درباره سفره‌های مردم

علیرضا صفاخو‪-‬ مهرماه پر از بی‌مهری بود که مردم ایران دیدند، شنیدند و خواندند! از انوع گرانی‌ها و مشکلات بیکاری گرفته تا از دست دادن چهره‌های محبوب هنریشان همچون استاد محبوب موسیقی محمدرضا شجریان! در واقع تا الان که میانه مهر است و آغاز پاییز 99؛ گرانی انواع محصولات و کاهش شدید قدرت خرید نسبت به حقوق مصوب ابتدای سال، چنان تلخ و ناگوار شده که در کنار برخی اخبار اجتماعی یا سیاسی ناخوشایند، خارج شدن مواد غذایی مهم از سفره خانوار هم به دردهای آنها افزوده است. تخم‌مرغی که ارزان‌ترین منبع پروتئین مردم دور افتاده از گوشت قرمز و ماهی بود؛ امروز توان خریدش برای تهیه یک املت که هیچ برای یک نیمرو هم به سختی صورت می‌گیرد، به ویژه اگر افراد گرسنه در لیست میلیون‌ها بیکار کشور باشند! تغییر قیمت کالاها هم برای مصرف‌کننده و هم برای تولید‌کننده علامت سوال در ذهن‌ها ایجاد کرده است که روند قیمتی کنونی چگونه خلق شده و چگونه دنبال خواهد شد و آیا این دولت و حتی دولت بعدی، توانایی یا حتی اراده و اختیار کنترل موتور افسارگسیخته افزایش قیمت‌ها را
خواهد داشت!؟
مردم مصرف‌کننده و تولیدکننده هر روز شاهد گرانی کالاهای تولیدی، وارداتی و از همه مهمتر مواد اولیه تولید هستند که این زنجیره را کلافه کرده است. هرچند مدیران این عرصه، تحریم و افزایش قیمت دلار را که روزگاری چون کاغذ پاره‌ای بی‌اثر می‌پنداشتند، امروز عامل اصلی این افزایش‌ها اقرار می‌کنند؛ اما بعضاً مواد اولیه که تمام آنها در کشور تولید می‌شود و نیازی به هیچ واردات ندارد هم در این گرانی سهم بزرگی به خود اختصاص داده است!
امسال با وضعیت بورس مردم دیدند که برای جبران کسری بودجه دست دولت دوازدهم به جیب مردم متکی شده است؛ افزایش دلار، بودجه‌بندی و غیرواقعی بودن بودجه و این آخری عدم جبران افزایش قیمت بلیت هواپیما با استناد به پرواز نرخ ارز از مسائلی است که نمی‌توان به راحتی از کنار آن عبور کرد؛ چراکه اساس ساختار اقتصاد بر روی این‌ها نهادینه می‌شود. وقتی دولت قیمت فروش نفت را در بودجه 99 ( و البته بدون گرفتن نظر و مصوبه از مجلس وقت) با علم به اینکه تحریم‌ها شدت می‌یابد 50 دلار می‌بندد و امروز امکان فروش همان نفت 36 دلاری را هم با هزار ترفند وزارت نفت و به صورت دور زدن به سختی تامین می‌کند چه چیزی جز سوءمدیریت را باید به فهرست دردهای رایج قبلی افزود!؟ پس یکی از ضعف‌های مدیریتی در ساختار بودجه ریزی برای کشور است که حال امروز سعی می‌کنند کسری بودجه خود را از طریق افزایش قیمت دلار، چاپ اسکناس بدون پشتوانه و باقی مسائل تامین کنند.این در حالی است که بورس‌بازی طبقات نا آشنا با ماهیت بورس که بخشی از خود کارگزاران هم بر آتش تهیه آن افزودند، بر مشکلات اقتصادی کشور افزوده است. هرقدر که کرونا به هزینه‌های بودجه اضافه کرد، برای بالانس شدن درآمدها نیز دولت در بورس مداخله کرد و این مسیر اصلی اقتصاد کشور را به انحراف کشاند که شاید از دست رفتن اعتماد به بورس خسارت مضاعفی است که حساب و کتاب آن را بعدها باید سنجید!


در واقع تمامی این عوامل و شعارهای بلندبالای همه مسئولان دست در دست هم داده است تا امروز دیگر حتی نتوان از واژه کوچک شدن سفره‌ها استفاده کرد؛ چراکه برخی سفره‌ها اساسا برچیده شده‌اند!
وقتی به قول یک حسابگر اقتصادی با فرض اینکه هر وعده غذایی یک خانواده چهار نفره برای هر نفر یک تخم مرغ و نان بربری شده باشد، هزینه آن در ماه یک میلیون و 500 هزار تومان می‌شود و به شرطی که در هر وعده غذایی صرفا تخم مرغ آب‌پز و یک عدد بربری بخورند و دیگر چیزی نخورند و تخم مرغ را هم بگذارند
جلوی آفتاب تا بدون روغن بپزد چه انتظاری جز همان
برچیده شدن سفره ها! حال سهم حامل‌های انرژی، لباس، تفریح و آموزش و...بماند که در این محاسبه گنجانده نشده است! که اگر تمامی این موارد حساب شود و درآمد زیر 10 میلیون تومان باشد، یعنی فقر مطلق! یعنی به معنای دیگر مردم توان زندگی کردن را ندارند و همه فرسنگها زیر خط فقر غرق شده اند!
با این وضعیت شاید برخی مسئولان معتقد باشند که 3 وعده غذا زیاد است و همان 2 وعده کافی است که طبیعی است در شکاف طبقاتی وحشتناک ایجاد شده، هرکس قضیه را به سبک خود توجیه می‌کند؛ تولیدکننده می‌گوید من باید به قیمت روز بفروشم تا سرمایه‌ام را حفظ کنم و اگر ارزان بفروشم و مواد اولیه را گران بخرم سرمایه‌ام تمام می‌شود و باید کارگرانم را اخراج کنم و مصرف‌کننده هم که هیچ ندارد جز ریختن اشک در خلوت خود که اگر وسوسه استفاده از راههای ناهنجار به او چیره نشود، باید با نان خالی روزها را بگذراند و ستایش‌های قهرمانانه رئیس جمهوری دولت تدبیر و امید را بشنود و دم برنیاورد که نکند «سیاه‌نمایی» تفسیر شود! وقتی در کشوری مثل سنگاپور که یک چهارم تهران هم نیست با وضعیت جغرافیایی خشن، با منابع زیرزمینی نزدیک به صفر، با شرایط آب و هوایی خیلی بد، یک خانم می‌آید آنجا را مدیریت می‌کند و به یکی از بهترین اقتصادهای منطقه با بیشترین درآمد سرانه تبدیل می‌شود و در واقع دو برابر نفت ایران از صنعت گردشگری درآمدزایی می‌کند. جز آن است که مدیریت به معنای استفاده از منابع محدود برای رفع نیازهای نامحدود را به کار گرفته است؛ اما ما در ایران با داشتن منابع نامحدود نفت، گاز، حامل‌های انرژی، منابع زیرزمینی، وضعیت ژئوپولتیک، جاده ابریشم، کریدور شمال و جنوب و جاذبه‌های گردشگری در حد و اندازه 10 کشور نخست جهان، دقیقا عکس این قضیه را انجام داده‌ایم و گویا با این دست فرمان هم ادامه خواهیم داد! همه این‌ها در حالی است که درد خلاف‌گویی به نیت تسکین دادن به مردم هم به دردهای متعدد گذشته اضافه شده است! در حالی که اقتصاد کشورمان به سوی فروپاشی می‌رود و دیگر نسخه‌‌های پیچیده شده قبلی هم برای درمان این اقتصاد بیمار کارایی ندارد؛ اقتصاد امروز فقط در یک کلینیک فوق تخصصی و با جراحی سیاسی با رویکرد منافع ملی و غیر حزبی و جناحی نجات یافتنی است.