کلاس اولی‌ها مدرسه را چگونه آغاز کردند




هدی هاشمی  


خبرنگار
دو به دو و دست در دست مادران‌شان وارد مدرسه می‌شوند. ماسک‌های بزرگ را روی صورت کوچک‌شان زده‌اند. آنقدر صورت‌هایشان کوچک است که ماسک روی آن نمی‌نشیند. حتی مراقبند که ماسک‌ها پایین و بالا نشود. دم در مدرسه از دست مادران‌شان جدا می‌شوند و می‌دوند داخل حیاط مدرسه. نه لباس فرمی به تن کرده‌اند و نه کیف و کتابی همراه دارند. بعد از بازگشایی مدارس نخستین روزی است  که کلاس اولی‌ها به مدرسه آمده‌اند. آنها قرار است با معلم و کلاس درس‌شان آشنا شوند. همکلاسی‌هایشان را ببینند و پشت میز و نیمکت‌ها بنشینند و نظم و انضباط لازم برای حضور در کلاس را یاد بگیرند. برای خیلی‌هایشان مدرسه جای عجیب و غریبی نیست تا وارد حیاط می‌شوند، می‌دوند و روی یکی از صندلی‌ها می‌نشینند و زیرچشمی به اطراف‌شان نگاهی می‌کنند. دور تا دور حیاط مدرسه را صندلی گذاشته‌اند و معاون مدرسه میکروفن به دست از بچه‌هایی که وارد مدرسه می‌شوند، می‌خواهد که روی صندلی‌ها بنشینند. کم کم زمان آغاز کلاس درس دانش‌آموزان است و خانم معاون یکی یکی اسم بچه‌ها را می‌خواند و از آنها می‌خواهد پشت خط‌هایی که برای تشکیل صف کشیده شده بایستند. بچه‌ها یک - یک به کلاس درس می‌روند و بعد نوبت دانش‌آموزان کلاس‌های یک- دو تا یک -چهار است. اسم‌ها خوانده می‌شود. امیرعلی سبزی، پارسا سادات محمدی، حسین رضایی، رضا سلامت و سهیل امیری و... آن طور که خانم ناظم می‌گوید، امسال لباس فرم برای دانش‌آموزان این مدرسه اجباری نیست: «امسال به خاطر شیوع کرونا و آموزش‌های مجازی که ممکن است در پیش داشته باشیم، اعلام کردیم که بچه‌ها لباس فرم تهیه نکنند و با لباس مناسب به مدرسه بیایند. البته وضعیت معیشتی خانواده‌ها هم بسیار بد شده است. برخی از پدران بچه‌ها بیکار شده‌اند و نخواستیم که فشار مالی به خانواده‌ها وارد کنیم. از نظر ما لباس فرم تحمیل هزینه اضافی به خانواده‌ها بود. امسال دانش‌آموزان نیازمند هم بیشتر شده اند و ما آنها را شناسایی کردیم تا حد توان هم کمک می‌کنیم. دانش‌آموزانی داریم که پدر و مادرشان بی‌سوادند و حتی توان خرید یک گوشی هم ندارند. برای این دانش‌آموزان برنامه درسی جدایی گذاشته‌ایم. این دانش‌آموزان در کلاس‌های حضوری بیشتر می‌آیند. بهترین معلم‌ها را برای این بچه‌ها گذاشتیم.»
آموزش ترکیبی
مسئولان مدرسه محب الرضا درهای مدرسه را برای دانش‌آموزان باز گذاشته‌اند، آنها تصمیم گرفتند که آموزش را ترکیبی ارائه دهند. کلاس اولی‌ها دو روز در هفته و 35 دقیقه کلاس دارند: «ما از اول دانش‌آموزان را مجبور نکردیم که به مدرسه بیایند. به اولیای دانش‌آموزان هم گفتیم که  در صورت رضایتشان بچه‌ها بیایند. پدر و مادرها سلامتی بچه‌هایشان برایشان مهم‌تر است برای همین اختیار بچه را دارند. بیشتر خانواده‌ها از آموزش مجازی استقبال کردند. درباره کلاس اولی‌ها فکر می‌کنیم حتماً باید در مدرسه باشند. البته این حضور تا پایان سال نیست. یک ماه بیایند و با فضای مدرسه و معلم‌شان آشنا شوند کافیست. کار با کلاس اولی‌ها خیلی سخت است. در فضای مجازی هم نمی‌شود کار کرد. بخصوص اینکه آنها نمی‌توانند با شاد هم کار کنند و اصلاً شبکه شاد جوابگوی کلاس اولی‌ها نیست. ساعت سه بعدازظهر 8 میلیون دانش‌آموز ابتدایی تقریبا همزمان وارد شاد می‌شوند و اصلاً فیلم‌ها دانلود نمی‌شود. ما فکر می‌کنیم کلاس اولی‌ها باید یک یا دو روز در هفته به مدرسه بیایند.» داخل هر کلاس 6 تا 8 دانش‌آموز حضور دارند. اینها دانش‌آموزان کلاس اولند. معلم در کلاس درس ایستاده و هر کدام‌شان را پشت میز و نیمکت راهنمایی می‌کند. کیف‌هایشان را با دقت روی صندلی کنار میز می‌گذارند و خیره به خانم معلم می‌شوند. معلم از پشت ماسک سلامی می‌کند و با دانش‌آموزانش ارتباط می‌گیرد: «بچه‌ها خوبین چه خبر؟» سلامتی. خانم معلم با خوشرویی رو به بچه‌ها می‌شود و خودش را معرفی می‌کند، بعد درباره قوانین کلاس حرف می‌زند اینکه بدون اجازه او نمی‌توانند به بیرون از کلاس بروند یا بدون اجازه نمی‌توانند چیزی بخورند و حرفی بزنند. او شروع به حضور و غیاب می‌کند و می‌خواهد که بچه‌ها دست‌شان را بالا بیاورند و بگویند: «حاضر.» حضور و غیاب که تمام شد، خانم معلم می‌خواهد دانش‌آموزان را با کتاب‌هایشان آشنا کند: «بچه‌ها 2 تا کتاب فارسی داریم. یکی از روش می‌خونیم. اون یکی هم از روش می‌نویسیم. کتاب فارسی که عکس دختر و پسر داره رو نگاه کنید. اسم دختره آزاده‌ست و اسم پسره امین. وقتی گفتم کتاب آزاده و امین روی میز شما بدونید که می‌خوایم فارسی بخونیم. کتاب فارسی بعدی هم عکس درخت داره که بهش می‌گیم کتاب درختی. یک کتاب داریم که عکس زنبور داره. اسم این کتاب، ریاضیه. وقتی گفتم کتاب زنبوری رو بیارید یعنی می‌خوایم ریاضی کار کنیم.» خانم معلم اینها را می‌گوید و همهمه‌ای برپا می‌شود هر کدام چیزی می‌گویند: «خانم من همه کتاب‌هام رو آوردم. الان درس می‌دین.» دیگری می‌گوید: «خانم من کتاب زنبوری رو نیاوردم.» یکی از دانش‌آموزان بلند می‌شود می‌رود سمت خانم معلم: «خانم اصلاً دفتر و مداد امروز نیاوردیم باید چیکار کنم؟» خانم امروز درس می‌دین کدوم کتاب رو بذاریم روی میز.» «خانم کتاب بابا اسفنجی نداریم چرا؟» امسال کرونا آمده نباید وسایل مان را به هم بدهیم ! خانم معلم سعی می‌کند تا دانش‌آموزان را آرام کند. دوباره درباره نظم و ترتیب کلاس حرف می‌زند و می‌گوید: «امروز فقط روز آشناییه. نقاشی می‌کنیم و مداد دستمون می‌گیریم. حالا هر کسی دفتر نقاشی آورده بذاره روی میز. هر کسی نیاورده دستش رو بلند کنه.»
دشواری کار با کلاس اولی ها
دو نفری می‌گویند دفتر ندارند و خانم معلم از دانش‌آموزان دیگر می‌خواهد یک برگه از دفترشان بکنند و به همکلاسی‌هایشان بدهند: «بچه‌ها می‌خوام بهتون طرز مداد گرفتن رو یاد بدم. این سه تا انگشت رو هم  می‌خوابند. انگشت کوچیکه روی انگشت بغلی می‌ره و حالت صندلی می‌شه مداد می‌ره توی دستمون. حالا انجام بدین.» تا حرف معلم تمام نشده هر شش نفرشان مداد به دست می‌دوند سمت معلم: «خانم درسته.» «خانم برای منو نگاه می‌کنی.» «من از قبل بلد بودم ببین.» خانم از همه‌شان می‌خواهد که بر سر میزهایشان برگردند: «بچه‌ها بشینید. بدون اجازه گفتم بلند نشید. اینجوری که درس رو نمی‌تونیم یاد بگیریم. برید بشینید من می‌آم پیشتون.» چند تایی برمی‌گردند و دو تایی همان جا می‌ایستند و با هم حرف می‌زنند. یکی از این پسرها ماسکش را پایین چونه‌اش آورده. از لوازم التحریرشان می‌گویند: «مدادت بابا اسفنجیه. برای منم بتمنه. مامانم برام خریده.» معلم آنها را به سمت میزهایشان راهنمایی می‌کند و می‌گوید: «بچه‌ها امسال کرونا اومده. نباید وسایلمون رو به هم بدیم. نباید از خوراکی‌های هم بخوریم. نباید نزدیک هم باشیم و حرف بزنیم.» یکی از دانش‌آموزان بلند می‌شود و می‌گوید: «باید ماسک بزنیم و ژل بیاریم.» معلم حرف دانش‌آموز را ادامه می‌دهد و از دانش‌آموزان می‌خواهد که همان مدلی که مداد را گرفته‌اند نقاشی بکشند. چند تایی شروع به نقاشی کشیدن می‌کنند و چند تای دیگر بلند بلند با معلم‌شان حرف می‌زنند: «خانم چرا توی تلویزیون معلم‌ها با هم فرق دارند.» «خانم شما هر روز هستید؟» خانم تراشم رو به دوستم نشون بدم؟ سر تراش من پاک‌کن هم داره نگاه؟» «می‌شه مشق بدین.» معلم در حال حرف زدن با دانش‌آموزانش است که زنگ می‌خورد. این زنگ برای برخی‌هایشان خوشایند نیست: «تموم شد یعنی بریم؟» «درس ندادین که.» «دیگه کی بیایم؟» خانم از بچه‌ها می‌خواهد تا با فاصله اجتماعی کلاس را ترک کنند و فردا با کتاب فارسی و دفتر مشق به مدرسه بیایند. دانش‌آموزان می‌روند.
از زبان معلمان
او از سختی‌های کارش می‌گوید: «13 سال است که  تدریس می‌کنم.
4 سال حق‌التدریس بودم و 11 سال هم معلم رسمی آموزش و پرورش در پایه اول هستم. کار کردن با کلاس اولی‌ها خیلی سخت است. شما دیدید که فقط 7 نفر سر کلاس بودند. باز نمی توانستم به خوبی کلاس را کنترل کنم. شما فکر کنید که 30 دانش‌آموز 7 ساله سر کلاس باشند. کلاس اولی‌ها غیر قابل کنترل هستند باید حواسم در کلاس جمع باشد که کاری نکنند. بچه‌های کلاس اولی شلوغ هستند و انرژی زیادی از معلم می‌گیرند.
امسال کلاس درس ما یک خوبی دارد و اینکه تعداد بچه‌ها کم است و همه بچه‌ها  با هم به مدرسه نمی‌آیند. به نظرم خیلی خوب است که کلاس اولی‌ها یک یا دو روز در هفته به مدرسه بیایند. آنها باید با ترکیب‌ها و الفبا آشنا شوند. ما نمی‌توانستیم فقط مجازی تدریس کنیم. امروز تازه بخشی از بچه‌ها را دیدم و با توانایی‌هایشان آشنا شدم. متوجه شدم چطور مداد دست می‌گیرند . مادرها را دیدم .به آنها توصیه کردم که بچه‌ها حتماً باید با مفهوم نظم و انضباط آشنا شوند.»