درک مردم و مسئولان!

سوال کليدي اين است چرا در جوامع کمتر توسعه‌يافته درک مردم و مسئولان نسبت به سياست‌هاي داخلي و خارجي يکسان نيست؟ آسيب‌هاي عدم مفاهمه ملي بين مردم و مسئولان در فرآيند زمان چيست؟ اگر پذيرفته‌ايم فناوري و تکنولوژي در قالب داده‌هاي اجتماعي ذهن مردم را رشد داده است به چه دليل است که خواست و مطالبات‌شان با خواست و مطالبات مسئولان به تعارض مي‌رسد؟ فناوري و تکنولوژي باعث شده جوامع نسبت به کليات ادبياتِ توسعه‌يافتگي اشراف و آگاهي پيدا کنند و اگر پاسخي متناسب با آگاهي جامعه داده نشود رابطه مردم و مسئولان حالت غريبگي پيدا مي‌کند و از دلِ اين غريبگي وفاق و اتحاد توليد نمي‌شود و در فرآيند زمان منجر به نوعي بي‌تفاوتي نسبت به واقعيت‌هاي حقوقي و مدني خواهد شد؛ به‌عنوان مثال، چه عامل يا عواملي باعث شده بود که انتخابات رياست‌جمهوري آمريکا براي اکثريت مردم ايران و حتي مسئولان مهم شود؟ بايد پذيرفت جامعه امروز ايران متاثر از ادبيات دهکده جهاني شده است و اين واقعيت غير قابل کتمان است! بنابراين نحوه برخورد حکمرانان با چنين جامعه‌اي بايد بر اساس منطق و البته منافعي بُرد- بُرد باشد. اين درست که بايد ادبيات غالب، خاصيت درون‌زايي داشته باشد اما جدايي و دوري از نظم غالب بين‌الملل، توسعه‌اي با طول و عرض و ارتفاع متناسب با خواست و مطالبات جامعه ايجاد نمي‌کند وقتي در معرض تحريم بين‌المللي قرار داريم يعني اينکه نظم غالب جهاني توامان توانايي تنبيه و تشويق را دارد! و با وجود اينکه در قبال چنين هجمه‌اي مقاومت داريم اما اين مقاومت براي سليقه‌هاي متفاوت جامعه طرح سوال کرده است که آيا چنين مقاومت‌هايي در نهايت منافع ملي را تامين مي‌کند؟ البته برخي بر اين نظر هستند که منافع ملي معني و مفهوم گسترده‌اي پيدا کرده است و حتي رفاهيات ابتدايي مردم نيز جزء منافع ملي به حساب مي‌آيد و در واقع نبايد معني و مفهوم منافع ملي فقط در حفظ شعائر خلاصه شود، چراکه رضايت عمومي نيز جزء منافع ملي‌ است! بنابراين در چنين شرايطي که نظم غالب بين‌الملل با استفاده از زور و اجبار مي‌تواند خواسته‌هاي‌شان را تحميل کنند عقل جمعي چه مي‌گويد؟ البته نبايد از نگاه همگاني جامعه ايران نسبت به انتخابات آمريکا بي‌تفاوت بود چنين ديدگاهي برخاسته از همان رشد ذهني جامعه است چرا که احساس پيدا کرده‌اند جوامع قدرتمند مثل چين، روسيه و آمريکا در معادلات منطقه‌اي و محلي نقش‌آفريني دارند و به تعبيري اگر دست‌گير هم نباشند جوامع کمتر توسعه‌يافته متوجه پاگيري آنان شده‌اند! مردم با واقعيت‌ها زندگي مي‌کنند وقتي نوسان نرخ قيمت دلار، سکه، طلا، مسکن، خودرو و کالاهاي اساسي و... را مشاهده مي‌کنند بيشتر متوجه نظم غالب پيدا و پنهان جهاني مي‌شوند؛ به عنوان مثال، گزاره‌اي که براي اکثريت جامعه توليد قياس مي‌کند اينکه چرا اقتصاد و سرانه درآمد شهروندان جوامع طرفدار غرب و شرق با هم متفاوت است؟ چه روش و منش سياسي باعث ايجاد کشورهايي مثل کره‌شمالي و ونزوئلا مي‌شود و چه روش و منش سياسي کشورهايي مثل کره‌جنوبي، مالزي و ژاپن توليد مي‌کند؟ بنابراين با وجود فناوري و تکنولوژي بايد درک مردم و مسئولان در بسياري از پديده‌هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي نزديک به هم باشد!