بَلم سرخ در حوالی ساحل!

امید مافی‪-‬ غروب که از راه برسد زیر باران بی‌محل دوحه، سرخ جامگان مام میهن مرتع سبز "جاسم بن‌حمد" را به گورستان دشداشه پوش‌های النصر بدل خواهند کرد تا هشتاد میلیون نفر غصه‌های بی‌شمار خود را لختی به دست باد بسپارند.
برای لشکر تا بن دندان مسلحی که ازبک‌ها را در شب روشن تحقیر کرد و تقاص آبی‌ها را گرفت، آرزو سه بخش بیشتر ندارد.برای آنها عبور از خاکریز حجازنشینان کار دشوار و پیچیده‌ای نیست.پسران یحیی برای آنکه ثابت کنند در غربت می‌توانند صدای شکستن استخوان‌های دشداشه پوش‌ها را به گوش‌ها برسانند با تکیه بر پلنی زهردار نود دقیقه در حوالی قفس توری حریف چادر خواهند زد تا در وقت مقرر تیر خلاص را شلیک کرده و شنبه تاریخی را به زخم آویزِ خاطرات عرب‌ها بدل کنند.
امشب آوای بال بال پرندگان سرخ گوش آسیا را کَر خواهد کرد،اگر یحیی در قامت سوزنبان سرخ‌ها پریدن را به فروچکیدن ترجیح دهد و لکوموتیو بی‌قرار را از ایستگاه واپسین نیز به سلامت عبور دهد.
در روزگار قحطی شور و شادی و شیدایی نمایش توپچی‌های سرزمین مادری مجالی برای سرخوشی در اوج لبخندهای مچاله شده و از یاد رفته را مهیا خواهد کرد.آن وقت می‌توانیم به زمینی که دور سرمان می‌چرخد دستور توقف دهیم و شبی لااقل سر بر بالش آرامش بگذاریم.ما امروز غروب عصرانه با شعرهایی حماسی خواهیم خورد.شعرهایی که به پاس طوفان ارتش سرخ در کویر دوحه و تسخیر غرب آسیا سروده خواهد شد.کسی چه می‌داند.شاید امشب زیر نور ماه تمام پنجره‌های خزانی را به عشق سربازانی که قرار است پشت دست سرجوخه‌های النصر را داغ بگذارند بگشاییم و رو به کوچه رستگاری پس از مدت‌ها خاموشی زمزمه کنیم: آه،ما بسیار خوشبختیم...