روزنامه جوان
1399/07/27
«صلح» به زور سر نیزه معیشت!
حسن روحانی طی هفت سالی که رئیسجمهور کشورمان بوده بارها رویدادهای مهم صدر اسلام نظیر صلح حدیبیه، قیام امام حسین (ع) و صلح امام حسن (ع) را به گونهای نقل کرده که انتقادات فراوانی را به همراه داشته است.او در آخرین موضعگیری، شرایط امروز جامعه را با زمان حیات امام حسن (ع) تطبیق میدهد و گزاره «مردم خواهان صلح با دشمن هستند» را عنصر واحد در هر دو مقطع زمانی معرفی میکند: «عدهای به امام حسن (ع) گفتند چرا صلح کردید؟ حضرت گفتند مردم صلح رو میخواستند.»
۱- - نخستین وجه تشابه در دو برهه زمان امام حسن (ع) و دوران فعلی «نقشپذیری خواص و فرماندهان» است، بهطوریکه عامل تحمیل صلح در زمان امام حسن (ع) رؤسای قبایل (نخبگان تصمیمساز) بودند و عامل صلح امروز «عمدتاً مسئولانی» هستند که رو به سوی اشرافیت اسلامی آورده و از فرهنگ مقاومت خسته و دلسرد شدهاند.
در برهه کنونی بخش قابل توجهی از مسئولان تصمیمساز و تصمیم گیر کشور تلاش میکنند با ایجاد عملیات روانی- اقتصادی، صلح را به مردم تحمیل کنند مشابه رویکردی که رؤسای قبایل در دوره حیات امام حسن (ع) اتخاذ کردند تا صلح را به امام حسن (ع) بقبولانند، به طوری که با نقشآفرینی خواص آن دوره، اکثریت مطلق لشکر را از همراهی امام پشیمان کردند و نخست در شبی که فرمانده آخرین سفارشات جنگی را در محل اجتماع گوشزد میکند، قرار بعد از نماز صبح را ملغی میکنند چرا که معاویه با وعدههایی آنها را تطمیع میکند.
بنابراین، نقش اصلی تحمیل صلح به حاکمیت سیاسی کشور مجموعهای از سیاستمداران اجرایی هستند که با اعمال فشار به مردم، آنها را ابزار فشار به حاکمیت کردهاند، در صورتی که امام حسن (ع) را عموم مردم (و بعضا فرماندهان ایشان) که تطمیع شده بودند وادار به صلح کردند.
۲- دو وجه تشابه دو مقطع زمانی، «ارتباط پنهانی فرماندهان با دشمن» و «اثرگذاری عملیات روانی بر روی جامعه» است. گروهی از سران قبایل کوفه و فرماندهان امام اگر چه با ایشان بیعت کردند، اما پنهانی به معاویه نامه نوشتند و اعلام وفاداری کردند و خواهان تشدید فشارها علیه امام و مردم هم پیمان با ایشان شدند. شبیه نقش نخبگان آن زمان را میتوان در شرایط کنونی جستوجو کرد.
دیگر آنکه، عملیات روانی معاویه در جهت شوراندن مردم علیه راهبرد امام حسن (ع) بسیار مؤثر بود، تا جایی که به فاصله چند ساعت معاویه اکثریت مردم را با تهدید-تطمیع از دور امام دور کرد. شبیه آنچه امروز در ابعاد اقتصادی، معیشتی و سیاسی قابل تأمل است، به طوری که تلاش میشود به مردم دیکته شود که پافشاری نظام روی مبانی انقلابی عامل مشکلات کنونی است و صلح پایاندهنده وضع موجود است.
۳- پافشاری رئیسجمهور و مقامات ارشد دولت روی گزینههای «صلح»، «سازش» و «مذاکره» نشان میدهد که «استانداردسازی رفتار ایران» یک «باور تعمیق یافته» و «غیرقابل تغییر» است و قاعدتاً باورها به راحتی تغییر نمیکند و صاحب باور معتقد است برای ایجاد تغییرات زیربنایی باید هزینههای فراوانی پرداخت کرد که مشکلات امروز کشور تنها بخش کم اهمیت آن و پله نخست است.
این تکرار تعمدی، نشان میدهد مهمترین و ویژهترین راهبرد دولت جهت اداره کشور «مذاکره با غرب» با هدف پایان دادن به مناقشات فی مابین است. این تنها یک پروسه نیست که با تعهدات مالایطاق برجامی و هزینههای فراخ اقتصادی – معیشتی ناشی از آن خاتمه یابد، بلکه یک پروژه بلند مدت است که مشکلات گسترده اقتصادی نظیر گرانی، تورم، رکود و بیکاری تنها یک مرحله از آن است و در ادامه باید جامعه در انتظار تکامل مراحل از پیش طراحی شده باشد.
بنابراین، منتقدان نباید اینگونه تصور میکنند که با هشدار و تذکر میتوانند مسیر دولت را تغییر دهند چرا که تغییر «باور شکل گرفته طی ۴۲ سال» تقریباً غیر ممکن است و گامهای صورت گرفته طی هفت سال اخیر برای عادیسازی روابط میان ایران – غرب پازل از قبل طراحی شده است که برجام تنها یک قطعه از آن است و تلاش میشود نهایتاً منتهی به تغییر ماهیت انقلاب نیز شود.
۴- اظهار چندباره سخنان اینچنینی حاوی مجموعهای از پیامهای داخلی و خارجی است. از جمله اینکه به افکار عمومی این پیام منتقل میشود که کشور از هر نظر در بن بست قرار گرفته است آنهم با ارائه سخنانی که حاوی مفاهیمی نظیر «راههای دور زدن تحریمها به بن بست رسیده است»، «منابع و درآمدهای ارزی و غیر ارزی کشور به نقطه صفر رسیده است»، «خزانه کشور خالی است» و «ذخایر راهبردی کشور رو به اتمام است.»
موازی با این ادبیات در برهههای مختلف تعمداً احتمال رویارویی نظامی با ایالات متحده برجسته میشود و مصداق آن نیز «برجام سایه جنگ را از سر کشور برداشت» است.
قرار دادن مردم در چنین تعارض دستسازی ترس و اضطراب عمومی بهوجود آورده و مردم را به اصل مذاکره مجدد بهرغم تمام هزینههای امنیتی، سیاسی و اقتصادی راضی میکند، چرا که مردم احساس میکنند در شرایط جنگی قرار دارند و صلح با تمام پیامدهایش از جنگ اقتصادی امروز و جنگ محتمل نظامی فردا به صرفهتر است.
تضعیف روحیه ما میتوانیم و به جای آن تلاش برای ایجاد احساس خود کوچک بینی ملی در بین جامعه یکی از اثرات قطعی اتخاذ چنین ادبیاتی است. از دلایل اصلی و اساسی جدا شدن قسمتهای مهمی از خاک ایران و از بین رفتن استقلال ملی در دو دوره قاجاریه و شاهنشاهی ایجاد روحیه «خودکوچکبینی عمومی» بود که مهمترین مصداق آن انعقاد عهدنامههای بین المللی نظیر عهدنامه پاریس، گلستان، ترکمنچای، آخال و گلداسمیت است که طی آن قسمتهای مهمی از خاک ایران به دست کشورهای انگلیس، امریکا و روسیه رسما جدا شد یا جداسازی بحرین و هبه کردن کوههای آرارات توسط رژیم شاهنشاهی نیز نتیجه مستقیم حاکم شدن چنین روحیهای در کشور است.
۵- پیام اصلی اتخاذ چنین ادبیاتی خطاب به خارج از کشور میتواند باشد. تطابق ناقص دو برهه زمانی مورد بحث، به معنای اظهار ضعف و ناتوانی در مقابل غرب و ترغیب و تشویق آنها به افزایش فشارهای اقتصادی- سیاسی است. دستگاه محاسبه سنجش کاخ سفید پافشاری معنادار دولت بر گزارههایی را که مفهوم «مذاکره» را منتقل میکنند به معنای تمایل شدید برای مذاکرات جدید و چشمپوشی از اصول و مبنایی است که بر اساس آن انقلاب شکل گرفته است.
اینکه مقامات ارشد دولت امریکا طی هفتههای اخیر از علاقه وافر طرف ایرانی به دور جدید مذاکرات فیمابین، سخن میگویند میتواند ناشی از همین پیامهای علنی باشد که خود عامل اصلی گسترده شدن تحریم هاست.