وسواس ایرانی پمپئو

چرا ایران برای وزیر خارجه آمریکا مهم بود وسواس ایرانی پمپئو روح‌اله نخعی ایران، ونزوئلا، کووید ۱۹، آمریکایی‌ها در خانه و دوباره ایران. بررسی آماری حساب توییتر وزیر خارجه درحال خروج ایالات متحده نشان می‌دهد پنج هشتگ اولی که بیشترین تکرار را در توییت‌های مایک پمپئو داشته‌اند، از این قرار بوده‌اند؛ یعنی لااقل دو و با اغماض سه مورد از پنج‌تای اول، مربوط به ایران است. مایک پمپئو در حدود دو سال و ۹ ماه صدارت بر بالاترین منصب دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا، بیشتر از همه مسائل پیش‌روی کشورش و پیش‌روی جهان، درباره ایران گفته است. این را مرور آماری متن توییت‌ها نیز نشان می‌دهد که بعد از کلماتی مثل «رئیس‌جمهور»، «مردم»، «امروز»، «وزیر»، «خارجه» و «ایالات متحده»، ایران پرتکرارترین حضور را نشان می‌دهد. مروری بر فهرست سفرهای او نیز حاکی از این است که بیش از یک‌چهارم سفرهای برون‌مرزی پمپئو یا به کشورهای منطقه و همسایگان ایران بوده است یا برای دیدارهایی بوده که در آنها ایران موضوع گفت‌وگو بوده است. مرور سخنرانی‌ها و موضع‌گیری‌های پمپئو نیز حاکی از این است که او بیش از هر چیز در میان پرونده‌های روی میز وزارت خارجه‌اش، پیگیر پرونده تقابل با تهران بوده است. این تمرکز، چه در بخش سفرها و دیدارها و چه در بخش دیپلماسی عمومی و موضع‌گیری‌های توییتری، در حالی است که ایالات متحده در این دوران، موضوعات مهمی به‌جز ایران را نیز در میان پرونده‌های حوزه دیپلماسی داشته است. اما همچنان ایران جایگاه خود را داشته است و بسیاری اوقات، حتی در تعاملات مربوط به دیگر مسائل نیز، موضوع ایران به نحوی مطرح بوده است.
  پرونده‌ای که همواره روی میز بود
در میان وعده‌های سیاست خارجی ترامپ، البته مسئله ایران و به‌طور مشخص مسئله برجام ازجمله موضوعات برجسته بودند؛ چنان‌که در میان دستاوردهای دیپلماتیک سلف دموکرات ترامپ، باراک اوباما، هم برجام از جمله نمونه‌های برجسته بود. اما بعد از انتخابات و به‌خصوص بعد از سال ۲۰۱۸ و آمدن پمپئو به‌جای رکس تیلرسون، اولین وزیر خارجه ترامپ، مسئله ایران در اقدامات و تلاش‌های پمپئو حضوری به‌مراتب بیشتر داشت؛ در پرونده‌های مثل کره شمالی و ونزوئلا، بعد از مدتی تب‌و‌تاب و موضع‌گیری، ماجرا بی‌نتیجه و مشمول مرور زمان شد، اما در موضوع ایران تا همین روزهای آخر، تقریبا هر ماه تحریم‌های جدید و موضع‌گیری‌های جدید اعلام می‌شد و این تازه علاوه‌بر اقدامات غیردیپلماتیک مانند اعزام نیروهای نظامی به منطقه و تحرکات آنها و نیز ترور فرمانده نیروهای قدس ایران در خاک کشور ثالث بود.
  به دنبال دستاورد، از شرق تا غرب دور


این تحریم‌ها، در سایه راهبردی به نام «فشار حداکثری» تعریف می‌شدند. این راهبرد، چنان‌که از نامش بر‌می‌آمد، قرار بود از همه مسیرهای ممکن همه فشارهای ممکن را به ایران اعمال کند. اما هر‌چه محتوای این راهبرد بدیهی به نظر می‌رسید، هدف اصلی آن به حدس و گمان ناظران سپرده شده بود. چند گزینه به‌عنوان نتایج مطلوب احتمالی ازسوی دولت ترامپ در این راهبرد در نظر گرفته شده بود: اجبار ایران به مذاکره مستقیم با آمریکا و پذیرش شرط‌ها و محدودیت‌های جدید مختلف در پرونده هسته‌ای و بحث‌های منطقه‌ای، فروپاشی برجام و محرومیت ایران از امکانات دیپلماتیک آن، تحریک ایران به اقدامی تهاجمی که دلیل کافی برای اقدام نظامی علیه ایران را کلید بزند و بالاخره فروپاشی سیستم اقتصادی و سیاسی ایران براثر فشار وارد شده. هدف اما هر‌کدام بود، در نهایت هیچ‌کدام از آنها تا امروز که کارکنان اساس‌کشی در کاخ سفید مشغول هستند، محقق نشد. 12 شرط معروفی را که پمپئو برای ایران تعیین کرده بود تا فشار حداکثری پایان یابد، البته می‌شد هدف رسمی این راهبرد درنظر گرفت، اما از نگاه بسیاری، این مجموعه چنان مطلق‌گرا و بنیادین بودند که پذیرش آنها عملا به معنای تغییر کامل سیستم حکومتی ایران در نظر گرفته می‌شد و در نتیجه از سوی تحلیلگران دیپلماسی جدی گرفته نشد.
تلاش‌های دوران پمپئو البته در محدوده این تحریم‌ها منحصر نشد اما در جبهه‌های دیگر نیز آمریکای ترامپ به نتیجه مطلوب خود علیه ایران نرسید. وقتی اواخر بهار گذشته، مسئله انفجار نفت‌کش‌های ژاپنی و نروژی رخ داد، تلاش بلافاصله آمریکا برای اینکه ایران را رسما مقصر این اتفاقات بخواند، حتی در حد اقناع متحدان اروپایی نیز به نتیجه نرسید. ضبط یک کشتی اماراتی عملا برای ایران هیچ عواقب خارجی نداشت. بعد از اینها ماجرای ضبط گریس وان در نزدیکی منطقه جبل‌الطارق، به دست نیروهای بریتانیایی و طبق خواست ایالات متحده و هم‌زمان ضبط کشتی بریتانیایی در آب‌های ایران رخ داد اما در پایان آن تقابل نیز در‌نهایت، بریتانیا نفت‌کش ایرانی را با حکم دادگاه رها کرد و کمی بعد، نفت‌کش خود را نیز تحویل گرفت. در آخرین روزهای تصمیم‌گیری در این زمینه، نه دولت بریتانیا، نه دادگاه محلی وقعی به درخواست‌های آمریکا حتی برای تعویق اقدام در این زمینه ننهادند.
شاید تنها عرصه‌ای که در آن بتوان ادعا کرد دولت ترامپ در صحنه بین‌المللی و در منطقه پیشرفتی داشت، در بحث عادی‌سازی روابط اسرائیل با دولت‌های عربی منطقه بود اما از نگاه بسیاری تحلیلگران، این مسئله نیز بیش از آنکه نتیجه تلاش‌های دولت ترامپ باشد، نتیجه بهره‌برداری طرف‌های این عادی‌سازی‌ها از موقعیت حضور ترامپ و تیمش بر صدر امور در آمریکا به حساب می‌آمد.
این البته به این معنا نیست که آمریکا در اعمال فشار بر ایران ناکام ماند. به گواه آمارهای رسمی، تحریم‌های ایالات متحده در زمینه فروش نفت و تعاملات بانکی و حتی خرید دارو و اقلام پزشکی دست ایران را بست. اما آنچه در روایت تحلیلگران و ناظران بین‌المللی به‌عنوان معیار ارزیابی موفقیت این راهبرد در نظر گرفته شد، ذات این اقدامات نبود. چه این فشارها، نه هدف که بنا بود وسیله کسب اهداف و خواسته‌های آمریکا درباره ایران باشند. اما به گواه کارشناسان و ناظران و چنان‌که مرور شد، در هیچ عرصه‌ای روند تحولات طبق خواست ایالات‌متحده پیش نرفت بلکه در برخی زمینه‌ها، اقدامات ایرانی که از سویی از مزایای توافق هسته‌ای محروم شده بود و از سویی زیر سایه «فشار حداکثری» مجازات و فشار بیشتری را بر خود ممکن نمی‌دید، در جهت مخالف خواست واشنگتن با جدیت بیشتری پی گرفته شد. اقدامات ایران در برنامه هسته‌ای شامل کاهش گام‌به‌گام تعهدات و غنی‌سازی‌های اخیر و نیز اقدامات و تعاملات ایران در منطقه در ماه‌ها و سال‌های گذشته از این جمله بوده‌اند.
  وزیر خارجه نادیپلمات
وقتی پمپئو به‌عنوان وزیر خارجه برای جانشینی رکس تیلرسون که خود یک مدیر نفتی سابق بود، به سنا معرفی شد، بسیاری رسانه‌های ایران به اعتبار سمت پیشین پمپئو او را فردی امنیتی معرفی می‌کردند که حالا به صحنه دیپلماسی آمدند. اما واقعیت از این هم پرپیچ‌و‌خم‌تر بود. مایک پمپئو، ازجمله نمایندگان راست‌گرایی بود که در سال ۲۰۱۱، در موج «تی پارتی» و در تقابل راست‌های تندروی آن زمان با باراک اوباما، رئیس‌جمهور وقت به مجلس نمایندگان راه یافت. تندروهایی که تقابل همه‌جانبه با اوباما را در دستور کار قرار دادند و سنگ‌بنای قدرت‌گرفتن راست افراطی فعلی در حزب جمهوری‌خواه را گذاشتند. او که پیش از آن در ارتش و بخش خصوص سابقه داشت، بعد از پنج سال حضور در مجلس نمایندگان و در‌حالی‌که حداکثر تعامل او با مسائل امنیتی و دیپلماتیک در جایگاه عضویت در کمیته‌های این مجلس بود، از سوی ترامپ به‌عنوان رئیس سیا معرفی شد و یک سال و سه ماه بعد، او را به‌جای تیلرسون به وزارت خارجه فرستاد. شاید همین سابقه بود که باعث شد او به‌عنوان رئیس یک نهاد ارشد امنیتی در یک نشست عمومی به‌صراحت بگوید «ما دروغ می‌گوییم، فریب می‌دهیم و می‌دزدیم». باز همین فقدان سابقه بود که در کنار رویکرد غیرعملی «تی پارتی»، باعث شد او در دوران وزارت خارجه بیش از هر چیز در عرضه موضع‌گیری‌های تند فعالیت داشته باشد.
مزیت اصلی پمپئو که باعث شد در میان ماندگارهای تیم پررفت‌وآمد ترامپ باشد، وفاداری او به رئیس‌جمهور و گوش شنوای او برای ترامپ بود‌ اما همین تبعیت یک چهره کم‌سابقه در عرصه دیپلماسی، از رئیسی فاقد هر‌گونه سابقه سیاسی و اجرائی باعث شد که وزارت خارجه در دوران او در کمتر عرصه‌ای دستاورد و پیشرفت جدی داشته باشد، به‌خصوص وقتی پرچم‌دار دشمنی با ایران در واشنگتن، یعنی جان بولتون هم از تیم ترامپ خارج شد، درست به دلیل تفاوت مهمی که با پمپئو داشت. بولتون مانند پمپئو، ضدایران بود، مایل به تقویت طرف‌های مخالف ایران در منطقه بود، به برخورد نظامی و فشار تحریمی در مقابل ایران مشتاق بود، از حملات لفظی و موضع‌گیری‌های تند علیه ایران مکرر استفاده می‌کرد و در دیگر حوزه‌ها مثل ونزوئلا نیز همین رویکرد کلی را داشت. اما برخلاف پمپئو، بولتون خود فکر و تحلیلی مستقل درباره مسائل داشت. تفاوتی که باعث شد بولتون دیگر نتواند کار با ترامپ را پیش ببرد و پمپئو، نتواند کار چندانی بیش ببرد.