مانيفست بقا!

چه از محتوا و رويكرد نامه موسوي‌خوئيني‌ها خوش‌مان ‌آيد يا نه، نمي‌توان اهميت اين رويكرد را ناديده گرفت. در سرمقاله يكشنبه توضيح دادم كه چه گروه‌هايي مي‌توانند باتوجه به جهان‌بيني و ماهيت تحليل خود درباره شرايط كشور و انتخابات سال آينده درباره آن داوري كنند. اما به نظرم بايد از منظر ديگري به تحليل شرايطي كه منجر به فهم يا نقد نامه اخير پرداخت. بسياري از طرفداران اصلاحات و طرفداران‌شان مدتي است به اين پرسش تعيين‌كننده رسيده‌اند كه سرشت ماهيت سياسي كنش‌هاي آنها منجر به ايجاد چه مزيت‌هايي شده است. كارل ماركس در كتاب كاپيتال كه داراي ارزش فراواني براي ماركسيست‌هاي جهان است بخش‌هايي از كتاب را به تحليل و تمجيد از سرمايه‌داري اختصاص داده است. اما در بخش فرجامين و نتيجه‌گيري به اين نكته اشاره دارد كه با همه خدمات سرمايه‌داري، عصر بورژوازي به پايان رسيده است. بايد به فكر دوران پسابورژوازي بود. اين عده از اصلاح‌طلبان يا طرفداران‌شان، به گذشته و تاريخ عمل سياسي اصلاح‌طلبان در بهترين حالت ممكن به ديده تحسين مي‌نگرند، اما عميقا بر اين باورند كه عصر اصلاحات به پايان رسيده است. اين فرجام‌انگاري نه شبيه آن چيزي است كه در دهه گذشته حجاريان از آن ياد كرده بود. مرگ اصلاحات فرا رسيده، پس زنده‌باد اصلاحات! اگر در دهه گذشته ماهيت و موجوديت اصلاح‌طلبي در كنار تحليل پراتيك كنش‌ها و رهبران آنها مورد ترديد بود، اينك گزاره اساسي‌تري مورد مداقه قرار گرفته است. اينكه آيا سيستم موجود امكان اصلاح دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، ضرورتا اين مسير از طرق راهكارهاي شناخته شده سياسي در جريان اصلاحي امكان‌پذير است؟ آيا بر فرض اصلاح‌پذيري، نهادهاي سخت قدرت به اين اصلاح‌طلبان و با روش‌ها و شيوه‌هاي متداول‌شان امكان حيات مي‌دهند؟ اصلا آيا ارتزاق از طريق رقابت‌هاي انتخاباتي و تصرف نهادهاي اجرايي و مقننه بدون ايجاد تغييرات ساختاري در شكل و ماهيت اداره كشور و تغيير در ساختار قانون اساسي امكان‌پذير است؟ پرسش اساسي‌تر آن است، با فرض همراهي نهادهاي سخت قدرت و تن دادن به مديريت اصلاحي در اداره كشور، اين مانيفست و تئوري براي اداره كشور رهگشا است؟ آيا اصلاح‌طلبان توان طراحي جامع توسعه‌گرايانه را دارا هستند؟ نامه جناب خوئيني‌ها به هيچ كدام از اين پرسش‌ها پاسخ نمي‌دهد. محتواي اساسي اين نامه مبتني بر راهبردي است كه در دو دهه گذشته مدنظر است. صرف حضور در رقابت‌هاي انتخاباتي. ماهيت نگره جناب موسوي‌خوئيني‌ها بر اين اصل استوار است كه اگر مي‌خواهيد ماهيت جمهوريت نظام را همچنان زنده نگهداريد بايد در انتخابات شركت نمود. البته اين ظاهر نامه است. اما او به اين سوال پاسخ نمي‌دهد كه آيا در سال‌هاي گذشته كه اقبال انتخاباتي هم بالا بوده، اين جنبش توانسته به حداقل وعده‌هاي خود دست يابد؟ 
فارغ از چگونگي ميزان اصالت شعار «اصولگرا، اصلاح‌طلب ديگه تمام ماجرا»  كه برخي از تندروهاي كم‌دانش هم از شنيدن آن دچار شعف مي‌شوند -البته بايد اذعان كرد كه بخش‌هاي وسيعي از مردم از كارآمدي چنين گروه‌هايي نااميد شده‌اند- آيا واقعا كاري از دست اصلاح‌طلبان براي تحقق وعده‌هاي خود يا اصولگرايان كه مدعي كارآمدي هستند، برمي‌آيد؟ از سوي ديگر تا كجا مي‌توان اين چرخه ناكوك دوقطبي‌سازي اجتماعي و سياسي را ادامه داد؟ شايد رهبران عاليرتبه كشور نيز مانند ما در چرخه اين تعارض نافرجام و كشوربربادده افتاده باشند. اما سوال اساسي اين است كه پيش از تشويق مردم به مشاركت انتخاباتي بايد بر راه‌حل‌هايي تكيه كرد كه امكان پيشبرد مطالبات مردم را فراهم آورد. تا زماني كه مدل «تيشه بده اره بگير» در كشور حاكم است، ما نه به توسعه سياسي مي‌رسيم نه توسعه اقتصادي. درنتيجه همين منازعات بي‌حاصل بوده كه ايران نه ژاپن شده و نه كره‌شمالي، نه سوييس شده و نه حتي با استانداردهاي عصر مشروطه در پيگيري حقوقي مطالبات همخواني دارد. لذا نفس مشاركت ديگر جوابگو نيست. از سويي اصلاح‌طلبان و حاكميت در مقطعي بايد به بازخواني نوع رفتارهاي خود بينديشند. اصلاح‌طلبان كه مجبورند و گويا در گفت‌وگوهايي موثر و جمعي درصدد پيدا كردن مانيفستي جامع مطابق بر نيازهاي روز جامعه هستند. در مقابل حاكميت نيز بايد اين فرصت را به خود بدهد و در رويكردها و راهبردهاي خود امكان بازنگري فراهم آورد... هر چند حاكميت نشان مي‌دهد كه با استواري بر ادراكات قديمي خود ايمان دارد اما من بر اين باور نيستم. انتخاب روحاني پس از داستان 88 مويد اين بازنگري است. حاكميت نمي‌خواهد بگويد انعطاف نشان داده است، اما در واقعيت اين كار را مي‌كند، اما ما نبايد گويا به روي‌شان بياوريم. به محض اينكه احساس كنند اين امر به معني عقب‌نشيني آنان است، قاعده بازي را عوض مي‌كنند.
به درست يا غلط تصور برخي در حاكميت آن است بسان شاگرد تنبلي كه الف را نمي‌گفت و وقتي با پرسش روبه‌رو شد پاسخ داد، كافي است الف را بگويم. آنگاه تا «ي» بايد پيش روم. از منظر تجربه تاريخي نيز برخي سرنوشت شاه را معيار مي‌گيرند. مهم آن نيست كه بگوييد صداي امواج شما را شنيده‌ام يا نه! مهم آن است كه خود را به نشنيدن بزنيد. همه ما كتاب «انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن» اثر جاودانه آلكسي دوتوكويل را خوانده‌ايم. جمله جاودانه‌اي در اين كتاب نگارش شده كه از هانتينگتون تا كرين برينتون و حتي مهدي بازرگان به آن اشارتي داشته‌اند.
«هرگاه رژيمي سرسخت پس از دوراني طولاني از فشار، تنها بخواهد كمي از فشار موجود بكاهد، اين كمال هنر سياستمداري است اگر پادشاهي بتواند تاج و تخت خويش را حفظ نمايد. اما اصل كليدي آن است كه نه گروه اول بايد در ميزان قدرت خود اغراق كند و نه حاكميت مي‌تواند نيروهاي منتقد خود را دست‌كم بگيرد، زيرا به نظر بيش از آنكه به فكر افزايش يا تحليل چگونگي بالا بردن نرخ مشاركت باشيم، بايد راه‌حلي جامع و همه‌نگر به مساله آينده ايران داشته باشيم. اصولگرا و اصلاح‌طلب، زمين بازي خود را ايران مي‌داند. اما طرح جامع و روشني براي گفت‌وگو و مفاهمه وجود ندارد. موضوع امروز ما هنوز انتخابات نيست، فقدان فهم جامع از حكومتداري است. تا زماني كه در جمهوري اسلامي به فهم مشتركي از حاكميت و منافع ملي نرسيم در بر همين پاشنه مي‌چرخد. ايران جزو معدود كشورهايي است كه قواي سه‌گانه و ديگر نهادهاي آن در راهبردهاي كشورداري عليه هم فعاليت مي‌كنند. ممكن است بگوييد اين از خواص كشورهاي دموكراتيك هم هست. مثلا اختلافات بنيادين در روابط ميان قوا وجود دارد. من با اين حرف موافق نيستم. به‌طور مثال احزاب در برخي راهكارهاي مواجهه با پديده‌ها و بحران‌ها اختلاف‌نظر دارند، اما در اداره كشور و اتخاذ تصميمات كليدي با يكديگر هم‌راي و همراه هستند. از اينكه بگذريم، صرف پرداختن به مفهوم انتخابات و عدم ارايه پاسخ مناسب به هواداران اصلاحات و طرفداران‌شان كه در نتيجه مشاركت‌هاي قبلي و حضور گسترده مردم و استقرار دولت مورد حمايت، چه دستاوردهاي ملموسي حاصل شده است؟ محل تاني جدي دارد. جامعه به چه تحولي نيل يافته كه در صورت فقدان آن آسيب مي‌ديد. از سويي اين دغدغه مهم وجود دارد كه چرا تشكيل يك دولت يك‌دست و انقلابي و همسو با مجلس جوان انقلابي نمي‌تواند راه‌حل بهتري براي اداره كشور باشد؟
تعارضات داخلي و رقابت‌هاي دروني باعث شده كه دود اين تنش‌ها به چشم مردم رود. چرا نمي‌گذاريم كل ساختار در اختيار اين مدعيان قرار بگيرد و نتيجه مديريت‌شان بر همه آشكار شود؟


البته اين نظريه منتقدان خود را نيز دارد. تندروها نشان داده‌اند كه قدرت اداره كشور به تنهايي را ندارند. از سويي ايده‌آل‌ترين دولت يك‌دست انقلابي در زمان احمدي‌نژاد محقق شد. با درآمدي افسانه‌اي. بالاي 700 ميليارد دلار درآمد نفتي. اما در حال حاضر، بعيد است جايگاه احمدي‌نژاد در حاكميت كمي بهتر از رهبران اصلاح‌طلب باشد!
به نظر مي‌رسد ماهيت نامه خوئيني‌ها وادار كردن حاكميت، جامعه، نهادهاي مدني و گروه‌هاي سياسي به درك عميق‌تر به امر جمهوريت نظام و تنظيم سازوكارهاي مشروع مشاركت دولت و ملت است. خوئيني‌ها باهوش‌تر از آن است كه تنها دغدغه مشاركت انتخاباتي را داشته باشد. با تكيه به نامه قبلي او كه پس سال‌ها سكوت نوشته شده، بايد كليدواژه‌هاي اين كنش جديد را كشف كرد. در يك جمع‌بندي مقدماتي مي‌توان به همه اين پرسش‌ها و دغدغه‌ها انديشيد و در ادامه به ابعاد ديگر اين وضعيت اشاره كرد. در غير اين صورت بايد بر اين اقدام رييس سابق مركز تحقيقات استراتژيك، نام استراتژي بقا گذاشت.