درس عبرتی که موتلفه نگرفت

آرمان ملي- اميد کاجيان: دبيرکل حزب موتلفه اسلامي با اعلام احتمال معرفي نامزد از سوي اين حزب براي 1400تاکيد کرد که معتقديم دولت حزبي موفق‌تر از دولت شخصي است. اسدا... بادامچيان اعلام کرده که به احتمال زياد اين حزب مانند سال 96 بازهم يک کانديدا را به عنوان نامزد رياست‌جمهوري مطرح مي‌کند. ظاهرا تجربه چهار سال پيش و معرفي مصطفي ميرسليم براي رياست‌جمهوري درس عبرتي براي آنها نشده است. مصطفي ميرسليم در دوره پيش نيز عنوان کانديداي حزب موتلفه را داشت اين در حالي بود که حتي در درون خود اين حزب اختلافات عجيبي پيرامون اين موضوع رخ داد. سال 96 حزب موتلفه با تاکيد بر انتخابات حزبي، اعلام کرد که تا پايان از نامزد خود حمايت خواهد کرد، اما در روزهاي باقيمانده به زمان راي‌گيري، عملا اعضاي اين حزب دو تکه شدند. عده‌اي از رئيسي به عنوان نامزدي که اصولگرايان روي آن اجماع کرده‌اند حمايت کردند و گروهي هم از ميرسليم. نتيجه آن شد که ميرسليم حتي حمايت برخي از هم‌حزبي‌هاي خود را نيز از دست داد و بعدها گلايه‌هايش را از اين بابت به اشکال مختلف بيان کرد؛ بحثي که نشانه اختلافات درون‌حزبي موتلفه نيز به شمار مي‌آيد. اين‌بار هم البته که موتلفه نشان داد قرار نيست با ساير اصولگرايان بر سر انتخابات 1400 به توافق واحدي برسد به اين معنا که بازهم اين حزب کانديداي خود را معرفي مي‌کند، هرچند ممکن است حمايت نهايي از اين کانديدا يکبار ديگر به اختلافات درون‌حزبي منتهي شود.
اکنون هم اختلافات هست
نيازي به گفتن نيست که در مجلس يازدهم نيز آنچه باعث پيروزي اصولگرايان شده است، نه اتحاد احزاب و جريانات اصولگرا بلکه عدم مشارکت مردم و البته نبود رقيبي براي آنها بوده، وگرنه اختلافات جريان راست، هميشگي است ؛اختلافاتي که شايد اوج آن را بتوان در اظهارات ميرسليم عليه قاليباف ديد، زماني که او از رشوه 65ميلياردي شهردار اسبق تهران در جريان بررسي طرح تحقيق و تفحص مجلس به نمايندگان(مجلس دهم) سخن به ميان آورد؛ موضوعي که واکنش‌هاي زيادي به دنبال داشت و کار به شکايت قاليباف از ميرسليم هم رسيد. اين جدال بيانگر اوج اختلافات ميرسليم و چه بسا حزب او با کساني چون قاليباف است که رهبر نئواصولگرايي محسوب مي‌شود. اما اين پايان کار نيست. اختلاف حزب موتلفه و نئواصولگرايان يا امثال قاليباف با ميرسليم تنها بخشي از ماجراست. اختلافات داخلي ميان جريان راست اساسا به خيلي قبل‌تر برمي‌گردد.
اولين جرقه‌هاي انشعاب در اصولگرايان از همان وقتي که آنها همه تلاششان را به کار بردند تا احمدي‌نژاد را از خود جداکنند زده شد، احمدي‌نژادي که زاييده و دست‌پرورده اصولگرايان بود، حالا يک دردسر برايشان به شمار مي‌رفت. اصولگرايان سنتي را عمدتا با سه جريان جمعيت ايثارگران، حزب موتلفه اسلامي و جبهه پايداري مي‌شناسند؛ سه جرياني که البته روزگاري رهبران مذهبي خاص خودشان را داشتند: مرحوم آيت‌ا... محمد يزدي، مرحوم آيت‌ا... مهدوي‌کني و آيت‌ا... مصباح يزدي. جدايي «موتلفه‌اي‌ها» از خط‌مشي احمدي‌نژاد و تلاششان در تبري جستن از او حساب جبهه پايداري را که گرايش‌هاي ويژه و وفادارمآبانه‌تري به رئيس دولت سابق داشت از موتلفه جدا کرد. در اين بين کساني هم که به جمعيت ايثارگران وابسته بودند، بيش از آنکه به جبهه کاملا متمرکزي وابسته باشند، گاه به سمت جبهه پايداري و گاه به سمت گروهي که اين روزها به نام اصولگرايان ميانه مي‌شناسيم گرايش پيدا مي‌کردند. جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين نيز همواره در اينکه بتوانند تصميم نهايي و واحد در هنگامه‌هاي انتخابات بگيرند با مشکل روبه‌رو بوده است.


قطعا فوت چهره‌هايي مانند مهدوي‌کني و محمد يزدي به‌عنوان رهبران معنوي بخشي از بدنه اصولگرايي، خود به اختلافات در درون جريان اصولگرايي دامن بيشتري مي‌زند. در اين ميان سازوکارهاي انتخاباتي ساليان اخير در ميان اصولگرايان نيز بيانگر اين اختلافات و شکست‌ها براي ايجاد وحدت است، جبهه‌هايي مانند «يکتا» که ناگهان در عرصه سياست گم مي‌شوند و بعد از آن «جمنا» که با شکست در انتخابات 96 از هم مي‌پاشد و بعد هم «شانا»؛ موضوعي که نشان داد عملا اين جريان به دليل تنش‌هاي دروني نمي‌تواند سازوکارهايش را براي چند سال مداوم نگه دارد و دائم مجبور به تغيير آنها مي‌شود. برخي از جريانات اصولگرايي هم اين روزها عملا حساب خود را از جناح راست يا لا اقل طيف سنتي جدا کرده‌اند. بانگي که قاليباف در بحث نئواصولگرايي سر مي‌دهد بيانگر همين موضوع است، او مي‌خواهد که بگويد تافته‌اي جدا بافته است. قبلا به فکر رختي نو براي مجلس مي‌گشت و اين روزها هم براي انتخابات 1400 در تفکر رياست جمهوري است. از سوي ديگر، همين جريان نئواصولگرايي عملا اختلافاتش با طيف سنتي را با جدال‌هايي که با امثال ميرسليم داشت نيز به‌خوبي نمايان ساخت. اعضاي جبهه پايداري هم که اخيرا در گفت‌وگوهايي اعلام کرده‌اند اصولگرايي را منسوخ‌شده مي‌دانند. در اين بين اما آنچه بيش از همه به چشم مي‌آيد جدال‌هاي بي‌سابقه چهره‌هاي اصولگرايي-جداي از حزب‌هايشان- با يکديگر نيز هست. شديدترين آن بعد از ميرسليم و قاليباف به ماجراي مدارس فرهنگ و دعواي ميان حدادعادل و پرويز فتاح رئيس بنياد مستضعفان برمي‌گردد؛ دو کانديدايي که بسياري آن را نامزدهاي بالقوه رياست‌جمهوري 1400 مي‌دانند. حال آنکه فتاح در يک برنامه تلويزيوني اعلام مي‌کند که حدادعادل از زمين‌هاي بنياد مستضعفان به سود خود بهره برده و پول آن را نمي‌دهد و از سويي حدادعادل بيانيه‌اي تهديدآميز عليه فتاح مي‌دهد. در اين ميان، شخصيت‌هايي مانند علي لاريجاني نيز از جمله کساني هستند که نقش از اينجا رانده و از آنجا مانده را بازي مي‌کنند کساني که اگرچه سابقا اصولگرا بودند اما به‌دليل گاهي به نعل و گاهي به ميخ زدنشان اين روزها نه در جريان چپ جايي دارند و نه راست. مواردي که همگي بيانگر اين مهم است که اساسا چه ميان احزاب اصولگرا و چه چهره‌هاي اين جريان براي انتخابات آينده درگيري‌هاي اساسي وجود دارد و پرده آخر از اختلافات در جريان راست اکنون در اظهارات بادامچيان است؛ اينکه موتلفه از همين الان اعلام کرده يا زمينه‌هاي اين موضوع را فراهم مي‌کند که براي 1400 کانديدايي متفاوت از باقي اصولگرايان معرفي خواهد کرد.