حيرت‌انگيز!

رويدادهاي ايالات‌متحده را فقط مي‌توان در قالب كلمه حيرت‌انگيز و غيرمنتظره توصيف كرد. چرا؟ به اين علت ساده كه اگر چند سال پيش از كسي كه با مسائل امريكا و سياست آشنا است پرسيده مي‌شد كه، آيا ممكن است روزي فردي چون ترامپ به كاخ سفيد حاكم شود و سپس در برابر نتايج انتخابات بايستد و در پايان هم، كار را به اغتشاش و اوباشگري بكشاند؟ بعيد مي‌دانم كه كسي براي وقوع چنين رخدادي احتمال حتي اندكي را مي‌داد، حتي در سال 2016 نيز شانس اندكي براي پيروزي ترامپ قائل بودند و كم‌كم به اين واقعيت رسيدند. با اين وجود كه، رفتارهاي نامتعارف او را براي 4 سال تجربه كردند، باز هم كمتر كسي گمان مي‌كرد كه پايان كار به اينجا برسد. اين نشان از ظرفيت‌هاي عجيب درون هر جامعه‌اي است كه به دليل غلبه تفكرات متعارف و كليشه‌اي ما، اين واقعيات را تا پيش از رويداد، نمي‌توانيم ببينيم.  گرچه اتفاقات چهارشنبه ۶ ژانويه حيرت‌انگيز بود، ولي نحوه مقابله نظام سياسي ايالات‌متحده با ماجرا نيز در نوع خود جالب بود. اين برخورد نشان‌دهنده اعتماد به نفس نظام سياسي است. هنگامي كه تظاهركنندگان حتي به كنگره كشور هم وارد مي‌شوند، در مقابله با آن، به نسبت خويشتنداري خود را حفظ مي‌كنند و تاكنون نيز در برابر مواضع غيرقانوني ترامپ بردبارانه برخورد كرده‌اند. نكته بديع ماجرا اين است كه، پيشاپيش گفته مي‌شد، ترامپ با انتصاب سه نفر از قضات ديوان‌عالي امريكا توانسته سوگيري آنان را در هرگونه شكايت احتمالي به صورت قاطعي ۶ بر ۳ به نفع جمهوري‌خواهان تغيير دهد، ولي در عمل هيچ آبي از اين تنور براي او گرم نشد. اتفاق مهم‌تر اينكه درنهايت معاون اول ترامپ نيز راهي مخالف او را برگزيد و امروز ترامپ تنهاتر از هميشه شده است. خودش مانده و احتمالا خانواده‌اش. اگر زنش از او طلاق نگيرد! شايد او را در آينده محاكمه كنند، نمي‌دانيم چه خواهد شد، ولي در كش و قوس دعوا، فعلا كاري عليه او نكرده‌اند، چون شايد اين كار، به او حقانيتي مي‌داد كه شايسته آن نيست.  رويدادهاي امريكا به ‌طور قطع اين كشور را در برابر جهان و به ويژه چين و تا حدي روسيه تضعيف خواهد كرد، ولي يك نكته مثبت و برجسته آن وجود اين حقيقت است كه اگر نهادهاي اجتماعي و سياسي و رسمي قدرتمند و مستقل باشند هيچ‌كس نمي‌تواند جامعه را از مدار قانون خارج كند. نهاد رسانه و نهاد قضايي و نهاد نيروهاي مسلح و نهاد پولي و بانك مركزي، چهار نهاد اصلي هستند كه كمابيش بايد استقلال نسبي خود را حفظ كنند. نگاه كنيد كه پمپئو به عنوان وزير امور خارجه چگونه به مزدور گوش به فرمان ترامپ تبديل شده بود و تا هنگامي كه خورشيد ترامپ به‌ طور كامل غروب نكرد، به خود اجازه نداد كه چيزي خلاف منويات او بگويد. در مقابل فرماندهان نظامي، مديران رسانه‌اي، قضات و رييس بانك مركزي و حتي نهادي مثل سازمان غذا و داروي امريكا (FDA) و... همگي استقلال نسبي خود را در برابر زياده‌خواهي‌هاي او حفظ كردند و تن به خواست‌هاي نامشروع او‌ ندادند.  و بالاخره وجود يك بخش خصوصي قدرتمند اين زمينه را فراهم مي‌كند كه اگر كسي تحت امر او است و به هر دليلي با عقايد ترامپ موافق نبود به راحتي استعفا دهد و زندگي خود را در درياي بيكران اقتصاد غيردولتي تامين كند و به حضور در دولتي كه مدير گوش به فرمان مي‌خواهد، نيازي نداشته باشد.  ترامپ نتوانست رسانه‌ها را ابزار كند. نتوانست قضات را گوش به فرمان كند، نتوانست بانك مركزي را مطيع اوامر خود كند، نتوانست نيروي نظامي را در خدمت خود بگيرد و بالاخره نتوانست همه اطرافيان خود را مزدور و گوش به فرمان نمايد، چون همه اينها تا حدي واجد استقلال بودند. اين همان بخش از حقيقتي بود كه كمتر كسي باور مي‌كرد، امريكا با چنين چالشي مواجه شود.