عشق هرگزنمی‌میرد

علیرضا تاریوردی ‪-‬ فیلم «بنفشه آفریقایی» دومین فیلم مونا زندی حقیقی است که همانند فیلم اول او «عصر جمعه» یک فیلم رئالیستی است با نگاهی واقع‌گرا به چالش‌های زن ایرانی در یک جدال پرتنش میان احساسات و عواطف او و ارزشهای اخلاقی و سنتهای مرسوم جامعه است. «بنفشه آفریقایی» قصه جسورانه‌ای را انتخاب کرده است، شکوه (فاطمه معتمدآریا) که با همسردومش رضا (سعید آقاخانی) زندگی می‌کند، وقتی می‌فهمد بچه هایش، شوهر سابق او فریدون (رضا بابک) را در وضعیت بیماری در خانه سالمندان رها کرده اند، تصمیم می‌گیرد در خانه‌اش از او نگهداری کند. همزیستی به این شکل موضوع شجاعانه‌ای است و ریسک بالایی را برای تهیه‌کننده دارد که خوشبختانه در این مورد بخت یار سازنده بوده و احتمالا با تغییراتی در فیلمنامه مجوز دریافت کرده
است.
«بنفشه آفریقایی» داستان برخاستن و شعله ور شدن یک عشق قدیمی از خاکستر سالهای گذشته و تقابل آن با عشق تازه‌تری است که زندگی فعلی شکوه را تشکیل می‌دهد. شکوه در ابتدا با انگیزه‌ای خیرخواهانه فریدون را به خانه‌اش می‌آورد اما با تعاملهایی که به تدریج میانشان شکل می‌گیرد، خاطرات گذشته دوباره زنده می‌شود و گویی درخت عشق آنها که به خواب زمستانی رفته بود دوباره جوانه زده و بیدار می‌شود. این عشق بازیافته در فریدون شور دوباره‌ای برای زندگی ایجاد می‌کند و باعث بهبود بیماری او
می‌شود.


به این ترتیب موقعیتی شکل می‌گیرد که می‌توان آن را یک مثلث عشقی نام گذاشت. البته مثلثی که در این فیلم شکل می‌گیرد بسیار تابو شکن و جسورانه است و با تعاریف سنتی از غیرت و تعصب همخوانی ندارد. در حالت عادی هیچ مردی حاضر به همزیستی با رقیب عشقی خود نیست و معمولا میان رقیبان نزاع و درگیری شکل می‌گیرد اما در اینجا مایه اتصال و تداوم این رابطه پر از تضاد و تناقض عشق است که بر ارزشهای دیگر اجتماعی برتری می‌یابد. شاید بتوان این فیلم را انعکاسی از مدرن شدن جامعه ایران دانست که به تدریج ارزشهای سنتی در آن تحول یافته و تعاریف جدیدی پیدا کرده است.
تلاش شکوه برای برقراری تعادل و تقسیم محبت میان دو مرد، مرد زندگی گذشته و مرد زندگی فعلی‌اش بسیار دیدنی است. او به شدت سعی می‌کند کار خود را انسان دوستانه جلوه دهد اما به نوعی در برابر همسرش رضا شرمگین است که این شرم را در سکانس اول فیلم و زمانی که فریدون را به خانه می‌آورد، در سلامی که به رضا می‌کند به زیبایی نمایش می‌دهد. او تمام تلاشش را می‌کند تا فریدون به زندگی برگردد، شاید شکوه به دلیل اینکه فریدون را ترک کرده به نوعی خودش را در وضعیت فریدون مقصر می‌بیند و شاید هم تمام اینها آمیخته با احساس ترحم است اما رفتارهای شکوه و نوع توجهش به فریدون و سعی در فراهم کردن آنچه که فریدون دوست دارد نشان از چیزی سوای انساندوستی و ترحم دارد.
اضلاع دیگر این مثلث، انگیزه‌ها و دلایل خاص خود را برای این رابطه دارند. فریدون احساس دوگانه‌ای در برابر شکوه دارد و با اینکه او را در جدایی و ترک خود، گناهکار می‌داند اما هنوز عشق او را در دلش زنده نگه داشته است و حتی به قیمت مواجهه و تحمل رضا که به
دوستی شان خیانت کرده، راضی به ماندن در خانه اوست. رضا هم برای اینکه با همسر دوست خود ازدواج کرده احساس گناه می‌کند و با این رضایت می‌خواهد بخشی از این گناه را پاک کند. این موقعیت با گذشت زمان پرتنش‌تر می‌شود، رضا که شاهد شکل‌گیری صمیمیت میان شکوه و فریدون است احساس خطر می‌کند و دچار تردید می‌شود و در اینجاست که کار برای شکوه بسیار سخت می‌شود. او از طرفی باید به ندای قلب خود گوش کند و از طرف دیگر باید عفت و پاکدامنی خود را در نگاه جامعه حفظ کند و البته نباید به عشق رضا هم خیانت کند. فیلم در ارائه این تصویر از مبارزه دائمی شکوه و چالشهای او و در ایجاد حس همدلی با او در بیننده موفق
است.
«بنفشه آفریقایی» قصه نزاع دائمی میان عشق و ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی است، قصه تردید، خیانت و گناه است. قصه پشیمانی‌ها و تلاش برای جبران خطاهاست و در نهایت قصه زنده ماندن عشق‌هاست. «بنفشه آفریقایی» با بازیهای خوب فاطمه معتمدآریا، رضا بابک و سعید آقاخانی فیلمی بسیار زیبا و دیدنی از روابط انسانی است که داشته‌های ذهنی مخاطب را به چالش می‌کشد و او را به تفکر
وا می‌دارد.