فدراسیون فوتبال، انتخاب‌کننده مربیان بی‌ربط

سرمقاله فرشاد کاس‌نژاد   @Farshadcasnejad   ۱- بی‌مقدمه برگردیم به سال ۱۳۴۷. داود نصیری، ورزشکار، نویسنده و مترجم ورزشی، داور، آموزگار ورزش و پایه‌گذار چندین رشته ورزشی در ایران، مدیر تیم‌های پایه فوتبال ایران است. زلاتکو رایکوف به استخدام فدراسیون فوتبال درمی‌آید تا تیم جوانان ایران را بسازد. شرح اضافه‌ای لازم نیست. رایکوف در تیم جوانان ایران نتایج فوق‌العاده‌ای نگرفت و به تاج رفت. اما او نسلی را پرورش داد که هنوز از بزرگ‌ترین نام‌های تاریخ فوتبال ایران هستند. حالا سری بزنیم به فدراسیون فوتبال. ببینیم ماجرای انتخاب مربیان برای تیم‌های پایه ملی از چه قرار است. آیا مربیانی که انتخاب می‌شوند، اندیشه‌ای برای پرورش نسل‌های ماندگار دارند؟ ۲- فدراسیون فوتبال اگرچه با موفقیت‌هایش در تیم‌های پایه خود را فدراسیون ۵ ستاره نام گذاشت، اما خود بهتر از ما می‌داند که در زمینه مدیریت و راهبرد تیم‌های پایه تا چه اندازه سرگردان است، تا چه اندازه از برنامه‌ریزی دقیق و روشن با اهداف شفاف دور است و چه میزان اهداف را نمی‌شناسد که به سمت‌شان قدم بردارد. این از مسئولیت‌های فدراسیون فوتبال است که سازندگی در کودکی و نوجوانی را به مسئولیت باشگاه‌ها تبدیل کند. قوانین جدی و سختگیرانه‌ای باید برای باشگاه‌ها باشد تا آنها در فعالیت تیم‌های پایه حرفه‌ای باشند. بازی‌های ملی در رده‌های پایه هرگز لازم نیست رقابت‌هایی باشند که برای پیروزی در آن حرص بزنید. تیم‌های پایه ملی قرار است خانه‌ای برای مستعدترین بازیکنان نونهال و نوجوان و جوان باشد، خانه‌ای امن برای رشد، برای تجربه‌های بین‌المللی و برای آموخته شدن در جهانی بزرگ‌تر برای فردایی بزرگ‌تر. ۳- مربیانی بودند که فقط تیم نمی‌ساختند، فقط بازیکن نمی‌ساختند، فقط مربی پیروزی‌ها و شکست‌ها نبودند، بلکه سازنده جریان بزرگی در ورزش بودند. آنها می‌دانستند در کدام مسیر قدم برمی‌دارند، می‌دانستند که می‌خواهند چه اثری بگذارند و چه چیزی را برای ورزش بسازند، می‌دانستند ساخته‌های‌شان قرار است چه کنند و باید چگونه ساخته شوند. مربیان مؤلف یا مربیان جریان‌ساز فقط مربی نیستند، آنها جریانی در فوتبال می‌سازند که از دل آن صدها ستاره بیرون می‌آید و البته اتفاق مهم‌تری نیز از دل جریان آنها رخ می‌دهد، اینکه دیگران نیز در مسیر آنها گام برمی‌دارند، می‌سازند و جریان را گسترش می‌دهند. پرویز ابوطالب که سایه‌اش از سر فوتبال ایران رفت، از مربیان جریان‌ساز فوتبال ایران بود. یک فهرست از ستاره‌هایی که او ساخت مثل حسن روشن، نصرالله عبداللهی، محمد دادکان، امیر قلعه‌نویی، ناصر محمدخانی، اکبر میثاقیان، حسین فرکی، جواد زرینچه، غلامرضا فتح‌آبادی، فرشاد پیوس، بهتاش فریبا، مرتضی یکه، حسن شیرمحمدی، بیژن طاهری، رحیم یوسفی، جواد نکونام، سبوشهبازیان، سپهر حیدری و دیگران می‌توان نوشت اما جریانی که او تولید کرد، چه بسا از ستاره‌هایش مهم‌تر بود. او به باشگاه‌های دیگر و به مربیان دیگر آگاهانه یا ناخودآگاه مسیرهای تازه را نشان داد و به آنها فهماند که ساختن چه لذتی دارد و چه آثاری را به جا می‌گذارد. فوتبال ایران از این دست مربیان کم نداشت اما امروز باید با چراغ در تاریکی دنبال چنین مربیانی بگردیم. ۴- به یکی از انتخاب‌های سال‌های اخیر فدراسیون برای تیم‌های پایه بپردازیم. فدراسیون فوتبال هرگز پاسخی نداده است که چرا حمید استیلی باید سرمربی تیم امید ایران می‌شد؟ با کدام کارنامه و کدام جایگاه حرفه‌ای در بازار مربیگری ایران، استیلی به این سمت رسید؟ مهدی تاج حتی برای این آخرین دستاوردش در فوتبال ایران پاسخی ندارد. او نیست که پاسخی بدهد. پرونده تیم امید را باید برای همیشه بست. این شکست آخر نشان داد که طی چهل و چند سال هرگز برنامه‌ای برای موفقیت این تیم وجود نداشت. فوتبال ایران دنبال هیچ تصویری از آینده‌اش نیست و همین دیدگاه باعث شده که تیم‌های ملی پایه همیشه شکست‌ها را تجربه کنند. تیم امید حلقه وصل فوتبال پایه و فوتبال حرفه‌ای است. فوتبال ایران پی در پی نشان می‌دهد که تا چه اندازه به این حلقه  بی‌توجه است. تیم امید در راه المپیک توکیو هم ناکام شد تا بدانیم با انتخاب‌های غلط چه بلایی بر سر فوتبال می‌آید. انتخاب غلط کادر فنی یکی از  بزرگ‌ترین اشتباهات فدراسیون فوتبال بود و اینکه استیلی توانست خودسرانه برای این تیم تصمیم بگیرد، بیشتر و بیشتر بی‌دقتی فدراسیون فوتبال را نشان می‌دهد. مشابه این اشتباه را همین چندی پیش با انتخاب پرویز مظلومی و قبل و بعد از آن با دیگران می‌بینیم. این اشتباه همواره در حال تکرار است. پی در پی و بی‌وقفه. مربیانی بی‌ربط به کار در تیم‌های پایه ملی انتخاب می‌شوند و تولیدکننده هیچ جریانی در فوتبال پایه نشده‌اند و بازهم نمی‌شوند.