روزنامه شرق
1399/07/22
باز گو از نجد و از یاران نجد
باز گو از نجد و از یاران نجد سعید محبی جزئیات قضیه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت را دوست و دشمن هریک از دیدگاه خود نوشتهاند. خواندن و شنیدن آن از زبان دشمنان، آلوده به تحریف و تخفیف است و از زبان دوستداران اهل بیت، گاه آمیخته با مبالغه است؛ اما برای اینکه عمق این فاجعه هولناک و جنایتی که در حق آن حضرت و اهل بیت و اصحاب وی روا داشتند، بهتر معلوم شود، یک نمونه را از زبان یکی از همان دشمنان تبهکار که ظاهرا در صحنه حاضر بوده، بشنویم. زحربن قیس که از کربلا برگشته بود، وقتی به قصر یزید در شام آمد و خواست وفاداری و خدمتگزاری خود را نسبت به خلیفه ابراز کند، ماجرای روز عاشورا را در چند جمله اینگونه توصیف کرد:«ای یزید! تو را مژده باد به پیروزی و یاری خداوند! حسین بنعلی با هجده تن از خویشان و شصت تن از پیروان و اصحابش نزد ما آمد. به آنها گفتیم یا تسلیم شوید و حکم امیر عبیدالله بنزیاد را بپذیرید یا جنگ کنید. آنها نپذیرفتند و جنگ را برگزیدند.
همین که آفتاب سر زد، گرد آنان را گرفتیم و محاصره کردیم. آنها چون کبوترانی که از چنگال باز فرار کنند به هر سو رو میآوردند و میگریختند که پناهگاهی بجویند.
ای امیرالمؤمنین!
به خدا آنقدر طول نکشید که کسی در چاشتگاه به خواب رود که همه آنها را از دم شمشیر گذراندیم. اینک تنهای آنها برهنه، تنپوش آنان خون و چهرهشان خاکآلود است. آفتاب بر آنها میتابد و تنشان را میگدازد و باد از هر سو بر بدنهایشان میوزد و جز کرکسها کسی سراغ آنها نمیرود» (طبری، ج7، ص 377).گرچه این گزارش هم آمیخته به تملق است و هم مبالغهآمیز به نظر میرسد، اما گوشهای از وسعت فاجعه را بیان میکند و از عمق سبعیتی حکایت میکند که سپاه عبیدالله زیاد نشان دادند. راستی، آدمی از درک این همه تبهکاری و ددمنشی که در حق فرزند پیامبر(ص) روا داشتند، درمیماند و جز این نمیتواند بگوید که شیطان بر جان ایشان چیره شده بود و یاد خدا و انسانیت که بود پاک از جان و دل آنها فراموش شده بود.
بههرحال آنچه مسلم است، در محرم سال 60 هجری پس از چند روز محاصره امام حسین و اصحاب او در دشت کربلا و قطع آب و آذوقه بر ایشان، ظرف چند ساعت و چنانکه این گزارشگر بيان ميكند همه اصحاب آن حضرت را بهجز کودکان و زنان کشتند و به این مقدار بسنده نکردند، بلکه طبیعت جاهلی خود را بهنهایت نشان دادند و قساوت و بیرحمی را به اوج رساندند: بر ابدان شهیدان اسب تاختند، خیمهها را آتش زدند، اموال آنها را غارت کردند و علیبنالحسین(ع) و زنان و کودکان را بهعنوان کافر و خارجی که علیه حکومت یزید قیام (خروج) کردهاند، اسیر کردند و به سمت کوفه و سپس به شام نزد یزید بردند. البته در مجلس یزید حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب کبری(س) بدون هیچ واهمهای آن خطبههای غرا را خواندند و درنهایت شجاعت، یزید و اطرافیان او را رسوا کردند و در جواب یزید که گفت دیدی خداوند با برادرت چه کرد، زینب فرمود من جز زیبایی ندیدم (ما رأیت الا جمیلا). نیز گفت اینها مردمیاند که خداوند کشتهشدن را بر ایشان نوشته و خود بهسوی قتلگاهشان بیرون آمدند (هولاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم). در آن مجلس، کار به جایی رسید که یزید را وحشت گرفت و سعی کرد اسیران را احترام کند و حتی از کشتن امام حسین(ع) تبری جست و آن را به گردن عبیدالله زیاد انداخت که البته آشکارا دروغ میگفت و قلبا از شهادت آن حضرت خشنود بود.
درباره بغض معاویه و فرزندش یزید با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و اهل بیت او و تبلیغات سوئی که علیه ایشان کرده بودند، نمونههای فراوانی در کتب تاریخی وجود دارد. برای اینکه گوشه کوچکی از مظلومیت امام حسین(ع) حتی پس از شهادت آن حضرت معلوم شود و بدانیم که بنیامیه چه جو مسموم و تبلیغات گستردهای ضد اهل بیت پیامبر(ص) ایجاد کرده بودند، بد نیست این چند جمله را از قول «کراجکی» بخوانیم. او مینویسد سالها پس از حادثه کربلا بعضی قبایل و خانوادهها که در شام یعنی محل دارالخلافه یزید زندگی میکردند، به القاب جدیدی معروف شدند مانند بنیالسراویل، بنو اسنان، بنوالمکبری، بنوالطشتی و امثال آنها. علت این نامگذاری به خاطر خوشخدمتی و کارهایی بود که پدران یا بزرگان این خانوادهها در ماجرای کربلا و پس از آن انجام داده بودند و به آن افتخار میکردند و خود را به آنها لقبها میخواندند. مثلا بنیالسراویل کسانی بودند که لباس امام حسین(ع) و اصحاب او را غارت کرده بودند، بنوالسرج همان سوارانی بودند که بر ابدان مطهر آن حضرت و شهیدان کربلا تاخته بودند و بعضی از آنها نعل اسبهای خود را به نشانه افتخار بر بالای خانه خود آویزان میکردند. بنواسنان خانوادههایی بودند که خودشان یا پدران آنها سر مقدس ابیعبدالله را بر بالای نیزهها تا شام حمل کرده بودند و بنوالمکبری همان ناپاکان بیدینی بودند که بهدنبال این نیزهداران، تکبیر میگفتند و هلهله میکردند و بالاخره بنوالطشتی کسانی بودند که در مجلس یزید سر مقدس آن حضرت و شهدای کربلا را در طشت نهاده بودند و به آن جسارت ورزیدند و چوب میزدند.
راستی چه سبعیتی بالاتر از اینکه عدهای تبهکار به نام اسلام و پیروان دین رسول خدا رفتاری با امام معصوم روا دارند و او را همراه همه اصحاب و یارانش یکجا شهید کنند و خانواده رسول خدا را به بهانه عصیان و «بغی» بر امیرالمؤمنین یزید(!) اسیر کنند و حتی به این هم اکتفا نکنند و به تبعیت از افتخارات جاهلی از اینکه سر آن حضرت را بر نیزهها بلند کرده و تکبیر گفتهاند یا با اسب بر بدن شهیدان تاختهاند، برای خود لقب افتخار و نشان مباهات بسازند! بیجهت نبود که حضرت سجاد 35 سال در مصیبت کربلا میگریست و هرگاه آب و غذا برای ایشان میآوردند، سخت به گریه میافتاد؛ بهطوریکه وقتی یکی از خدمتکاران ایشان که شاهد این منظره بود گفت اینطور که شما بیتابی میکنید، میترسم که هلاک شوید، امام سجاد(ع) فرمودند: من در کربلا چیزهایی دیدم و میدانم که شما نمیدانید و هر وقت یاد شهادت پدرم و قتلگاه فرزندان و اصحاب او میافتم، اشک و غصه راه را بر گلویم میبندد.
حضرت صادق(ع) نیز همینکه هلال ماه محرم سرمیزد، به عزا مینشست و شیعیان و شاعران را به عزاداری امام حسین توصیه و تشویق میفرمود و به مرثیهگویان در قضیه کربلا احترام میکرد. امامان دیگر نیز به کسانی که درباره امام حسین(ع) و ماجرای کربلا شعری میسرودند و مرثیهای میگفتند و یاد مظلومیت امام حسین(ع) و رنجی را که بر او و خانوادهاش رفته بود، زنده نگه میداشتند، تحفه و پاداش میدادند. بعضی از آنها نیز شاعران را که در اوصاف خاندان پیامبر شعری سروده بودند، تحسین میکردند و به ایشان خلعت میدادند. تحسین امام رضا(ع) از قصیده دعبل خزاعی مشهور است. قصیده تائیه که به قصیده «مدارس آیات» نیز مشهور است (زیرا یکی از ابیات آن چنین شروع میشود: مدارس آیات خلت من تلاوه – و منزل وحی مقفر العرصات... یعنی منزلگاه فرود آیات وحی، دیگر از تلاوت وحی خالی مانده و عرصه خاموشان شده است ...) این قصیده زیبا در اوصاف خاندان پیامبر و ذکر مصائبی است که بر آنها رفته است، دعبل خزاعی (شاعر قرن سوم هجری) است که ایام زندگی سه امام را درک کرده (امام هفتم، هشتم، نهم) و روزی این قصیدهاش را نزد امام رضا (ع) میخواند تا رسید به ابیات مربوط به شهادت امام حسین:
افاطم لو خلت الحسین مجدلا / و قدمات عطشانا بشط فرات
اذا للطمت الخد فاطم عنده / واجریت انهارا علی الوجنات
(یعنی: ای فاطمه، اگر بتوانی تصور کنی که چگونه حسین در کنار رود فرات تشنه کشته شد، بر سر و صورت خواهی زد و از اشک رودها بر صورت خود جاری میکنی) .
گویند حضرت رضا(ع) با شنیدن این ابیات سخت گریست و پاداش و خلعت فراوان به دعبل داد. سپس از او خواست این ابیات را دوباره و چندباره بخواند و گفت اجازه میدهی من هم چند بیت به این قصیده تو بیفزایم. دعبل پاسخ داد به این زیادت افتخار میکنم. سپس امام رضا گفت بنویس:
و قبر بطوس یالها من مصیبه / الحت علی الاحشاء بالزفرات
الی الحشر حتی یبعثالله قائما/ یفرج عنا الغم و الكربات
(یعنی: قبری هم در شهر طوس است که تا قیامت، شعلههای ناله جانسوز را در دل میافزاید، تا اینکه خداوند روزی کسی را برانگیزاند تا گره از غم و اندوه بگشاید).
باری امام حسین(ع) فرزند پیغمبر و بهترین خلق خدا و اصحاب وفادار و جوانمرد او را شهید کردند و بهظاهر پیروز شدند و غلبه یافتند اما در حقیقت مغلوب شدند؛ چراکه با شهادت امام حسین(ع) و اصحاب او دین خدا پایدار ماند. این ابیات زیبا که از ابوالعلا معری نقل شده گویای همین نکته است:
و علی الدهر من دماء الشهیدین/ علی و نجله شاهدانِ
فهما فی اواخر اللیل فجران/ و فی اولیاته شفقان
ثبتا قمیصه لیجیء الحشر/ مستعدیا الی الرحمان
(یعنی: از خون دو شهید علی(ع) و امام حسین(ع) دو گواه بر صفحه روزگار باقی مانده است: سرخی فلق و شفق بههنگام طلوع و غروب خورشید که در افق پیدا میشوند، نشان خون این دو شهید است. این دو سرخی بر پیراهن روزگار ثبت شده تا در روز قیامت نزد خداوند به دادخواهی باز آیند).
در مقام آن حضرت همین بس که آیه کریمه «و فدیناه بذبح عظیم» (صافات : 107) که بههنگام قربانیکردن حضرت اسماعیل(ع) به دست حضرت ابراهیم(ع) نازل شده، بهنقل از تفاسیر معتبر اشاره به امام حسین(ع) و فاجعه خونین کربلا دارد و نیز همین بس که حضرت رسول اکرم(ص) لقب «سیدالشهدا» را به آن حضرت عطا کرده و در حق ایشان فرموده «انالحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» (حسین(ع) چراغ هدایت و کشتی نجات است).
قضیه کربلا و شهادت امام حسین(ع) برای ما ایرانیان معنا و مفهوم خاصی دارد. اگرچه ایرانیان دین اسلام را پذیرفتند اما هیچگاه به فخرفروشیها و سروری اعراب و خلفای بنیامیه و بنیعباس تن ندادند و حساب دین را از حساب خلافت نژادی و عربی جدا کردند. بههرحال، بخش قابلتوجهی از تاریخ فرهنگ و ادبیات و اساطیر ایران با ماجرای کربلا و شهادت امام حسین آمیخته است. شاهرخ مسکوب در کتاب «سوگ سیاوش»، لایههایی از این درهمآمیختگی فرهنگی شهادت حسینابنعلی و فرهنگ ایرانی را نشان داده است. شعر و ادبیات محصول احساس و قریحه لطیف طبع آدمی است و تحت شرایط خاصی تحریک میشود. شیعیان و علاقهمندان به اهلبیت پیامبر و حضرت سیدالشهدا، در ایران و گوشهوکنار جهان به یاد مصائب و ستمهایی که بر آن حضرت و اصحاب و خانواده او رفته است، همه احساسات و عواطف خود را در نهایت اخلاص و گاه دیوانهوار نثار او میکنند و در غم او اشک میریزند و از جان و مال خود نیز میگذرند.
در کنار این واقعیتهای عاطفی و فرهنگی و آیینی آسیبهایی هم وارد آمده است که شرح آن را میتوان در کتاب حماسه حسینی شهید مطهری خواند. خلاصه اینکه در قرن دهم هجری (مقارن قرن 16-17 میلادی) با پیداشدن صفویان، دولتی متمرکز و مقتدر شیعه، قدرت سیاسی را در ایران به دست گرفت و یک دولت ملی فراهم آمد و توانست کشور را در مقابل تهدیدهای عثمانی مصون دارد. از نظر دینی هم در دوران متقدم حکومت صفویان، ادبیات مذهبی و اشعار آیینی در مدح و منقبت اهل بیت نیز اوج و موج جدیدی یافت و اقامه مجالس عزاداری آن حضرت و تعزیهخوانی به یکی از شعائر دینی تبدیل و عمیقا با فرهنگ ایرانی آمیخته شد که تا امروز هم ادامه دارد.
دوم، اخباریگری در عصر متأخر صفویان رونق گرفت و جا را هم بر خوانش عقلی و هم تأویل باطنی از آموزههای شیعه تنگ کرد. رویکرد اخباریگری قریب دو قرن ادامه یافت تا اینکه با ظهور علامه وحید بهبهانى (1205 ق) و سپس شیخ مرتضى انصارى (1281 ق) آرامآرام جریان اصولگرایی در مکتب نجف رشد کرد و با تأسیس حوزه قم خصوصا در زمان آیتالله بروجردی اوج و موج تازهای یافت.
تحلیل نهضت امام حسین(ع) از نظر کلامی، برعهده اهل نظر است. عدهای آن را شهادت آگاهانه با علم به شهادت و بنا بر مشیت الهی میدانند (ان الله اراد ان یراک شهیدا) و بعضی دیگر هم آن را حرکتی انقلابی در راستای مأموریت آن حضرت بهعنوان امام معصوم میشمرند. هرچند اگر امام حسین(ع) موفق میشد یزید را ساقط کند، دلیل نداشت قدرت را در دست نگیرد؛ اما در یک نگاه تاریخی و در محاسبات سیاسی، نهضت سیدالشهدا یک انقلاب ساده سیاسی، ضد یک حکومت ستمگر و خودکامه و به قصد دردستگرفتن قدرت، نبود و هدفش بهمراتب بالاتر از اینها بود. یکم، مسئله خلافت و جانشینی پیامبر، با انتخاب خلیفه اول و 60 سال قبل از حادثه کربلا تمام شده بود و امام علی(ع) پس از 23 سال خانهنشینی، در برگرداندن آن به مسیر درست، شهید شده بود. دوم، از نظر سیاسی، گرچه هنوز در کوفه کسانی از نسل اول مسلمانان زندگی میکردند که طعم پنج سال حکومت علی(ع) در دهه چهارم هجرت را چشیده بودند و در آرزوی تکرار آن دوران بودند و حتی امام حسین(ع) را به کوفه دعوت کردند؛ اما امام حسین(ع) از قدرت سیاسی و نظامی یزید و اوضاع سیاسی و اجتماعی عراق بیاطلاع نبود و چنین نبود که گمان کند با عدهای محدود از مکه حرکت میکند و به امید اینکه در کوفه سپاه بزرگی در انتظار اوست، به قصد جنگ با سپاه عمر سعد راهی کوفه میشود و قدرت را از یزید پس میگیرد (رک. پس از پنجاه سال، محمدجعفر شهیدی). سوم، امام حسین(ع) حمایت مدینه و مکه را که شناخت بهتری از امام علی و فرزندانش داشتند، نداشت؛ زیرا در مدینه و مکه حاکمان سرگرم جنگ قدرت بودند و اوضاع آشفته بود.
چهارم، قدرت سیاسی اصلی، در شام بود و هر حرکتی علیه دستگاه خلافت، باید آنجا را نشانه میگرفت. معاویه ساختار سیاسی محکمی در شام ایجاد کرده بود و با نصب استانداران و والیان در سراسر کشور، یک هرم قدرت وفادار در استانها و مناطق کشور -ازجمله در کوفه- برپا کرده بود که نفوذ در آن، پرهزینه و دشوار بود. پنجم، پس از درگذشت معاویه، این یزید بود که کار را بر امام حسین(ع) سخت گرفت و با او درافتاد. یزید از حاکم مدینه (ولید بن عتبه) خواست که پیش از آنکه فتنهای رخ دهد، از امام حسین بیعت بستاند و اگر زیر بار نرفت، کار او را بسازد؛ اما ولید درخواست یزید را عملی نمیدانست و به همین لحاظ یزید او را عزل کرد و عمر بن سعد بن عاص را که والی مکه هم بود، همزمان به حکومت مدینه منصوب کرد. امام حسین(ع) با توجه به فشارهای یزید، دریافت که مدینه برای او و خاندانش امنیت لازم را ندارد و مدینه را ترک کرد و با عدهای از خویشان و نزدیکان و خانوادهاش (ظاهرا به قصد حج عمره) بهسوی مکه حرکت کرد. در همان اوان دعوتی هم از هوادارانش در کوفه دریافت کرده بود و از مکه به آنسو رهسپار شد؛ اما عمر سعد، شمر را به فرماندهی سپاه گمارد و او، در راه کوفه نزدیکی منطقه کربلا، راه را بر امام حسین و یارانش بست و حتی اجازه نداد امام برگردد یا به راه دیگری (بعضی گفتهاند به سمت یمن) برود؛ بلکه او را مخیر کرد بین بیعت با یزید یا جنگ. پیدا بود که امام، بیعت با یزید را نپذیرفت و جوانمردانه مقاومت کرد و شد، آنچه شد.
یکبار دیگر گزارش هولناک زهیر ابن قیس به یزید را که در ابتدای این نوشته آوردیم، بخوانید. این روایت کوتاه و فشرده نشان میدهد که گرچه نهضت سیدالشهدا و ماجرای کربلا، روی قطعهای از زمین و زیر تکهای از آسمان رخ داده و در روز و شبی چند از محرم سال 60 هجری بهعنوان یکی از هزاران واقعه تاریخی رخ داده و ثبتوضبط شده است، اما یک انقلاب ساده سیاسی ضد یک حکومت ستمگر و خودکامه به قصد دردستگرفتن قدرت خلافت نبود.
اگر چنین ساده بود، مانند صدها و صدها حادثه تاریخی دیگر در زیر گذر زمان رنگ میباخت و در کوچهپسکوچههای تاریخ گم میشد. کاری که حسین(ع) و یارانش کردند، تختهبند مبارزه برای کسب قدرت نیست. او از زندان تاریخ عبور کرده و در چهره یک اسطوره برای همه زمینها و در همه زمانهها جاودانه شده است. پیام او، آزادی و آزادگی، پایداری و مردانگی، ستمستیزی و ایستادگی در راه حق و عدالت است. آنچه حسین بن علی و یاران دلاور و آزاده او کردند، شرف انسانبودن را اوجی تازه داد و مرزهای آزادی و عدالت را تا ابدیت بالا برد.
ایام اربعین حسینی که فرا میرسد؛ یعنی به پایان ایام محرم و صفر نزدیک میشویم. به دلیل شیوع ویروس کرونا، امسال حالوهوای عزاداری طور دیگری بود. راهپیمایی اربعین هم انجام نشد؛ اگرچه عدهای نه به حکم عقل عمل کردند و نه به توصیه ارباب شرع.
اینها به کنار. آیا امسال با اینهمه ذکر نجد کربلا و صاحب آن نجد، درسی هم آموختیم؟ اگر نه، دلیلی است بر خسران ما و نشان دیگری است بر مظلومیت حسین(ع) و میراث حماسه آزادگیاش آنگاه که به دست ناآگاهان گرفتار آمده است.
سایر اخبار این روزنامه
سیاست کرونایی امروز
جرم سیاسی سیاسی میشود؟
سفیر صدا صدای سیاستساز
خصوصیسازی باید با حفظ حقوق مردم همراه باشد
علاج همه مشکلات در داخل است
تهیهکننده شهرزاد: پروندهسازی کردند
بیسروسامانی موزههای ریاستجمهوری
چپگرایان آمریکایی امیدی به پیروزی بایدن ندارند
لطف اسپانیا و فرانسه به علی دایی
ادامه جنگ در آن سوی مرز قفقاز
بلوا در همسایگی و سفر ظریف
صدا و سیما، شجریان و نگاه به آینه عقب
باز گو از نجد و از یاران نجد