سایه گذشته بر سر تونی بلینکن

سایه گذشته بر سر تونی بلینکن احیای اتحاد دو سوی آتلانتیک میان آمریکا و اروپا، در کنار دیگر چالش‌های سیاست خارجی «جو بایدن»، رئیس‌جمهوری منتخب آمریکا، یکی از دشوارترین مأموریت‌ها برای رئیس‌جمهوری دموکرات و «تونی بلینکن»، وزیر خارجه آینده ایالات متحده، به شمار می‌آید.
بلینکن به‌تازگی با اشاره به سیاست‌های دولت ترامپ که باعث تنش میان واشنگتن و متحدان اروپایی‌اش شده، گفت: «شکاف‌های جدی در اتحاد میان دو سوی آتلانتیک ایجاد شده است. در تعدادی از جبهه‌های به‌ظاهر بی‌ربط و نه‌چندان مهم، ایالات متحده و اروپا گلوی یکدیگر را فشار می‌دهند. بروز احساسات حمایت‌گرایانه به‌ویژه در واشنگتن، متحدان را تا آستانه جنگ اقتصادی کشانده است. جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها سال‌هاست شاهد اختصاص حدود نیمی از بودجه دفاعی ایالات متحده به ناتو هستند؛ در‌حالی‌که در مقابل هیچ دستاوردی دریافت نمی‌کنند. به‌طور‌کلی، جو جدید انزواگرایی که روزبه‌روز قدرتمندتر می‌شود، باعث شده توجه ایالات متحده به اروپا و اهمیت متحدان اروپایی برای واشنگتن کاهش یابد و تمرکز آمریکا بیشتر بر اقیانوس آرام معطوف شود».
کمی به عقب بازمی‌گردیم:
سال: 1987، رئیس‌جمهور: «رونالد ریگان»، چالش: چگونگی واکنش ایالات متحده به احداث خط لوله گازی جدید از اروپا به سوی روسیه، یکی از رقبای کلیدی سیاست خارجی آمریکا. در همان زمان اولین کتاب بلینکن جوان با عنوان «متحد رو‌در‌روی متحد: ایالات متحده، اروپا و بحران خط لوله سیبری» منتشر شد و او راهکارهایی برای خروج از این بحران ارائه کرده بود.


معضلی که امروز بایدن و تونی بلینکن با آن مواجه هستند، شباهت‌های درخورتوجهی با چالشی دارد که ریگان جمهوری‌خواه در سال 1987 با آن روبه‌رو بود. در حقیقت، نگاهی به تحلیل بلینکن از سیاست خارجی ایالات متحده در دهه 1980، برخی سرنخ‌های نگران‌کننده درباره شیوه برنامه‌ریزی او برای هدایت دستگاه دیپلماسی آمریکا را ارائه می‌دهد.
بحران خط لوله سیبری که امروز از سوی متخصصان و تحلیلگران موضوعی فراموش‌شده است، در اواسط دهه 1980 باعث بروز مباحثی تند میان ایالات متحده و اروپا شده بود. دولت ریگان بر سر این موضوع فشارها بر اتحاد جماهیر شوروی را افزایش داد. فشار دیپلماتیک و قطع روابط تجاری از‌جمله اقدامات واشنگتن در قبال این بحران بود.
در اروپا نگاه مثبتی به این رویکرد ایالات متحده وجود نداشت و این اجماع شکل گرفته بود که شوروی را باید به‌عنوان یک بازیگر مهم و تأثیرگذار در نظر گرفت و تحریم و تنبیه این کشور نتیجه مثبتی در پی ندارد. اروپایی‌ها، مسکو و اقمار شرقی آن بر اساس پیمان ورشو را به‌عنوان شرکای تجاری ارزشمند خود می‌دانستند و قصد داشتند از میدان‌های گازی وسیع سیبری که روسیه به‌تازگی اقدام به توسعه آن کرده بود، گاز طبیعی وارد کنند.
از نگاه اروپا، بهره‌برداری از این میادین راهی بدیهی برای تنوع‌‌بخشیدن به منابع انرژی‌اش بود، اما از نظر واشنگتن این خط لوله طرحی بود که در نهایت به تزریق پول به ماشین نظامی حکومت شوروی منتهی می‌شد. به این ترتیب زمانی که اروپا با وجود مخالفت‌های واشنگتن احداث خط لوله را آغاز کرد، آمریکا تمام شرکت‌های اروپایی درگیر در این پروژه را تحریم کرد.
دولت‌های اروپایی کوتاه نیامدند و این اختلاف در حوزه سیاست خارجی در حال تبدیل‌شدن به بحرانی تجاری میان دو سوی آتلانتیک بود. اتحادی که از زمان جنگ جهانی دوم، غرب را متحد کرده بود، در خطر فروپاشی قرار داشت. وزیر خارجه وقت فرانسه اعلام کرد: «این آغاز پایان اتحاد آتلانتیک است».
سال گذشته «امانوئل مکرون»، رئیس‌جمهور فرانسه، «مرگ مغزی» ناتو را اعلام کرد تا دوباره با گذشت حدود چهار دهه یک مقام ارشد دیگر در پاریس اتحاد غرب را زیر سؤال ببرد.
شکاف‌های امروز میان دو سوی اقیانوس اطلس شباهت زیادی به بحران اواخر دهه 1980 دارد. امروز هم آلمان در حال ساخت خط لوله جدید انتقال گاز از روسیه با نام نورد استریم2 است و واشنگتن مجددا شرکت‌های درگیر در این پروژه را تحریم کرده و باعث شده سیاست‌مداران آلمانی، ایالات متحده را به «نئوامپریالیسم»، «باج‌خواهی» و حتی «جنگ اقتصادی» متهم کنند.
تونی بلینکن در کتاب «متحد رودرروی متحد» همراهی و موافقت چندانی با سیاست سخت‌گیرانه دولت ریگان بر شوروی و اروپا نشان نداد. بلینکن ابراز عقیده کرده بود که «اروپایی‌ها» امیدوارند «توسعه روابط اقتصادی» تغییرات مثبتی در سیاست‌های خارجی و داخلی کرملین ایجاد کند.
با‌این‌حال، او استدلال کرد که سیاست آمریکا نسبت به اتحاد جماهیر شوروی از سیاست آمریکا نسبت به متحدان اروپایی خود مهم‌تر بود. این تغییر رویکرد ژئوپلیتیک تغییر چندانی در رفتار شوروی ایجاد نکرد –‌و از همان ابتدا هم احتمال کمی وجود داشت که چنین تغییری ایجاد شود- اما آنچه دستخوش تغییر و شکاف شد، اتحاد میان آمریکا و اروپا بود.
بلینکن در بخشی از کتاب خود می‌نویسد: «با ایجاد یک اتحاد هماهنگ‌تر می‌توان مانع از تأثیرگذاری یک موضوع تجاری بر کل اتحاد دو سوی آتلانتیک شد. اساس روابط تجاری شرق - غرب تنها به این پروژه محدود نمی‌شود. باید با احیای اتحاد در جبهه غرب، موقعیت بهتری برای مواجهه با چالش‌های پیش‌رو داشته باشیم».
دلیل این امر این بود که استراتژی ایالات‌ متحده در مهار نفوذ شوروی در درجه اول به دوام اتحاد ایالات متحده و اروپا وابسته بود و بدون این اتحاد، شوروی آزادانه می‌توانست نفوذ خود در اروپا را افزایش دهد. به نوشته بلینکن «اگر بحران خط لوله سیبری چیزی را به ما آموخته باشد، آن این است که نگاه اتحاد غرب باید به درون این اتحاد باشد و برای حفظ امنیت نباید به خارج از این اتحاد نگاه کرد».
با فرض تأیید تونی بلینکن از سوی سنا، او با ورود به وزارت خارجه در ابتدای سال 2021 با مجموعه‌ای از چالش‌های آشنا روبه‌رو خواهد شد. ایالات متحده و برخی متحدان اروپایی نه‌تنها درباره خطوط لوله گاز روسیه، بلکه در بحث‌های استراتژیک درباره ایران و چین نیز اختلاف‌‌نظرهای عمیق دارند. تمایل بایدن برای بازگشت به توافق هسته‌ای با ایران یک عامل عمده تحریک‌کننده سیاست خارجی را از بین خواهد برد. درباره چین -که احتمالا به اندازه دولت «دونالد ترامپ»، دولت بایدن را هم درگیر خود خواهد کرد- ایالات متحده و اروپا درباره تعریف چالش یا تدوین استراتژی در قبال این کشور اختلاف‌نظرهای اساسی دارند.