسازی خود را از دست داده و اندام نحیفش در برابر شوکی جدید به‌شدت آسیب‌پذیر می‌شود. عملکرد اقتصاد ایران از نگاه تاریخی بلندمدت بسیار ضعیف بوده است. میانگین رشد اقتصادی سال‌های 1358 تا 1368 منفی 1.6 درصد بود. دهه‌های 1370 و 1380 در پرتو درآمدهای ارزی افزایش یافته، به طور متوسط حدود 5 درصد در سال بود.
سال‌های 1390 تاکنون نیز تقریباً برابر صفر است. میانگین رشد حدود دو دهه از چهار دهه، در مجموع منفی بوده است.


از منظر اقتصادی، رشد منفی بیش از اندازه به معنای ناتوانی اقتصاد در انباشت سرمایه و ساختارسازی فعالیت‌های تولیدی در جهت تولیدات با بهره‌وری بالاست. مثالی می‌زنم. چندین سال است که از بحرانی به نام بحران در صنعت فرش نام برده می‌شود. اینکه با ظهور رقبایی به نام چین، هند و پاکستان، مزیت نسبی تولید فرش در ایران در سایه تولید مبتنی بر نیروی کار ارزانقیمت آنها قرار گرفته و بنابراین، با از دست رفتن بازارهای صادراتی از سویی و اشباع بازار داخلی از سوی دیگر، بخشی از نیروی کار فعال در این صنعت با مشکل کار مواجه هستند. این مشکل، به عنوان یک مثال ملموس، در اصل، ناشی از ناتوانی اقتصاد ایران در تجدید ساختار اقتصادی و انتقال منابع از رشته فعالیت‌های با ارزش افزوده کمتر به رشته فعالیت‌های با ارزش افزوده بالاتر است.
از دست رفتن مزیت نسبی در چنین تولیداتی، با ظهور رقبایی جدید، امری طبیعی است. در چنین شرایطی، اگر اقتصاد در مسیر تکاملی خود رشد خوبی داشته باشد، می‌تواند براحتی چنین تولیداتی را به کشورهای دیگر واگذار و منابع از جمله نیروی کار را در رشته فعالیت‌های با ارزش افزوده بالاتر درگیر کند. تولید فرش با برندهای هنری، یکی از این موارد هست که لازمه آن ورود به مرحله اقتصاد دانایی محور و خلاق محور هست. لازمه این نیز، هم رشد فناوری تولیدات به صورت عمومی به مرزهای جهانی، هم رشد درآمد سرانه به طور پایدار و هم تعامل سازنده با اقتصاد جهانی است.
بحران صنعت فرش نمادی از بحران اقتصاد ایران است. رشته فعالیت‌های سنتی یا مبتنی بر فناوری تولید پایین، توانایی رقابت با رقبا را ندارند. از سوی دیگر، به‌دلیل عدم ساختارسازی، امکانی برای جذب نیروی کار در رشته فعالیت‌های دیگر وجود ندارد. به این اعتبار، اقتصاد ایران درگیر یک بحران ساختاری و عمیق هست که متفاوت از رشد منفی اقتصادهای دیگر بر اثر کرونا یا حتی بحران مالی چون 2008 است.
پیامدهای اجتماعی چنین موقعیتی چه می‌تواند باشد؟ به طور خلاصه می‌توانیم بگوییم: اول، تشدید موقعیت رکود تورمی. هم بیکاری افزایش می‌یابد و هم تورم تشدید می‌شود. دوم، تشدید فقر و محرومیت و به بیانی بهتر پلاریزه (دو قطبی) شدن جامعه. سوم، اگر، مسائل چه در عرضه داخلی و چه در عرصه بین‌المللی، حل و فصل نشوند، پلاریزه شدن جامعه شدیدتر می‌شود. استمرار وضع کنونی مبتنی بر تحریم‌ها و انباشت سرمایه و رشد اقتصادی بسیار ضعیف بلندمدت، به معنای بدتر شدن وضعیت رفاهی بخش قابل توجهی از جمعیت و تشدید بحران بیکاری بخصوص بیکاری جوانان است. در چنین شرایطی، پدیده طبقه نوکیسه بیش از پیش خود را جلوه‌گر می‌سازد.