عظمت اعداد کوچک

اعداد، بالاخص اعداد مهم نظير نرخ رشد اقتصادي، واقعيت واقعي خود را در طول زمان نشان مي‌دهند. کوچک بودن اين‌گونه اعداد بدون بعد زماني، اغلب باعث مي‌شود عموم مردم درک دقيقي از واقعيت آنها نداشته باشند. يک مثال اين نکته را نشان مي‌دهد. يک. فرض کنيد کشور ديگري هست که همين الان جمعيت و توليد ناخالص داخلي‌اش دقيقا اندازه ايران است، ‌يعني هر دو کشور 80ميليون نفر جمعيت و 400ميليارد دلار توليد ناخالص داخلي دارند. دو. فرض کنيد که ايران با نرخ رشد ساليانه 1 درصد، و آن کشور ديگر با نرخ رشد ساليانه 2 درصد رشد اقتصادي داشته باشند. سه. بيست سال بعد، توليد ناخالص داخلي آن کشور ديگر به 632 ميليارد دلار (يا سرانه 7900 دلار، با فرض ثابت ماندن جمعيت) مي‌رسد. چهار. بيست سال بعد، توليد ناخالص داخلي ايران که فقط رشد اقتصادي‌اش ساليانه يک درصد کمتر از آن کشور ديگر است، به 488 ميليارد دلار (يا سرانه 6100 دلار، با فرض ثابت ماندن جمعيت) مي‌رسيد. پنج. ايران با حفظ همين نرخ رشد (که فقط يک درصد کمتر از آن کشور ديگر است)، براي رسيدن به توليد ناخالص داخلي 632 ميليارد دلار کشور ديگر، به 46 سال زمان نياز دارد. شش. يک درصد تفاوت در نرخ رشد اقتصادي ساليانه، بين دو کشوري که همه مشخصات‌ جمعيت و توليد ناخالص داخلي اوليه‌شان برابر است، بيست سال بعد به 1800 دلار تفاوت سرانه درآمد هر شهروند، و 25 سال عقب‌ماندگي يکي نسبت به ديگري منجر مي‌شود. نتيجه‌گيري: آنچه نوشتم درباره برخي اعداد ديگر نظير يک درصد بيشتر و کمتر بودن تورم ساليانه، نرخ سرمايه‌گذاري و... نيز صادق است. يک. اعداد کوچک که به چشم نمي‌آيند،‌ در طول زمان نتايج بسيار بزرگ متفاوتي ايجاد مي‌کنند. دو. بخش مهمي از دنياي سياست‌گذاري، تلاش براي بهبودهاي بسيار کوچک در اعداد کوچکي است که در طول زمان، اتفاقات بزرگي را در سرنوشت ملت‌ها رقم مي‌زنند. سه. کشور بايد به گونه‌اي اداره شود که اهميت داشتن اين اعداد کوچک در طول زمان براي سرنوشت ده‌ها ميليون ايراني در عمل قابل لمس باشد.