آن پرنده در سوگ درختان حرا جان داد

نيلوفر رسولي
كاميون‌ها كه سر رسيدند، قلوه‌سنگ‌هاي سپيد و ماسه‌ها كه روي بستر نمناك تالاب فروريختند، پرنده‌اي فرياد آخر را كشيد و روي آب افتاد، موجي كه از سقوط او روي آب شكل گرفت كمرنگ‌تر از دايره‌هاي ضخيم موجي بود كه از لرزه موتور ماشين‌ها روي آب مي‌افتادند. آخرين نفس‌هاي پرنده، از ميان منقار قفل‌شده و چشم‌هاي بسته و پرهاي پف‌كرده و لرزانش بيرون مي‌آمد و «خور» آخرين نغمه‌هاي اندوهش را براي او مي‌خواند. از مرگ اين پرنده تنها دو قطعه عكس و سي ثانيه فيلم باقي است، تلاش آنهايي كه شاهد فرياد رنج اين پرنده بودند هم به جايي نرسيد، پرنده به دامپزشكي منتقل شد اما زنده نماند، او مرد و با مرگ خود از روزهاي سياه جنگلي گفت كه پيش از اين خانه هزاران پرنده مهاجر بود. حالا تصوير مرگ اين پرنده نماد رنجي است كه بر جنگل‌ حراي دير مي‌رود، مرگي كه مردم دير آن را «دق‌مرگ» شدن مي‌خوانند، مرگي كه فعالان محيط‌زيست دير آن را واكنش طبيعت به ستيز و دست‌درازي به ساحت آن مي‌دانند. شهر دير در استان بوشهر، از يك سو با صنايع پتروشيمي محاصره شده است و از سويي ديگر با پالايشگاه‌ها، در ميان سازه‌هاي غول‌آساي اين دو شركت، جنگل‌هاي حرا و تالاب دير-بردستان نغمه‌اي را از حدود ۵۰۰ سال پيش هنوز براي مردم بومي مي‌خوانند، در آن چشم‌اندازي كه از يك سو نگاهي به كوه‌هاي زاگرس دارد و از سويي به خليج فارس، پهنه درختان حرا و تالاب حالا نفس‌گاه طبيعي خود را از دست داده‌اند، احداث يك سايت پرورش لارو ميگو در اين منطقه در وهله اول مسير ورود آب‌هاي جاري از سوي كوه‌هاي زاگرس را به جنگلي مي‌گيرد كه براي زنده ماندن هم به آب شيرين نياز دارد و هم آب شور دريا. اما اين نخستين باري نيست كه ساحت اين بستر طبيعي با نام توسعه و اشتغال‌زايي به زير تيغ مي‌رود، پيش از اين نيز اين تنها عرصه بكر دير بارها با عنوان طرح‌هاي ديگري براي پرورش ميگو تهديد شده بود، اما از ثبت ملي تالاب دير-‌ بردستان يك سال هم نمي‌گذرد كه حالا احداث سايت پرورش لارو ميگو در وسعت ۲ هكتار از اين تالاب با مخالفت مردم دير مواجه شده است، مردمي كه در محاصره پالايشگاه و صنايع پتروشيمي، جان‌شان به حدود ۲ هزار متر ساحل شني و درختان حرا باقي زنده است، مردمي كه خود آستين بالا زده‌اند و سالانه چند هزار اصله نهال حرا مي‌كارند تا 10سال ديگر وسعت اين جنگل را افزايش بدهند. احداث اين سايت پرورش لارو ميگو نهايتا محل اشتغال چهار يا پنج نفر خواهد بود، اما همين پروژه كه نام‌ اشتغال‌زايي را هم بر خود يدك مي‌كشد، تيشه‌اي است بر ريشه آرزوهاي مردم دير براي باززنده كردن جنگل حرا و ثبت بين‌المللي اين تالاب. مردم دير مي‌گويند كه سايت پرورش لارو ميگو در جايي احداث مي‌شود كه خود كارخانه طبيعي توليد آبزيان است، جايي كه با احداث يك سايت مصنوعي، كاركرد طبيعي خود را از دست خواهد داد و علاوه بر نابودي درختان حرا، كاسبي صياداني را نابود خواهد كرد كه زيست‌شان در گرو صيد ماهياني است كه از دل ريشه‌هاي درختان حرا جان مي‌گيرند و به خليج راه مي‌يابند. اين گزارش روايت چهار نفر از مردم بومي دير است كه براي نجات جان آخرين بازمانده‌هاي درختان حرا هفته‌هاست نامه‌نگاري مي‌كنند و زير سايه جنگل‌خواري و ساحل‌خواري، آخرين جرگه‌هاي اميدشان به سلامت تك‌تك درختان حرا وابسته است.
نان صيادان چه مي‌شود؟
«گفتم كه اين پرنده دق‌مرگ شد، خاك‌ريزي را كه ديد شوكه شد و مرد.» «جواد فولادي» آن كسي است كه مرگ پرنده دير را تعريف مي‌كند و مي‌گويد كه حالا تصوير اين پرنده نگون‌بخت به نماد آينده جنگل حرا و تالاب بدل شده است، آينده‌اي كه در آن مرگ در كام پرندگان و آبزيان و درختان ديگر نيز خواهد نشست. آقا جواد بومي دير است اما حالا در بوشهر زندگي مي‌كند، مرگ پرنده او را بيش از پيش به ميان درختاني مي‌كشاند كه راز تمام كودكي او را در خود پنهان كرده است، درختاني كه از دل ريشه‌هاي آن، هواي آلوده ميان دو صنايع پتروشيمي و گاز تصفيه مي‌شود، تخم‌هاي ماهي‌ها جان مي‌گيرند و ماهي مي‌شوند و مي‌روند در تور صياداني كه با صيد آنها زندگي مي‌گذرانند، يا مي‌شوند نان شب كساني كه سفره خالي دارند. 
يكسال ۵ هزارتا، يكسال ۱۵ هزارتا و يكسال ۲۵ هزارتا، آقاجواد در اين سال‌ها به همراه مردم دير نهال حرا كاشته است تا شايد 10سال آينده وسعت جنگل بشود ۵۰ هكتار، اما افق اين آرزو را حالا يك سايت پرورش لارو تيره و تار كرده است. آقا جواد نمي‌داند در بستري كه خود كارخانه طبيعي توليد آبزيان است، چه اصراري به ساخت يك سايت مصنوعي است، آن هم سايتي كه ميگوهايش به خارج از ايران صادر خواهند شد و نفع آن به جيب بيش از ده نفر نخواهد رفت. آقاجواد از روز مرگ پرنده مي‌گويد، از اينكه برخي مي‌گويند كه مجوز احداث اين سايت را به اين دليل صادر كرده‌اند كه خارج از حوزه تالاب است، اما آنها كه دير خانه‌شان است، آن روز بودند و مي‌شنيدند كه با ريختن قلوه سنگ‌ها و ماسه‌ها بر زمين صداي آب بلند مي‌شد، آنجا خود تالاب بود، آن بستر حالا خشك شده است و ماسه‌ها و سنگ‌ها مسيري را پوشانده‌اند كه پيش از اين آب باران از كوه‌هاي زاگرس در بستر رودخانه فصلي به درختان حرا مي‌رسيد، حالا گلوگاه تنفس جنگل مسدود شده است. آقاجواد مي‌گويد كه بستر سايت پرورش لارو، بهترين نقطه شهر دير است، حالا زمين‌هاي منتهي به تالاب متري ۵ ميليون تومان فروخته مي‌شوند اما اگر آنها كه مي‌خواهند، زمين‌هاي تالاب را خشك كنند، مي‌توانند اين زمين‌ها را به دو برابر قيمت بفروشند، دويست هكتار بكر و دست‌نخورده تالاب و درختان حرا حالا شده است مانند لكه سپيدي كه بايد از ميان صفحه‌اي شلوغ و سياه پاك شود.
 
پساب سايت چه مي‌شود؟
«اجداد ما بومي‌هاي دير بودند، پدربزرگم از ناخداهاي بنام دير بود، از زماني كه به خاطر مي‌آوردند، سينه به سينه به آنها رسيده بود كه نطفه جنگل حرا حدود ۳۰۰ الي ۵۰۰ سال پيش بسته شد.» آقاي علي‌پور، كارمند بانك است اما طي پنج سال گذشته كه انجمن‌هاي مردم‌نهاد و سمن‌هاي دير جان گرفته‌اند، خود را موظف مي‌داند كه پاسبان اندك بستر بكر دير باشد. هرچقدر كه او و ديگر جوانان ديري ساحل را پاكسازي كردند، از آن سو طرح‌هاي شهرداري براي توسعه ساحل، ماسه‌هاي مرجاني را نابود كرد، هر چقدر كه آنها براي مذاكره با شركت‌هاي نفت رفتند و مساعدت اين شركت‌ها را براي تقبل هزينه خريد نهال‌ها گرفتند، طرح‌هاي پرورش ميگو و پرورش لارو ميگو مطرح شدند، هر چقدر كه آنها براي حفظ اين تنفس‌گاه شهر دويدند، باز هم روياي‌شان با يك طرح پرپر شد. «ساحل را كه تخريب كردند، تنها جاي بكر همين جنگل حراست، تنها جايي كه مردمي كه ميان پالايشگاه‌ به دام افتاده‌اند مي‌توانند براي تنفس و تفريح به آنجا بروند.» گلوگاه اين محدوده بكر را حالا از شمال، راه‌سازي شهرداري گرفته است و از شرق، سايت پرورش لارو ميگو، گلوگاهي كه منبع اصلي تغذيه درختان حساس و شكننده حراست. حالا نزديك هزار و ششصد الي دو هزار متر در حريم شمال و شرق اين منطقه راه كشيده شده است، خاك‌ريزي در سايت پرورش لارو هم تمام شده است و اين سايت در حال آماده‌كردن زيرسازي‌هاي خود براي احداث پرورشگاه است، ۶۰ درصد از كار تمام شده است و اگر همين امروز بالاخره دستور توقف قاطعانه پروژه صادر شود، باز هم بازگرداندن تالاب به روز نخست آن دشوار است، آقاي علي‌پور مي‌گويد: «اگر جمع‌آوري خاك‌ريزي‌ها را هم كسي تقبل كند و از محدوده تالاب خارج كند، باز هم نمي‌دانيم كه چقدر طول مي‌كشد كه وضعيت تالاب به حالت اوليه خود بازگردد.» اين بستر قبلا در طرح اوليه به اندازه ۴ هكتار تعيين شده بود، اما اعتراضات وارد بر طرح نهايتا توانست گستره آن را به دو هكتار برساند، ۲ هكتار ماسه‌ريزي در قلب تالابي كه در انتظار جهاني‌شدن بود، اما حالا قرار است پساب خود را به ريشه درختان حرا بريزد. آقاي عليپور مي‌گويد كه حدود دو سال پيش، در تنها بخش بكر ساحل دير ردي عظيم از مرجان‌ها و صدف‌ها پيدا شد، شايد چندين تن صدف و مرجان در كف ساحل به جاي باقي مانده بودند. تلاش نهادهاي مردمي و سمن‌ها و همياري كارشناسان و متخصصان نشان داد كه مرگ دسته‌جمعي مرجان‌ها و صدف‌ها در ساحل دير احتمالا به دليل ورود پساب كارخانه متانول در پنج كيلومتري بندر دير بوده است، حالا همان پساب قرار است از صنعت توليد لارو به ساحل دير برسد، ساحلي كه پيش از اين نيز شنا كردن بندرنشينان در آن به بهاي بيماري‌هاي پوستي و سرطان براي آنها تمام مي‌شد. پساب سايت با جزر و مد آب به راحتي تا ساحل خواهد رسيد، آب سيال است و فاصله سيصد متري را به راحتي طي مي‌كند و آلودگي توليد لارو را به جان تمام زيستمندان آب و خاك و هواي تالاب و جنگل مي‌رساند، مانند لكه كم‌مقدار جوهري سياه كه حجم ده برابري را به رنگ خود در مي‌آورد. آقاي عليپور مي‌گويد: «ما ماه‌هاست كه نامه مي‌نويسم، اما صداي‌مان به جايي نمي‌رسد، بارها از مسوولان خواسته‌ايم تا بيايند و ارزش‌هاي اين جنگل را از دهان كارشناسان بشنوند و بعد خودشان قضاوت كنند، اما صداي‌مان به جايي نمي‌رسد.» 
حق تنفس مردم چه مي‌شود؟
«۱۵ هزارتا كاشتيم و برنامه كشت سالانه تعريف كرده‌ايم، ما مي‌خواستيم اين موهبت را نه براي خود، براي نسل‌هاي آتي نيز نگاه داريم اما نشد.» كارشناسي ارشد جغرافيا خوانده است و درس انسان و محيط مي‌دهد، وظيفه مي‌داند كه دانش‌جويانش را از ارزش‌هاي اين درختان آگاه كند، «عليرضا گرامي» مي‌گويد كه معلم است و وظيفه معلمي ايجاب مي‌كند كه بگويد اين درختان حرا هستند كه راه نفس‌كشيدن را براي مردم دير باقي گذاشته‌اند، درختاني كه ده برابر ساير درختان دي‌اكسيد كربن را جذب مي‌كنند و براي مردمي كه در حريم پنج كيلومتري از صنايع آلاينده زندگي مي‌كنند، نه تنها برگ اين درختان نعمت هستند، كه ريشه‌هاي اين درخت نيز در زمان جزر به سمت بالا حركت مي‌كنند و از آلودگي هوا براي خود كربن به جاي مي‌گذارند. شغال، روباه، پرندگان چاهي و پرندگان مهاجر، ماهي‌ها و ميگوها همگي زير ريشه‌ها يا بالاي تنه اين درختان به هنگام جزر و مد زندگي مي‌كنند. او مي‌گويد كه زندگي درختان حرا وابسته به آب شور و شيرين است، اگر در ورود هركدام از اين آب‌ها خللي ايجاد شود، درختان حرا جان‌شان را از دست مي‌دهند، همان‌طور كه در سال‌هاي خشكسالي از بي‌آبي تلف مي‌شدند. مسير احداث سايت پرورش لارو ميگو دقيقا بر مسير ورود آب شيرين واقع شده است، با قطع شدن ورود آب شيرين و از آن سوي ديگر، با حضور پساب صنعتي، سرنوشتي جز مرگ براي اين درختان متصور نمي‌توان بود. آقاي گرامي مي‌گويد كه مردم محلي دير مخالف سرمايه‌گذاري نيستند، چه سرمايه‌گذار بومي و چه غير بومي، آنها مخالف توسعه شهر خود نيستند، اما مشكل اصلي مردم دير با اين سايت، جانمايي آن است، او از ضرورت آمايش سرزمين مي‌گويد، از كارشناسي محل احداث چنين پروژه‌هايي و از نگاهي به آينده كه حق تنفس مردم را در خود مي‌بيند، حقي كه مستقيما با حيات اين جنگل گره خورده است.


آينده جنگل حرا چه مي‌شود؟
جنگل حراي دير، آخرين تراكنش چند صد ساله جنگل‌هاي حراست، ساحل‌سازي، احداث صنايع گاز و پتروشيمي در حريم آن و جاده‌سازي در سال‌هاي گذشته تهديدگر حيات اين جنگل‌ها بوده است، تهديدي كه خود دليل شكل‌گيري انجمن‌هاي مردم نهاد براي حفاظت از باقي‌مانده‌هاي اين درختان براي مردم دير شد.«محسن خيرانديش»، مديرعامل انجمن سوكا و نماينده سمن‌هاي شهرستان دير از توسعه‌اي مي‌گويد كه تنها با سيمان و آهن و ماسه شناخته مي‌شود و در آن حراست از يك محيط‌طبيعي تنها مانعي است در مسير اشتغال‌زايي، اما كدام اشتغال‌زايي و كدام توسعه؟ توسعه‌اي در برابر يك ارزش طبيعي كه به قول آقاي خيرانديش «غيرقابل معامله» است؟ پيش از اين طرح‌هاي توسعه ساحل، مردم بندرنشين را از خليج‌فارس محروم كرد، حالا كمي‌كمتر از ۲ كيلومتر ساحل براي مردم باقي مانده است و همان ساحل هم از تيغ توسعه رهايي نجسته است. پرورش ميگو، آنگونه كه آقاي خيرانديش مي‌گويد، مجوزي دارد بدون صورت گرفتن مطالعات ميداني، جي‌اي اس، بررسي خاك و بستر رودخانه و بدون پايش خطرات و تهديدهاي اين پروژه، با وجود اين، مجوز در كارگروه ماده ۱۱ هواي پاك اخذ شده است و به‌رغم دستور دادستان بندر دير مبني بر توقف پروژه، خاك‌ريزي و ساخت زيرساخت اين سايت پرورش ميگو با سرعت هرچه تمام‌تر پيگيري مي‌شود، همانطور كه آقاي خيرانديش مي‌گويد، تخريب‌ همين حالا رخ داده است. دستور دادستان پيش از اين با شكايت اين انجمن‌هاي مردم نهاد به سازمان محيط‌زيست كشور صورت گرفته بود، متعاقب اين نامه، سازمان محيط‌زيست كل، اداره محيط‌زيست استان بوشهر را مسوول رسيدگي به اين پروژه كرده بود و نهايتا دستور دادستان شهرستان دير مبني بر اين بود كه پروژه بايد متوقف شود، اما چنين نشد و هنوز دليل صدور چنين مجوزي كه به گفته خيرانديش، «تماما تخلف» است، روشن نشده است، او مي‌گويد: «مردم دير چنين توسعه‌اي را نمي‌خواهند، مردم دير چنين اشتغال‌زايي را براي چهار يا پنج نفر نمي‌خواهند، مردم دير چنين صنعتي را نمي‌خواهند.» گرچه هنوز ماشين‌هاي سنگين در بستر تالاب خور مشغول به كار هستند، اما پويش نجات جنگل حرا با پشتيباني مردم دير اين بار مي‌خواهد تمام‌قد در برابر تخريب تنها باقي‌مانده بكر طبيعي بندر بايستد و براي يك بار هم كه شده، توسعه را به معناي پايدار آن ببيند، گردشگري پايدار با واردشدن حداقل آثار سو به جنگل حرا خواسته مردم بندر دير است، نه توليد ميگويي كه راه را بر ريه‌هاي درختان و مردم مي‌بندد و نان را از سفره صياداني مي‌برد كه سال‌ها چشم‌شان به دريا بوده است تا دريا چه براي آنها رقم بزند. دريا هر سرنوشتي براي بندر دير نوشته باشد، مردم دير پذيراي آن هستند، مشروط بر آنكه در اين سرنوشت، درختان افسونگر حرا قرباني ميگو نشوند، بمانند و در بازي جزر و مد طنازي كنند و سهمي را براي فرزندان آينده بندر دير به جاي بگذارند.
جنگل حراي دير، آخرين تراكنش چند صد ساله جنگل‌هاي حراست، ساحل‌سازي، احداث صنايع گاز و پتروشيمي در حريم آن و جاده‌سازي در سال‌هاي گذشته تهديدگر حيات اين جنگل‌ها بوده است، تهديدي كه خود دليل شكل‌گيري انجمن‌هاي مردم نهاد براي حفاظت از باقي‌مانده‌هاي اين درختان براي مردم دير شد.«محسن خيرانديش»، مديرعامل انجمن سوكا و نماينده سمن‌هاي شهرستان دير از توسعه‌اي مي‌گويد كه تنها با سيمان و آهن و ماسه شناخته مي‌شود و در آن حراست از يك محيط‌طبيعي تنها مانعي است در مسير اشتغال‌زايي، اما كدام اشتغال‌زايي و كدام توسعه؟ توسعه‌اي در برابر يك ارزش طبيعي كه به قول آقاي خيرانديش «غيرقابل معامله» است؟ پيش از اين طرح‌هاي توسعه ساحل، مردم بندرنشين را از خليج‌فارس محروم كرد، حالا كمي‌كمتر از ۲ كيلومتر ساحل براي مردم باقي مانده است و همان ساحل هم از تيغ توسعه رهايي نجسته است.